تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,361 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,304 |
مدرنیسم و تزلزل خانواده | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1391، شماره 364، اردیبهشت 1391 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
حجت الاسلام والمسلمین محمدرضا مصطفیپور مدرنیته و تأثیرآن بر خانواده جهانی که ما در آن زندگی میکنیم را جهان مدرن و تفکر حاکم بر آن را مدرنیسم مینامند که یکی از وعدههای آن ارزانی داشتن نوعی وضوح و شفافیت به عرصه حیات بود که تنها عقل قادر به ارائه آن است.1 مدرنیته به شیوههای زندگی اجتماعی و تشکیلات و سازمانهایی اجتماعی اشاره دارد که از حوالی قرن هفدهم به این طرف در اروپا ظاهر شد و بتدریج دامنه تأثیرات و نفوذ آن کم و بیش در سایر نقاط جهان نیز بسط و گسترش یافت.2 شیوههای زیستی که با مدرنیته پا به عرصه حیات گذاشت، به نحوی غیرمترقبه ما را از تمام انواع نظم اجتماعی سنتی دور ساختهاست. دگرگونیها و تحولات مضمر در مدرنیته هم به لحاظ برونگستری و هم به لحاظ درونگستری خود بمراتب عمیقتر از اکثر انواع خصوصیات متحول دورانهای پیشین هستند. در سطح برونگستری، این دگرگونیها در خدمت ایجاد و تثبیت شکلی یا اشکالی از ارتباط متقابل اجتماعی بودهاند که ظرف یا عرضة عظیم و گستره پهناور جهان را میسازند و در سطح درونگستری، دگرگونیهای مذکور در خدمت اصلاح و تعدیل برخی از خصوصیترین و شخصیترین ویژگیهای هستی یا حیات روزمرة ما عمل کردند.3 آنچه که منشأ این دگرگونی و تحول در عرصه حیات و زندگی شده ظهور تکنولوژی و صنعت، علمگرایی و عقلگرایی و پیدایش مکاتب گوناگون فکری از قبیل اومانیسم و انسانمحوری، ماتریالیسم و مادهگرایی، سکولاریزم و تفکر حذف دین از زندگی اجتماعی و لیبرالیسم و فردگرایی و بیتوجهی به جامعه و نفوذ و اصالت آن، سودگرایی و لذتگرایی و فمینیسم ـ که معتقد است مناسبات زن و مرد در خانواده و اجتماع که زنان در آنها تحت سلطه و انقیاد مردان قرار دارند، رضایتبخش نیست و باید به گونهای تغییر یابد که زنان بتوانند به طوردلخواه بر زندگی خود کنترل داشته باشند و در نتیجه بتوانند با فرصتی که به دست میآورند، تمامی قابلیتهای خود را فعلیت بخشند4 ـ و اندیشههایی مانند آن است. این اندیشهها و مکاتب در همه عرصههای حیات انسانی اعم از حیات فردی و اجتماعی، مادی و معنوی، عاطفی و عقلی و مانند آن تأثیر گذاشته است. انسان موجودی اجتماعی است که اجتماعی زیستن خود را در نهاد خانواده سپری کرده و میکند؛ یعنی وقتی آدمی پا به عرصه حیات میگذارد، خود را برابر پدر و مادر و احیاناً برادر یا خواهر مشاهده میکند. از این رو، نهاد خانواده از دیرینهترین نهادهایی است که آدمیان آن را تجربه کردهاند. براساس آموزههای دینی، پس از آفرینش آدم به عنوان اولین انسان، همسر او با نام حوا در کنار او قرار گرفته تا به او آرامش ببخشد. به گفته برخی جامعهشناسان، خانواده واحدی اجتماعی است که براساس ازدواج پدید میآید5 یا خانواده پیوندی است که با نهاد ازدواج یعنی صورتی از روابط جنسی که مورد تصویب جامعه قرار گرفته است مرتبط است6 و برخی نیز تعریفی گستردهتر برای خانواده ذکر کرده و گفتهاند: خانواده گروهی است متشکل از افرادی که از طریق پیوند زناشویی، همخونی و یا پذیرش (به عنوان فرزندخوانده) با یکدیگر به عنوان شوهر، زن، مادر، پدر، برادر و خواهر در ارتباط متقابلند و فرهنگ مشترکی پدید آورده و در واحد خاصی زندگی میکنند7 و برخی گفتهاند: خانواده گروهی است دارای روابط چنان پایا و مشخص که به تولید مثل و تربیت فرزندان منجر شود.8 خانواده در طول تاریخ شکلهای مختلفی داشته و رایج ترین و مشروع ترین آن همان چیزی است که با نهاد ازدواج زن و مرد شکل میگیرد. پایدارترین نهاد خانواده در طول تاریخ معلول کارکردهای فراوانی است که برای آن ذکر کردهاند که به برخی از مهمترین آن کارکردها اشاره میشود:
الف) تنظیم روابط جنسی غریزه جنسی از غرایز نیرومند مشترک بین انسان و حیوان است که همواره نقشی حیاتی در بقای نسل ایفا کرده است و این غریزه منشأ فعالیتی در آدمی میشود که به آن رفتارهای جنسی میگویند و در این رفتار علاوه بر جنبه غریزی، جنبههای اجتماعی و فراگرفتنی نیز نقش ایفا میکند. تنظیم رفتار جنسی یکی از کارکردهای اساسی خانواده است که آدمی بتواند به صورت مشروع نیاز جنسی خود را تأمین کند و دچار ناهنجاری در آن رابطه نشود.
