
تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,408 |
تعداد مقالات | 34,617 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,341,373 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,871,553 |
تازیانههای بیدارگری | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1391، شماره 364، اردیبهشت 1391 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 04 اسفند 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
شرح خطبه منای امام حسین«ع» - بخش دوم حضرت آیتالله حاج آقا مجتبی تهرانی اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسمالله الرحمن الرحیم. الحمدلله ربّ العالمین و صلّیالله علی محمد و آله الطّیبین الطّاهرین و لعنتالله علی اعدائهم اجمعین. «الاسلام بَدئُهُ محمدیٌّ و بَقائُهُ حُسینیٌّ»
مروری بر مباحث گذشته بحث ما راجع به خطبهای بود که امام حسین«علیهالسلام» در سال پنجاه و هشت هجری در منا برای گروهی از صحابه و تابعین ایراد فرمودند. عرض کردم که این خطبه دارای سه بخش بود و حضرت به طور مفصل در آنجا رابطه امامت با ارکان اسلام، حتی توحید را مطرح فرمودند. بخش اوّل فرمایشات ایشان حدود پانزده پرسش از دویست نفر صحابه و هشتصد نفر تابعین بود که همه پرسشها در مورد فرمایشات و کارهای پیغمبر در ارتباط با موضوع امامت و اهل بیت و اشخاصی بود که پیغمبر آنها را چه لفظاً و چه عملاً مدح کرده است. امام حسین«ع» همه را در این پانزده سؤال گنجاند که غالباً راجع به علی«ع» بود و ابتدا هم از علی«ع» شروع شد و بعد خاندان ایشان را مطرح کرد و همه هم تصدیق کردند که پیغمبر اینها را ستوده است، حتی در ربط با ولایت نسبت به امت هم سخنان امام حسین«ع» را تأیید کردند. در گذشته مسائلی را عرض کردم که دیگر تکرار نمیکنم، از جمله آن مسایل، مطرح بودن رابطه تنگاتنگ بین شناخت امامت و مسئله دین در معارف ماست. پیش از اینکه وارد بحث شوم نکتهای را عرض کنم، بعضیها البته به ذهن من تسامح در تعبیر میکنند. تفاوت دینداری و دینشناسی یک بحث در باب مسئله دینداری به نحو سطحی مطرح است نه واقعی،(1) مثلاً کسی که نماز میخواند و روزه میگیرد و امثال اینها، این آدم متدیّن است. این یک بحث عوامانه است. یک بحث، بحث دینشناسی است. دینداری غیر از دینشناسی است. کسی که مثلاً نماز شب میخواند یا نماز اول وقت به جماعت میخواند یا چه بسا روزههای مستحبی هم میگیرد، حالا او دینشناس و اسلامشناسی هم هست یا نه؟ یکی از اموری که در آن خلط شده است و به خصوص در بین افرادی که میخواهند راجع به مسایل دینی حرف بزنند مغالطه میشود، این است که نمیتوانند بین دینداری به آن معنا و دینشناسی، میان مسلمانی و اسلامشناسی تفکیک کنند. چه بسا همین کسی که نماز میخواهند و روزه میگیرد، کارهایی کند که خیال میکند اینها از دستورات دینی است، ولی اگر ما بخواهیم در متن اسلام بررسی کنیم، میبینیم تمام اینها بدعت است. به تعبیری دینداری سطحی غیر از دینشناسی است، مسلمان سطحی هرچند عامل هم باشد، غیر از اسلامشناسی است. اینها با هم فرق دارند.