ب) تولید مثل تداوم نسل از مجرای ازدواج و تشکیل خانواده و به هم پیوستن یک زن و مرد یکی از کارکردهای مهم خانواده است. وبه عبارت دیگر: یکی از کارکردهای به هم پیوستن زن و مرد تولید مثل و تداوم نسل است. ج) عاطفه و همراهی ارضای نیازهای عاطفی مهمترین کارکردی است که خانواده آن را تحقق میبخشد و برخی مهمترین کارکرد خانواده را در جوامع صنعتی ارضای نیازهای عاطفی میدانند؛ زیرا عواملی مانند زندگی در شهرهای صنعتی باعث انزوای نسبی و سست شدن شبکههای خویشاوندی و همسایگی، همسر به عنوان تنها دوست انسان میتواند خلأ عاطفی را تقلیل دهد و در صورت حفظ این ارتباط عاطفی از گسست خانوادگی و مظهر آن طلاق، مصون خواهد ماند. د) مشروعیت تأمین پدر شرعی برای فرزندان، کارکرد دیگری است که خانواده در این رابطه نقش دارد. ه) حمایت و مراقبت یکی از کارکردهای خانواده، حمایت از نوزادان به دلیل عجز و ناتوانی در محافظت از خود و مراقبت از سالخوردگان در دوره ناتوانی است. و) جامعهپذیری جامعهپذیری فرایندی است که از آن افراد نگرشها و ارزشها و کنشهای مناسب را فرامیگیرند و خانواده مهمترین نقش را در این رابطه از خود نشان میدهد. ز) کنترل اجتماعی یکی از کارکردهای نهاد خانواده کنترل اجتماعی است و این کنترل یا مستقیم است به این صورت که خانواده مستقیماً بر رفتار اعضا نظارت میکند و یا غیرمستقیم است به این صورت که با ارضای نیازهای جنسی و عاطفی و حمایت و مراقبت از کودکان و بزرگسالان و جامعهپذیری تحقق پیدا میکند. ح) اقتصادی خانواده گذشته از کارکردهایی مانند تولید مثل، جامعهپذیری و پرورش فرزندان که تا حدودی دارای بار اقتصادی است و گذشته از خدمت مستقیم اقتصادی از طریق کار خانگی و مصرف کالاها و خدمات، از طریق جنبههای شخصی خانواده مانند ارضای نیازهای عاطفی و حتی جنسی نیز میتواند در این رابطه تأثیر داشته باشد. گیدنر مینویسد کار بیمزد خانگی اهمیت زیادی برای اقتصاد جامعه دارد. بر اساس برآوردها، کارِ خانه بین 25 تا 40 درصد ثروت ایجاد شده در کشورهای صنعتی را دربرمیگیرد. کار خانگی با ارائه خدمات رایگان که بسیاری از جمعیت شاغل به آنها وابسته است، بقیه اقتصاد را تقویت میکند.9 ناگفته نماند: زنان افزون بر جنبههای مذکور در بالا، خود میتوانند با برنامهریزی صحیح در چگونگی مصرف درآمد شوهر در داخل خانه و اجتناب از اسراف و تبذیر و یا با کار و تلاش و تولید درآمد و یا از طریق ارث بردن، کارکرد اقتصادی داشته باشند.