سیاستِ سوق دادن مردم به دینداری ظاهری در صدر اسلام همین مغالطه را کردند و از این راه، یعنی سوق دادن مردم به سمت دینداری ظاهری وارد شدند تا بر امت مسلّط شوند، زمام حکومت را در دست بگیرند و به اهداف شیطانیشان برسند. البته اگر همین کار را هم میکردند نسبتاً بد نبود! اما بدتر از این کردند. امشب میخواهم روایات مربوط را نقل کنم و قضایایی در این رابطه بگویم. مردم را از اسلام واقعی و دین واقعی بیخبر نگه داشتند. دل امام حسین«ع» از این مغالطه و فریبکاری که تشکیلات معاویه میکردند به درد آمده بود. بنیامیه در زمان معاویه، برای مقابله با اسلام ابتدا شمشیر را از رو نبستند. آن بتپرستهایی که در شرایطی قرار گرفتند و مجبور به اسلام آوردن شدند، در اوایل کار هیچ وقت وارد صحنه مبارزه با اسلام و توحید نشدند، چون میدانستند نمیشود و مردم طردشان میکنند و آنها را از جامعه بیرون میاندازند، لذا آنها دنبال مبارزه نرفتند. آمدند تا توانستند دینداری ظاهری را تقویت کردند، آنهایی که بعد از پیغمبر اکرم در صدر بودند، به تدریج مسائل را برملا کردند. من این را به عنوان مقدمه گفتم که بحثم را بگویم. امام حسین«علیهالسلام» خوب میدانست اینها دارند چه کار میکنند، سالها برنامه ریخته بود که بساط اینها را جمع کند، چون میدانست که اینها میخواهند اسلام را نابود کنند. طرحهایی که حضرت داشت همه دقیق و حسابشده بود. برای همین در منا روی هسته مرکزی کار، دست گذاشت و یکییکی کارها و حرفهای پیغمبر خصوصاً بعد از خود حضرت را در ارتباط با امامت مطرح کرد و از همه با قسم به خدا تأیید گرفت؛ «انشدکم الله» به خدا قسمتان میدهم که آیا پیغمبر اینها را گفت یا نه؟ همه آن جمع که صحابه و همچنین تابعین دسته اول هستند، گفتند: «اللهم نعم». جهتش را هم عرض کردم، چون امام حسین«ع» خوب میدانست که از نظر معارف ما و دین اسلام آن هسته مرکزی از لحاظ بقای دین، موضوع امامت است، از فرمایشات پیغمبر هم این مسئله معلوم بود. لذا من سراغ آن روایاتی رفتم که اگر یادتان باشد گفتم خود عامه هم نقل میکنند که «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه»(2) از خاصه هم یک روایت از امام صادق«علیهالسلام» نقل کردم. در جلسه گذشته روایتی را از امام صادق«ع» مفصل شرح دادم که فرموده بودند: «من عرفنا کان مؤمنا و من انکرنا کان کافرا».(3) روایت دیگری هم هست که من آن را مطرح نکردم که حضرت فرمودند: «قال: من لم یعرفنا و لم ینکرنا کان ضالا».چون از دو حال خارج نیست، اگر امام را شناخت و تصدیقش کرد که هیچ و الّا یا او را انکار میکند یا اصلاً او را نمیشناسد، امام صادق تمام تقسیمات را طرح کرده است. «قال: من لم یعرفنا و لم ینکرنا کان ضالا حتی یرجع إلی الهدی الذی افترض الله علیه من طاعتنا الواجبه فإن یمت علی ضلالته یفعل الله به ما یشاء».(4) در مورد رابطه شناخت امام و خدا که در روایت امام حسین«ع» بود، امام صادق«ع» در روایتی میفرماید: «الإمام علم بین اللهعز و جل و بین خلقه فمن عرفه کان مؤمنا و من انکره کان کافرا»(5) که حضرت در اینجا خیلی زیبا توضیح میدهند.
مشخصات امام در فرمایشات امام حسین«ع» حالا من میخواهم سراغ یک مطلب اساسی بروم. خوب به حرفهای من دقت کنید. من قبلاً مسائلی را راجع به بخشنامههای معاویه گفتم و چون نمیرسیدم همه آنها را بگویم، حالا میخواهم سراغ کارهایی که کرده است بروم. همانطور که امام حسین«ع» در خطبهشان در منا در جمع صحابه و تابعین مسئله امامت را علناً فرمودند و هیچکس هم انکار نکرد، در معارف ما مشخصاتی برای امامت مطرح است که چه کسانی برای این جایگاه اهلیت دارند. در آن نامهای که خود امام حسین«ع» به اهل کوفه نوشت و جواب اهل کوفه را داد، بهطور مختصر به این مطلب اشاره دارد. در آنجا هم نامه را با این جمله شروع میکند: «فلعمری ما الإمام إلا الحاکم بالکتاب» قسم به جان خودم که امام نیست مگر کسی که حکم به کتاب، یعنی قرآن بدهد. «القائم بالقسط، الدائن بدین الحق، الحابس نفسه علی ذلک لله»(6) و شروع میکند خصوصیات را میگوید.