آسیبشناسی خانواده نهاد خانواده مثل هر نهاد دیگری دچار آسیبهایی میشود که لازم است آن آسیبها شناسایی و برای مقابله با آن اقدام شود. آنچه که باعث تزلزل و سست شدن بنیان خانواده و درنهایت موجب فروپاشی و زوال آن میشود، فراموشی کارکردهای خانواده و یا فروکاستن آن و در نتیجه، سست شدن کارکردهای نهاد خانواده است. در دوران گذشته، خانواده به دلیل برخورداری از ویژگیهایی چون تقدس پیوند زناشویی، انتظارات معقول زن و شوهر در زندگی مشترک از یکدیگر، محدودیت در روابط جنسی، رشدیافتگی و بلوغ زوجین، همسان همسری، تقسیم و تفکیک نقشها، حمایت از خانواده توسط خویشان، محدودیت روابط اجتماعی زنان و مردان، نظارت و کنترل، اخلاق و ایمان توسط زوجین و حاکمیت محبت و عشق بین زوجین و در نتیجه تحقق کارکردها، از ثبات و استحکام نیرومندی برقرار بوده است، اما در دوران مدرن این ویژگیها کمرنگ و آن کارکردها نیز فروکاسته شده است و علت آن به ویژگیهایی برمیگردد که به دوران مدرن مربوط میشود. به دیگر سخن خانواده زمانی دچار آسیب میشود که کارکردهای خانواده تغییر کند و زمانی خانواده کارکرد خود را از دست میدهد که یا در اهداف و ارزشهای خانواده دگرگونی ایجاد شود و یا شیوههایی جایگزین پیدا شود که بتواند نقش خانواده را ایفا کند. پیدایش مکاتب و اندیشههایی چون فمینیسم، لیبرالیسم، اومانیسم و مانند آن از اموری هستند که در تغییر ارزشها و اهداف خانواده مؤثرند. الف) فمینیسم و خانواده یکی از جریانهای مهم و مطرح فرهنگی- اجتماعی که در عصر مدرنیته، پس از رنسانس در اروپا شکل گرفت و بتدریج گسترش یافت و بر حقوق زنان و جایگاه خانواده تأثیر جدی برجای گذاشته و بسیاری از قوانین و باورها و ارزشهای مربوط به خانواده را به چالش کشیده است، فمینیسم است که در مراحل اولیه شکل گیری خود به دنبال دفاع از حقوق زنان و ارتقا بخشیدن به نقش آنان و رفع تبعیض و ستم از زنان در جنبههای گوناگون بود. گرچه منظور اصلی این جریان، دفاع از حقوق زن و حفظ جایگاه اوست، اما به لحاظ اینکه یکی از ارکان اصلی خانواده شخصیت زن به عنوان همسر یا مادر است، طبیعی است که این بینش در صورت پذیرش بیشترین تأثیر منفی را بر خانواده نهاده است. از جمله صاحبان این فکر دوبرار است که میگوید: زنان در همه جوانب زندگیشان تحت سلطهاند، فقدان نسبی آزادی در مورد زنان صرفاً به حقوق مدنی یا سمتهای خاص مادری و همسری محدود نیست هرچند این عوامل نیز به عدم آزادی آنها کمک میکند، بلکه آنها توسط همه مدنیت با مجموعه ارزشگذاریها و رفتارهای اجتماعی که درک ما از زن و مرد را به وجود میآورد، در جایگاه پستتری قرار میگیرند. وی پیشنهاد میکند که زنان باید نقش همسری و مادری را که در این نقشها به سهولت به تنی بیجانی تبدیل میشوند، رها و قاطعیت لازم برای آزادی را تجربه کنند تا تصورها از آنچه زن باید باشد عوض شود و زنان و مردان از راههای رفتار یکسان، یکدیگر را در یابند.10 فمینیستهای لیبرال نیز برپایه انکار تفاوتهای طبیعی بین زن و مرد، علت تابعیت زنان از مردان را محدودیتهای قانونی و آداب و رسومی میدانند که از طرفی زنان را از ورود به عرصههای عمومی بازمیدارد و از سویی بار مسئولیتهای عرصه خصوصی را به گردن آنها میاندازد و آنها را در خانههای مجزا محبوس میسازد و این در حالی است که پاداشهای راستین زندگی اجتماعی یعنی پول، قدرت، منزلت، آزادی، فرصتهای رشد و بالا بردن ارزشهای شخصی تنها در عرصه عمومی یافت میشود.11 براساس این دیدگاه، اگر زنان بخواهند جایگاه واقعی خود را حفظ کنند باید ارزشهای واقعی زن و کارکرد خانواده را نادیده بگیرند. برای همین جهت برخی گفتهاند: ما ظاهراً در واکنش برضد کسانی که زنان را صرفاً برحسب ارتباطشان با مردان به عنوان همسر، مادر و خانهدار تعریف میکنند در این جریان قرار گرفته و موجب شوند که زنان از هویت و جایگاه واقعی خود سقوط کنند در حالی که با این کار هسته اصلی شخصیت و بزرگی زن را که از طریق عشق و تربیت و خانه به فعلیت میرسد، انکار میکنند.12
ب) لیبرالیسم و فردگرایی یکی از اندیشههایی که در دوران مدرن ظهور کرده، اندیشه لیبرالیسم و بینش فردگرایانه است و این اندیشه نیز نهاد خانواده را بشدت تحتتأثیر قرار داده است، زیرا این تفکر بر ادراک فردی از خویشتن تأکید میکند و به همین دلیل است که در تغییر ارزش و نگرش ما نسبت به خانواده نقش قابلتوجهی داشته است، زیرا با توجه به فراهم شدن امکانات وتوسعه تکنولوژی جدید، انسان مدرن به تأمین لذت می اندیشد وهمین که این لذت واسباب آن را آماده دید برای تحصیل آن اقدام می کند وتحمل هیچ نوع مشقت ورنج برای او قابل تصور نیست. از این رو آن چه برای او مهم است«ترضیه آنی» است میل مفرط انسان به ترضیه آنی به دلایلی روشن نتایج زیان باری را در رفتار جنسی نیز به بار آورده است وبا فقدان این قابلیت که هدفی دور در نظر باشد همه الگوهای ظریف رفتار در همسر طلبی وهم خوابگی از بین رفته اند ویا اگر همسری اختیار کرد آن را حفظ نخواهد کرد. درواقع اهمیت پیدا کردن لذت آنی برای اسان مدرن وعدم تحمل کمترین مشقت برای چنین انسانی موجب سستی واحساس شده است که کنرادلورانتس آن را یکی از هشت گناه بزرگ انسان متمدن می داند و می نویسد: این سستی عاطفی بیش از همه آن دست از شادیها و رنجها را تهدید میکند که نتیجه بستگیهای اجتماعی ما با نتیجه پیوندهای ما با همسر و فرزندان با پدر و مادر و با خویشاوندان و دوستان است13 وی تباهی وراثتی رفتارهای اجتماعیهمان،ص96 سنتشکنی را نیز یکی از همان گناهان برمیشمرد. اینجاست که برخی از متفکران، تحت عنوان کاستی ایمان به زندگی به عنوان یکی از ناکامیهای قرن بیستم مینویسند: انسان قرن بیستم کمتر از گذشته گرمای خانه و خانواده را احساس میکند و این ریشه در کاهش عشق به زندگی دارد و کاهش عشق به زندگی در کاهش زاد و ولد و تضعیف عشقها و وفاداریهای عاشقانه و روآوردن به لذات جسمانی و هوسآلود مؤثر است، زیرا مردان و زنان امروز به مانند اجداد خود خوشبختی را در الگوهای سنتی ناشی از اخلاق و مذهب جستوجو نمیکنند بلکه آن را در گردآوری بلاانقطاع لذات میجویند.14 براساس اظهارات این اندیشمندان، آدمی برای حفظ نهاد خانواده باید به ارزشهای اخلاقی و دینی روی آورد. پیشرفت و ارتقای فردی از زمینههای مختلف آموزشی برای زنان امروزی، باعث شده است بسیاری از آنان از پذیرفتن نقش مادری و همسری به عنوان مهمترین وظیفه زندگی خود و تنها راه دستیابی به اکمال نفس امتناع کنند و موقعیت خود را در کسب امتیازهای فردی و اجتماعی و اغلب با پیروی از الگوهای مردانه بجویند. بدین ترتیب کارکردهای خانواده در زمینههای رفتار جنسی، تولید مثل، حمایت و مراقبت و مانند آن تغییر کرده است.