تلاش ائمه برای شناساندن مشخصات امامت همه اینها برای دینشناسی است. ممکن است این حضاضت داشته باشد، اما ائمه میخواستند مردم را از کجفهمی و درک ناصحیح دین بیرون بکشند. گروه بنیامیه میخواست از جهالت مردم نسبت به اسلام سوءاستفاده کند و آنها را همانطور نگه دارد. دیدید که معاویه به آن شخص کوفی گفت برو به علی[ع] سلام برسان و بگو من صدهزار شمشیرزن دارم که اگر بگویم این جمل، ناقه است همه میگویند ناقه است، یعنی اگر من بگویم که شتر نر، مادّه است، همه میگویند مادّه است. یعنی من اینجا صدهزار آدم نفهم دارم که تحت امر من هستند. ببینید که مردم شام چقدر از دین بیخبرند! یعنی از اسلامشناسی و دینشناسی خبری نیست. ائمه ما میکوشیدند مردم را دینشناس و اسلامشناس کنند، میخواستند به مردم شعور دینی بدهند، عکسش بنیامیّه بود که میخواستند مردم را در جهالت نگه دارند و از آنها بهره بکشند. من یک جمله از علی«ع» میگویم. حضرت دینشناسی و امامشناسی را برای مردم میگوید، میفرماید: «و کبار حدود ولایه الإمام المفرض الطاعه أن یعلم أنه معصوم من الخطاء و الزلل و العمد و من الذنوب کلها صغیرها و کبیرها». امام، معصوم است، «لا یزل و لا یخطا» نه لغزشی دارد و نه خطایی میکند، «ولا یلهو بشیء من الامور الموبقه للدین و لا بشیء من الملاهی و انه أعلم الناس بحلال الله و حرامه و فرائضه و سننه».(7) اینها به عنوان نمونه بود، روایات مفصلی از اهل بیت داریم که امامشناسی را مطرح میکنند. امام نباید از نظر علم روی زمین نظیر و مانند داشته باشد. چون راجع به معاویه قبلاً مسائلی را گفتم، الآن نمیخواهم آنها را تکرار کنم، میخواهم مطالبی را اضافه کنم. چون او با امیرالمؤمنین طرف بود، یکی از کارهایش این بود که به تمام قلمرو حکومتی خودش بخشنامه کرد که نعوذبالله سبّ علی«ع» کنند و به این هم اکتفا نکرد. دستور داد هر کسی که بخواهد از علی تعریف کند و یا حب علی را داشته باشد، بکشید. بعد دستور داد که راجع به خلیفه اول، دوم و سوم و مدح آنها از لسان پیغمبر اکرم حدیث جعل کنید. آنقدر حدیث جعل کردند که خودش گفت: بس است!
احادیث جعلیِ مربوط به جایگاه امامت حالا میخواهم مطالب جدیدی بگویم که مطرح نکردهام. مگر به اینها اکتفا کرد؟ اصلاً و ابداً. او میخواهد امامت را بکوبد، چون اسلام به این بستگی دارد، میخواهد امامت را بکوبد و بعد هم فاتحه اسلام را بخواند. میدانست با اینها کار تمام نمیشود. چون خودشان روایاتی را در این زمینه نقل کردند که «من مات و لم یعرف إمام زمانه مات میته جاهلیه» حتی پسر عمر هم شب، درِ خانه حجاج رفت تا با او بیعت کند، لذا باید برای این مسئله فکری کند. همه میدانند که پیغمبر این جمله را گفته است و همه هم این را قبول دارند، پس باید پایۀ امامت را زد. من شروع میکنم چند روایت جعلی را که عامه در ارتباط با همین مسئله جعل کردند، میگویم. به منابع مراجعه کنید، این روایات در صحاح و کنزالعمال است که بهترین کتاب عامه است که زیاد اینها را نقل میکند. این حدیث از کنزالعمال است. یک روایت از پیغمبر اکرم«ص» است که: «من یطع الامیر فقد اطاعنی و من یعصی الامیر فقد عصانی»(8) این یک کبرای کلی بود. امیر چه کسی باشد؟ هر فرد نابابی که میخواهد باشد. روایت دوم هم از پیغمبر است: «الجهاد واجب علیکم مع امیر براً کان او فاجراً و اِن هو عمل الکبائر» شما را به خدا آنهایی که اهل مطالعه هستند بروند در کنزالعمال و صحاح سته نگاه کنند: «و ان هو عمل الکبائر و الصلاه واجبه علیکم خلف کل مسلم براً کان او فاجراً و اِن هو عمل الکبائر»(9) یعنی اگر دیدی یکی رفت زنا کرد، بعد به نماز ایستاد و گفت اللهاکبر؛ برو پشت سرش بگو: اللهاکبر! طرح را میبینید که از چه راهی وارد شدند؟ جعل کردند که پیغمبر اینها را گفته است. نگاه نکنید ما داریم کارهای خلاف میکنیم، ما امیر هستیم و باید از امیر تبعیت کنید.
وجوب اطاعت از شیطان مجسم در روایات جعلی یک روایت دیگر برایتان میخوانم، ببینید این دیگر چیست. از پیغمبر دارد: «یکون بعدی ائمه یهتدون لا یهتدون بهدای» پیغمبر گفت بعد از من رهبرانی میآیند و زمام جماعت را به دست میگیرند که به هدایت من هدایت نشدند «و لا یستنون بسنتی» اصلاً به سنت من هم کاری ندارند، تمام بدعتگذارند «و سیقوم فیه رجال قلوبهم قلوب الشیاطین فی جثمان انس» در میان اینها افرادی هستند که دلهایشان دلهای شیاطین در پیکره انسان است و شیطان مجسم هستند، «قال قلت» راوی میگوید: گفتم «کیف اصنع یا رسول الله ان ادرکت ذلک» وقتی چنین چیزهایی پیدا میشوند ما چه کار کنیم؟ حضرت فرمود: «قال تسمع و تطع للامیر» حرفهایش را گوش کن و هرچه گفت، عمل کن! «و ان ضرب ظهرک و اخذ مالک فاسمع و اطع»!(10) شیطنتها را ببینید. یک روایت دیگر از پیغمبر است که فرمود: «قال من رئی عن امیره شیئاً یکره فلیصبر» اگر دیدی که امیر کار خطایی کرد، صبر کن. «فانه من فارق الجماعة الا مات میتۀ جاهلیه»(11) معلوم است که دارند به کجا ضربه میزنند. کارهایشان دقیق و حسابشده است. این روایات به عنوان نمونه بود. یک وقت هست که میگوید بیایید همانطور که پیغمبر در مدح علی«ع» گفته است، در مدح عمرو و زید و بکر حدیث جعل کنید که اینها عقب نمانند و بتوانیم اینها را به خورد مردم دهیم، امّا یک وقت میگوید بیایید حدیث جعل کنید که هر ناکسی سر کار آمد بگو چشم. هر زندیق، ولو اینکه گناه کبیره انجام دهد، همین که امیر شد دیگر تمام است. این کوبیدن امامت است که برای بقای اسلام محوریت دارد. من دائم تکرار میکردم و الآن هم تکرار میکنم که بخش اول خطبه حضرت، واقعاً عجیب است. حضرت دیده بود که اینها دارند چه کار میکنند. مگر معاویه پسرش، یزید را نمیشناخت؟ هر چه هم که دیگران گفتند گوش نکرد و برای پسرش بیعت گرفت؛ گفتند این اهل همه کاری هست، لذا این حدیثها را جعل کردند و الآن هم در کتابهایشان هست. مشکل امام حسین«ع» این مسئله بود، لذا در اوّل خطبه آن پانزده سؤال را نقل کرد که همه هم نقش اساسی داشت و برای صحابه و تابعین قابل انکار هم نبود. اول از همه آنها اقرار گرفت و در بخش سوم هم به همین حاضران حمله کرد. آیا مسئله با این کار تمام شد؟ یعنی اگر امام حسین در مقابل آن سمپاشیهای معاویه و بنیامیه، بگوید مسئله اینطور نیست که اینها گفتند؛ و آن چیزی که پیغمبر گفته است این سخنان است، مسئله تمام میشود؟ نه. معاویه یک نوع سمپاشی دیگر و یک کار دیگر هم کرده بود، هدف بنیامیه از آن سمپاشیها و آن کارها این بود که زمام امور مسلمین را به دست خودشان بگیرند و به تدریج به آن اهداف شوم که براندازی اسلام است برسند و باز همان مسائل مشرکانه را برگردانند. با این وضعیت اگر امام حسین«ع» بگوید: آنهایی که پیغمبر معرّفی کرد اهل بیت هستند نه بنیامیه، مطلب تمام میشود؟ شیطنت بنیامیه شیطنت قویای بود، چون میخواستند خودشان سر کار بمانند. لذا اینجا دیدند با توجه به وضع خودشان و اطلاع جامعه از سوابق اینها باید کار دیگری انجا دهند. میدانستند که با این وضع و با مشی فعلیشان و اطلاع عدهای در مورد همسو نبودن مشی اینها با احکام اسلامی و به تعبیر دیگر لاابالی بودنشان، نمیتوانند امور مسلمین را به دست بگیرند، یعنی اگر با این وضع موجود به هر کسی که مختصری شعور داشته باشد، بگویند: ما میخواهیم زمام امور را به دست گیریم، میگوید: اینها اهلیت ندارند، لذا اینها آمدند یک دسته از احادیث دیگر را جعل و منتشر کردند که چندتایش را از کتابهای خودشان خواندم و عرض کردم به کتابهایشان مراجعه کنید. الان چند روایت دیگر را هم میخوانم و بعد هم نتیجهگیری میکنم. آنهایی که طلبه و اهل علم هستند، میفهمند که من بحث را چگونه پیش میبرم. تمام عرایضم حسابشده است، میخواهم همینطور گام به گام نسبت به خطبه پیش بروم، ببینید امام حسین«ع» چه قدر دقیق مسئله را طرح میکند.
اطاعت از رهبر فاسد در روایات جعلیِ عامّه این روایت را هم از کنزالعمال برایتان نقل میکنم؛ از پیغمبر اکرم«ص» نقل میکنند: «الصلاة من السنة الصلاح خلف کل امام» هر کسی برای نماز جلو ایستاد «لک صلاتک و علیه اثمه» تو نماز خودت را بخوان به او چه کار داری؟ گناه هم به گردن او است «و الجهاد مع کل امیر لک جهادک و علیه شره».(12) یک روایت دیگر از پیغمبر اکرم؛ «ستکون أثرۀ و امور تنکرونها؛ قالوا: یا رسول الله کیف تأمر من ادرک منا ذلک؟» به زودی چیزهای خلاف دین میبینید، چیزهایی که شما انکار میکنید که جزو اسلام است، گفتند یا رسولالله تو چه امر میکنی؟ اگر ما چنین زمانی را درک کردیم، چه کار کنیم؟ «قال: تؤدون الحق الذی علیکم و تسألون الله الذی لکم»(13) تو به اینها چه کار داری؟ اگر آنها آمدند مثلاً زکات بگیرند یا از نظر اسلامی مالیات بگیرند، شما به آنها بدهید، چون زکات دادن واجب است، تو زکاتت را بده، به اینها کاری نداشته باش. «تؤدون الحق الذی علیکم و تسألون الله الذی لکم» اجر کارت را هم از خدا بخواه، حالا آنها هرچه بخواهند بکنند، تو چیزی نگو. یک روایت دیگر از پیغمبر اکرم: «قال: وشرار أئمتکم» دیگر بالاتر از این نمیشود. ائمه یعنی آنهایی که رهبری جامعه را میگیرند. «الذین تبغضونهم و یغبضونکم» بدترین رهبران شما آن کسانی هستند که شما با آنها دشمن هستید و از آنها بدتان میآید و آنها هم از شما بدشان میآید، «وتلعنونهم و یلعنونکم» شما آنها را لعن میکنید و آنها هم شما را لعن میکنند، «قیل یا رسولالله أفلا ننابذهم بالسیف؟» گفتند آیا اینجا بر ما واجب نیست که با شمشیر مقابلشان بایستیم و رویارویی کنیم؟ اینها آدمهای ناجوری هستند، کأنه دو راه میرویم، ما که مسلمان هستیم یک کاری میکنیم و آنها هم یک کار دیگر میکنند. «فقال لا ما أقاموا فیکم الصلاه» نه نه نه، یک وقت نروید با آنها مبارزه کنید. تا موقعی که آنها بین شما نماز میخوانند به رویشان شمشیر نکشید. آن هم آن نمازهایی که در جلسه گذشته گفت اگر معصیت کبیره هم بکند، بایست و پشت سرش نماز بخوان. شنیدید که بنیامیه چه طوری نماز میخواندند، معاویه نماز صبح چند رکعت خواند و بعد هم گفت سر حال بودم، میخواهی اضافهاش کنم؟! اینها ریشه دارد «لا ما أقاموا فیکم الصلاه و إذا رأیتم من ولاتکم شیئاً تکرهونه» اگر از کسانی که زمام امور را در دست گرفتند، خوشتان نمیآید «فاکرهوا عمله» یا از اعمالشان بدتان میآید، مثلاً نعوذبالله شرب خمر میکند، زنا میکند و امثال اینها، تا زمانی که نماز میخوانند با آنها مقابله نکنید. «ولا تنزعوا یدا من طاعه»(14) یک وقت دستتان را از اطاعت اینها کنار نکشید. این چیزهایی که دارم میگویم پنهانی نیست، همه در کتابها چاپ شده است، میلیونها نسخه هم در دست خودشان هست و میخوانند. امام حسین«ع» اینها را هم دیده بود. حضرت هم مدح افرادی را که سزاوار نبودند، دیده بود که معاویه و بنیامیه این کار را کرده بودند و هم این جعل روایات را دیده بود. دلِ امام حسین«ع» به درد آمده بود. کار بنیامیه مسخ اسلام بود. آنها این روایات را منتشر میکردند که دیگر کسی جرأت نکند اعتراض کند. اینقدر مردم ذوب در ولایت بودند، البته ولایت شیطانی. یک جو اینطوری درست کرده بودند که کسی جرأت نکند اعتراض کند و بگوید تو داری برخلاف اسلام کار میکنی، گاهی هم این تعبیرها را میکردند که شقّ عصای مسلمین نکنید.
برنامهریزی معاویه، حتی پس از مرگ من دنبال مطلبی بودم و فکر میکنم این قضیه برای بعد از معاویه است، وقتی که او مُرد، یک سری مسائل رو شد، یک سری رو بود، روتر شد. کارهایی که کرده بود، جنایاتی که کرده بود، رو شد و ظاهراً بعد این مسائل بود که این مطلب مطرح شد: «اذکروا موتاکم بالخیر»!(15) من این را از کلکهای بنیامیه میدانم. حالا که مرده است خوبیهایش را بگو، بدیهایش را نگو. میخواهم بگویم چه طور اینها برنامهریزی شده در جامعه پیش میرفتند. من چون میخواهم رعایتِ امانت کنم این را میگویم که بعضیهایشان نه تعداد زیادی، روایتی را تحت عنوان خروج بر ائمه جور نقل کردند، البته بعضیهایشان، ولی مهم این چیزهایی بود که من خواندم. نشانیهایش را هم دادم. یک جمله از ابن ابیالحدید برایتان میخوانم؛ «و عند اصحابنا ان الخروج علی ائمه الجور واجبه» درست در مقابل، خروج بر ائمه جور واجب است، «و عند اصحابنا ایضاً ان الفاسق المتقلب بغیر شبهه یعتمد علیها لا یجوز ان ینصر علی من یخرج علیه من یمتمی الی» اگر هم کسی را دیدید که علیه ائمه جور خروج کرده است و بعد هم یک عدهای میخواهند با او طرف شوند، تا موقعی که عذر شرعی ندارید، نمیتوانید او را تنها بگذارید، بلکه باید به او کمک کنید با این که عقیدهاش با عقیده شما یکی نیست. «و یأمر بالمعروف و ینهی عن المنکر بل یجب ان ینصر الخارجون علیه و ان کانوا ضالین فی عقیدته اعتقدوها»(16) که بحث شبهه دینی است «دخلت علیه» او میآید صاف در مقابل همه این حرفها میایستد.