ج) اومانیسم پیدایش اومانیسم و انسانمحوری و انکار خدا و قیامت ارتباط بسیار نزدیکی با سقوط خانواده دارد، زیرا برپایه این دیدگاه بیشتر بر شادمانی در این دنیا تأکید می شود و توصیه می گردد که نتیجه همه تلاشها باید در دنیا مشهود باشد. لذت و شادی فقط لذت و شادی دنیوی است و همین اندیشه است که موجب تغییر در زمینههای رفتار جنسی، تولید مثل، مشروعیت فرزندان و شیوههای نگهداری و مراقبت از فرزندان میشود که پیامد این دگرگونی در فکر، سست شدن کانون خانواده است. د) نهادهای جایگزین علاوه بر تأثیر تغییر ارزش در پرتو اندیشههای جدید، پیدایش نهاد جایگزین هم در کارکرد خانواده و در نتیجه تزلزل آن نقش ایفا میکند. نهادهایی چون دولت رفاه که زندگی مادی فرد، تحصیلات و خدمات بهداشتیاش را تأمین و فرزندان را در شیرخوارگاهها و کهنسالان را در آسایشگاها حفظ و مراقبت میکند. بدین ترتیب دولت، جایگزین مادر شده است و دیگر مادر آن کارکرد گذشته را ندارد که به طور طبیعی همین امر میتواند در تزلزل خانواده مؤثر باشد. اشتغال زنان در خارج از خانه و پذیرفته شدن آنان در شرایطی نسبتاً برابر با مردان و به دست آوردن استقلال اقتصادی و بازگشت خسته پس از کار روزانه موجب سست شدن پیوند عاطفی شده و در نتیجه باعث متزلزل شدن نهاد خانواده میشود. گسترش آزادیهای جنسی و فراهم آمدن امکان ارضای جنسی در خارج از چارچوب خانواده به طور گسترده تأثیر قابلتوجهی بر تغییر کارکرد خانواده در زمینههای رفتار و تخلفات جنسی داشته است.
ه) تکنولوژی و فناوری یکی از عوامل مهمی که نقش عمدهای در تضعیف جایگاه و کارکرد نهاد خانواده ایفا میکند توسعه فناوری و رشد تکنولوژی است. از باب مثال رسانههای جمعی مانند ماهواره و تلویزیون این توان را به انسان داده است تا وی به تنهایی خلأ روحی و عاطفی و فرصتهای فراغت را پر کند و یا با استفاده از تکنولوژیها دیگر از تشکیل خانواده بینیاز شود و یا ظهور فزونطلبی و آزمندی از طریق تبلیغات باعث تقویت روح مصرفگرایی شده و از این طریق زمینههای اضطراب و ناامنی را در خانواده فراهم میکند. در نتیجه خانواده به دنبال پیدا کردن یک کانون بیتنش و آرام میگردد و همین، خانواده را از هم فرو میپاشد و از بین میبرد. طلاق پیامد آسیبهای خانواده طلاق در واقع گسست خانواده است که پیامد بسیار سوئی بر زن و شوهری که از هم جدا میشوند و بر فرزندان آن باقی میگذارد. طلاق گرچه در شکل رسمی امری پذیرفتهشده در جوامع بوده است، اما در دوران مدرن به دلیل تغییرات در ارزشها با رشد بیسابقهای روبهروست. عوامل آن را میتوان در اموری چون تغییر نگرشها نسبت به ازدواج و تبدیل شدن یک نهاد مقدس به مصاحبت و همراهی، تغییر ساختار خانواده از سیستم خانواده گسترده به خانواده هستهای که محدود به زن و شوهر و احیاناً قطع ارتباطهای خویشاوندی، تغییر نقشهای خانوادگی به دلیل اشتغال زن در بیرون از خانه به دلیل ادعای برابر با مردان، استقلال اقتصادی زنان، آزادی روابط جنسی و محدود نکردن آن به کانون خانواده از اموری هستند که این آسیب گسست را برای خانواده به ارمغان میآورد. با توجه به آسیبهایی که انسان مدرن در ارتباط با خانواده با آن مواجه میشود راه چاره را در کجا باید جستوجو کرد. به نظر میرسد برای مقابله با این آسیبها ابتدا باید در بینشها تحول ایجاد کرد تا آدمی ـ چه زن و چه مرد ـ بداند که کیست و هدف از آفرینش او چیست، چه کسی او را به وجود آورده است؟ زندگی او منحصر به عالم ماده و طبیعت است یا موجودی است ابدی که پس از مرگ باید به حیات ادامه دهد؟ و سؤالاتی از این دست. پس از تغییر بینش و نگرش، آدمی گرایشهای خود را در راستای آن بینش جهت داده و رفتارها و کنش خود را بر آن اساس تنظیم کند و این جز از طریق مراجعه به دین و شناخت آن و ایمان به همه حقایق و پایبندی به آموزههای مکتبی امکانپذیر نمیشود.