مواجهه امام با شرایط خفقان غرضم این بود؛ حالا امام حسین«ع» چه کار کند؟ فقط ببیند که اینها چه نقشه شیطانی کشیدند. قبلاً گفتم که اینها اول شروع به سب کردن اهل بیت و علی«ع» کردند تا اینها را از صحنه خارج کنند و بعد مدح کردن آن طرف و بعد هم دیدند که این کارها برای حکومت کافی نیست، لذا روایاتی جعل کردند که لاابالیگریهای خودشان را توجیه کنند. میدانستند که اعمالشان با احکام اسلامی سازگار نیست، بالأخره چیزهایی هست که از ضروریات دین است، مثلاً متن آیه قرآن است که شرب خمر حرام است، نمیتوانند متن آیه قرآن را کاری کنند و همه این کارها را هم مرتکب میشوند و رهبری مسلمین را هم میخواهند، لذا آمدند آن احادیث را جعل کردند. یک جو خفقانی درست کردند.
استناد به قرآن در حرمتِ ترکِ نهی از منکر این خطبه، خطبه خیلی عجیبی است. واقعاً امام حسین«ع» از نوابغ روزگار است. حضرت زیرآب اینها را بزند، باید مشت اینها را باز کند، اینها دروغ است. اینجا سراغ قرآن میرود، دیگر اینجا صحبت از این نیست که از پیغمبر و اهل بیت بگوید، اینجا سراغ قرآن میرود. بخش دوم؛ میفرماید: «اعتبروا أیها الناس بما وعظ الله به أولیاءه من سوء ثنائه علی الأحبار إذ یقول لو لا ینهاهم الربانیون و الأحبار عن قولهم الإثم و قال لعن الذین کفروا من بین إسرائیل إلی قوله لبئس ما کانوا یفعلون» ای مردم! از پندی که خدا در نکوهش از علمای یهود به اولیا و دوستانش داده است عبرت بگیرید. آنجا علمای یهود است، اینها هم جاعلان احادیث هستند، آنجایی که میفرماید چرا علمای دینی و احبار، یهودیان را از سخنان گناهآمیز و خوردن حرام نهی و جلوگیری نمیکنند؟ شما چرا جلوی اینها را نمیگیرید؟ نشستید تماشا میکنید؟ چرا از سخنان گناهآمیز (که «اثم» تعبیر میکند)، از دروغ، تهمت، بدعت و خوردن حرام نهی و جلوگیری نمیکنید و باز میفرماید آنها که از بنیاسرائیل کافر شدند مورد لعن و نفرین قرار گرفتند. نهی از منکر یعنی چه؟ داری منکر را میبینی، جایز نیست که نهی از منکر کنی؟ این نتیجه آن احادیث جعلی است. و چه کار بدی را مرتکب شدند. «و انما عاب الله ذلک علیهم لانهم کانوا یرون من الظلمه الذین بین أظهرهم المنکر و الفساد فلا ینهونهم عن ذلک رغبه فیما کانوا ینالون منهم و رهبه مما یحذرون» بعد هم آیه قرآن را مطرح میکند: «والله یقول فلا تخشوا الناس و اخشون و قال المؤمنون و المؤمنات بعضهم أولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر»(17) و وارد کار میشود. نشستید دست رو دست هم گذاشتید و اینها هم هر غلطی میخواهند میکنند؟ هر مزخرفی که بگویند و هر کاری بکنند هیچ کاری نمیکنید؟ نه امر به معروفی، نه نهی از منکری؟ خدا دارد اینها را در قرآن میگوید. اینجا بحث پیغمبر را مطرح نمیکند که بگویند دارد از رابطه خانوادگی مصرف میکند. سراغ قرآن میرود که من این بخش را از بخش سوم جدا کردم و گفتم که این بخش دوم، خطاب به همگان است، کأنه امام حسین«ع» دارد به توده مسلمانها میگوید. میگوید شماها وظیفهتان این است که به اصطلاح ما دانه درشتها را نهی از منکر کنید و آنها را متنبه کنید که در آینده این بحث را شرح میدهم.