نتیجهگیری در این مقاله این سؤال مطرح شد که چرا در عصر مدرنیته نهاد خانواده دچار آسیب و مشکل شده است. در پاسخ به این پرسش از معرفی مدرنیته و ویژگیهای آن و نهاد خانواده و کارکردهای آن به این مطلب اشاره شد که آسیبهای خانواده معلول تغییر ارزشها و پیدایش نهادهای جایگزین است که تغییر ارزش بر اثر پیدایش مکتبهای فکری چون فمینیسم و لیبرالیسم و اومانیسم و نهاد جایگزین با پیدایش دولت به عنوان مسئول تربیت و مراقبت و تأمین بهداشت و اشتغال زنان در بیرون از خانه و گسترش آزادیهای جنسی و تکنولوژی و فنآوری و به طور موردی به مسئله طلاق به عنوان یکی از آسیبها پرداخته شده است.
پینوشتها 1ـ مدرنیته و مدرنیسم، حسینعلی نوذری، ص 7. 2ـ همان، ص 137. 3ـ همان، ص 140. 4ـ نابرابری جنسی از دیدگاه اسلام و فمینیسم، حسین بستان ص 11. 5ـ مقدمهای بر جامعهشناسی خانواده، دکتر ساروخانی، صص 135و 136. 6ـ همان. 7ـ همان. 8ـ همان. 9ـ جامعهشناسی عمومی، ص 196. 10ـ فمینیسم و دانشهای فمینیسمی، صص 94و95. 11ـ نابرابری و ستم جنسی، ص 40. 12ـ همان، ص 43. 13ـ 8 گناه بزرگ انسان متمدن کزادلورنقس، ترجمه دکتر محمود بهزاد و فرامرز بهزاد، ص 67. 14ـ تمدن سال 2001، ژان فورانسیه، ترجمه خسرو رضایی، ص 105.
سوتیترها: * غریزه جنسی از غرایز نیرومند مشترک بین انسان و حیوان است که همواره نقشی حیاتی در بقای نسل ایفا کرده است. تنظیم رفتار جنسی یکی از کارکردهای اساسی خانواده است که آدمی بتواند به صورت مشروع نیاز جنسی خود را تأمین کند و دچار ناهنجاری در آن رابطه نشود.
* براساس آموزه های دیدگاه فمینیستی، اگر زنان بخواهند جایگاه واقعی خود را حفظ کنند باید ارزشهای واقعی زن و کارکرد خانواده را بخصوص نقشهای همسری و مادری را نادیده بگیرند.
* طلاق ناشی از اموری چون تغییر نگرشها نسبت به ازدواج و تبدیل شدن یک نهاد مقدس به مصاحبت و همراهی، تغییر ساختار خانواده از سیستم خانواده گسترده به خانواده هستهای که محدود به زن و شوهر و احیاناً قطع ارتباطهای خویشاوندی، تغییر نقشهای خانوادگی به دلیل اشتغال زن در بیرون از خانه به دلیل ادعای برابر با مردان، استقلال اقتصادی زنان، آزادی روابط جنسی و محدود نکردن آن به کانون خانواده است.
*رسانههای جمعی مانند ماهواره و تلویزیون این توان را به انسان داده است تا وی به تنهایی خلأ روحی و عاطفی و فرصتهای فراغت را پر کند و یا با استفاده از تکنولوژیها دیگر از تشکیل خانواده بینیاز شود و یا ظهور فزونطلبی و آزمندی از طریق تبلیغات باعث تقویت روح مصرفگرایی شده و از این طریق زمینههای اضطراب و ناامنی را در خانواده فراهم میکند. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 498 |