پانوشتها 1ـ من راجع به دینداری قبلاً بحث کردم و منتشر شده است (سلوک عاشورایی؛ منزل چهارم). 2ـ بحارالأنوار، ج32، ص321. 3ـ همان، ص325 و کنزالعمال، ج1، ص103. 4ـ بحارالأنوار، ج32، ص325. 5ـ همان، ج23، ص88. 6ـ همان، ج44، ص334. 7ـ همان، ج65، ص387. 8ـ العمده، ج1، ص46؛ کتب العقیده، ج16، ص112و... 9ـ سنن بیهقی، ج3، ص 121؛ سنن ابی داوود، ج7 ص، 64؛ کنزالعمال، ج4، ص129و ... 10ـ سنن بیهقی، ج8، ص157؛ صحیح ابنحبان، ج13، ص300؛ صحیح مسلم، ج6، ص20 و... 11ـ سنن ابنی عوانه، ج4، ص432؛ صحیح بخاری، ج6، ص2588 و... 12ـ سنن بیهقی، ج8، ص185؛ سنن الدار قطنی، ج2، ص 57؛ کنزالعمال، ج1، ص216 و... 13ـ جامع الاصول، ج1، ص56؛ صحیح مسلم، ج9، ص379؛ موسوعه اطراف الحدیث، ج1، ص 82041 و... 14ـ کنزالعمال، ج6، ص60؛ سنن بیهقی، ج8، ص158؛ مسند شامیین، ج1، ص333؛ مسند ابی یعلی، ج1، ص148، صحیح مسلم، ج9، ص403 و... 15ـ من فکر میکنم این هم از برنامهریزیهای خودش بود، الآن دقیق نمیتوانم این جمله را نسبت دهم، چون من در معارف خودمان ندیدم، حالا هرکسی دیده است به من اطلاع بدهد. آیا تعبیر «لا تذکروا موتاکم الا بالخیر» از طریق معارف ما رسیده است؟ 16ـ ؟؟؟ 17ـ بحارالأنوار، ج97، ص79.
سوتیترها * دینداری غیر از دینشناسی است. کسی که مثلاً نماز شب میخواند یا نماز اول وقت به جماعت میخواند یا چه بسا روزههای مستحبی هم میگیرد، حالا او دینشناس و اسلامشناس هم هست؟ نه. * بنیامیه در زمان معاویه، برای مقابله با اسلام ابتدا شمشیر را از رو نبستند، چون میدانستند نمیشود و مردم طردشان میکنند و آنها را از جامعه بیرون میاندازند، لذا آمدند تا توانستند دینداری ظاهری را تقویت کردند، آنهایی که بعد از پیغمبر اکرم در صدر بودند، به تدریج مسائل را برملا کردند.
* امام صادق«ع» فرمودند: «من لم یعرفنا و لم ینکرنا کان ضالا» (هم کسی که ما را نشناسد و هم آنکه انکارمان نکند، هر دو گمراهند). چون از دو حال خارج نیست، اگر امام را شناخت و تصدیقش کرد که هیچ و الّا یا او را انکار میکند یا اصلاً او را نمیشناسد.
* معاویه به آن شخص کوفی گفت برو به علی[ع] سلام برسان و بگو من صد هزار شمشیر زن دارم که اگر بگویم این شتر نر، مادّه است، همه میگویند مادّه است. یعنی من اینجا صد هزار آدم نفهم دارم که تحت امر من هستند. ببینید که مردم شام چقدر از دین بیخبرند!
* یک وقت هست که میگوید بیایید همانطور که پیغمبر در مدح علی«ع» گفته است، در مدح عمرو و زید و بکر حدیث جعل کنید که اینها عقب نمانند و بتوانیم اینها را به خورد مردم دهیم، امّا یک وقت میگوید بیایید حدیث جعل کنید که هر ناکسی سر کار آمد بگو چشم!
* یک جو این طوری درست کرده بودند که کسی جرأت نکند اعتراض کند و بگوید تو داری بر خلاف اسلام کار میکنی، گاهی هم این تعبیرها را میکردند که شقّ عصای مسلمین نکنید.
* نشستید دست رو دست هم گذاشتید و اینها هم هر غلطی میخواهند میکنند؟ هر مزخرفی که بگویند و هر کاری بکنند هیچ کاری نمیکنید؟ نه امر به معروفی، نه نهی از منکری؟ خدا دارد اینها را در قرآن میگوید. اینجا بحث پیغمبر را مطرح نمیکند که بگویند دارد از رابطه خانوادگی مصرف میکند. سراغ قرآن میرود. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 92 |