تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,402 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,348 |
هجرت درونی | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1391، شماره 368، مرداد 1391 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
حجت الاسلام والمسلمین جواد محدثی «1» خصلتهایی که ریشه در اعماق وجود آدمی دارند، به این زودیها دستخوش تغییر و زوال نمیشوند، چه خصال نیک، چه اوصاف شر. «اخلاق»، تنها یک رفتار ظاهری نیست، بلکه یک روش عملی و رفتار مستمر است که به چگونگی تربیت و به «ساخت درونی و قلبی» آدمی مربوط میشود و قبل از مرحله نمود ظاهری، «ریشة باطنی» دارد و همچون درختی است ریشهدار که رفتارهای ظاهری شخص از آن ریشهها نشئت میگیرد؛ بنابراین برای ایجاد «تغییر رفتار» باید نگاه و ایمان و باور را تغییر داد و تا «نگاه» کسی عوض نشود، «عمل» او تغییر نمیکند؛ از این رو، از صفات اخلاقی به عنوان «ملکه» یاد میشود و«ملکات اخلاقی» در وجود انسان «نهادینه» میشوند. کوهها جابهجا میشوند، ولی انسانهای خودساخته ، یعنی کسانی که در شناخت خویش، به این مرحله رسیدهاند که خود را «عبد» میدانند و برای خود «مولا»یی میشناسند، عوض نمیشوند. رابطة عبد و مولا چیست جز اطاعت و تسلیم و فرمانبرداری بیچون و چرا؟ «2» همه در پی آنیم که بهحدّی از قدرت روحی و قوت اراده برسیم که «گناه» نکنیم. راه آن داشتن «تکیهگاه» است، تکیهگاه فکری، روحی، اعتقادی و ایمانی. در مسیر زندگی، موجهای سنگین از دریای حوادث برمیخیزند و بادهای تندی در راه میوزند. طغیان نفس اماره و غلبة شهوت و هجوم هوس و حملة قدرتطلبی و عادت ریا و تاراج تکبر و... همة اینها همان امواج و طوفانهایند. اگر فضایل اخلاقی به صورت «ملکه» در جان و دل رسوخ نیابد، بیم آن میرود که انسان در این راه دستخوش امواج و طوفانها شود و از آنچه دارد، «هیچ» چیز برایش باقی نماند. تکیه به بنیانهای فکری و ایمانی و عقاید راسخ و ملکات شامخ، مثل «کوه بودن» است در برابر طوفانها. کوه اگر باشی، توانی ماند روی در روی هزاران موج سینه اندر سینة هر باد، هر طوفان کاه اگر باشی چه؟ میدانی؟ خرمنی را در مسیر بادها بنگر آنچه ماند «گندم» است و آنچه بادش میرباید «کاه»(1) «3» اگر کسی «ساختار درون» را اصلاح کرد، اگر کسی علف هرزهای هوا و هوس را از «مزرعة وجود» خویش چید و دور ریخت، اگر کسی از «چشمة ایمان»، مزرعة حیات طیبة خود را آبیاری کرد، اگر کسی از «نهال ایمان» مراقبت کرد و هر روز رویش گلهای فلاح و رستگاری را به تماشا نشست و آنها را آفتزدایی کرد، در این صورت، سجایای اخلاقی و صفات نیک و ملکات اخلاقی در وجود او همچون جریانی زلال وسیال، جاری میشوند و بدون «تکلف» و «تصنع» بروز میکند و موانع نمیتوانند جلوی او را بگیرند. سجایای اخلاقی را باید در دل و جان و فکر و ایمان، ریشهدار کرد. اخلاق تصنعی و زهد ساختگی و تقوای نمایشی، به درختی مصنوعی میماند که به آن شاخ و برگ و میوه و ثمر چسبانده باشند که با لرزشی کوچک و وزشی ساده، فرو میریزد و عریان میگردد. از قدیم گفتهاند، چشمه باید از خودش آب داشته باشد و بجوشد و جاری شود، وگرنه با آب ریختن از بیرون، چشمه درست نمیشود و اگر جریان آب، پشتبند و ریشه و مخزن نداشته باشد، در همان قدمهای اول در خشکی کویر فرو میرود و خشک میشود. اگر فرمودهاند: «تخلقوا باخلاقالله»، به خلق و خوی خدایی آراسته شوید، باید دانست که این خلق و خو، ریشهدار و مستمر و بادوام است، نه فصلی و موسمی و ناپایدار! «4» باری... باید «چهرة جان» را آراست، نه فقط سیمای تن را. باید «نهال وجود» را هرس کرد تا رشد یابد، آبیاری کرد تا برگ و بار دهد، مراقبت کرد تا دچار آفت نشود، آفتزدایی کرد تا ثمراتش سالم و صالح شود. زیبایی چهرة جان به چیست؟ اگر در چهرة زیبا، چشم و ابرو و لب و دهان و موی و روی و گونه و مژه و رنگ و... همه به تناسب است و چیزی کم و کاست ندارد، «جمال باطن» هم به آن است که انسان از اوصاف کمال، همچون خلوص و خرد، عفو و حلم، جود و رأفت، علم و فهم، صبر و شکر و... برخوردار باشد و این اوصاف، همه در حد متعادل و موزون و متناسب و دور از افراط و تفریط در وجود شخص باشند. اگر «تناسب اندام»، موجب «حسن ظاهر» میشود، «تناسب اوصاف» هم حسن باطن را پدید میآورد. مثلاً وقتی غضب، مهار گردد و اراده بر آن مسلط شود، نام «شجاعت» به خود میگیرد که یک ارزش اخلاقی و حدفاصل «ترس» و «تهور» است که هر دو از اوصاف ناپسندند. اگر اعتدال و تناسب، صفات انسان باشند، نه دچار بخل میشود، نه گرفتار اسراف و تبذیر، نه در شوخی به مرز لودگی و دلقک شدن میافتد و نه در پرهیز از مزاح، دچار عبوسی و بداخلاقی میشود. نه به خاطر افراط در تواضع، گرفتار حقارت و پستی میشود و نه به خاطر کمبود تواضع، سر از تکبر و خودبرتربینی درمیآورد، نه اهل عیش و نوش و عیاشی و خوشگذرانی میشود، نه حالت ریاضت و رهبانیت و غارنشینی پیدا میکند و... نتیجه آنکه تناسب اوصاف و تعادل اخلاق، نوعی مصونیت از افراط و تفریط را در انسان پدید میآورد. «5» نکتة آخر این که ما، یک «پیشساختة تغییرناپذیر» نیستیم. بودن و شدن و صیرورت و تحول، دست خود ماست. میتوانیم عوض شویم و ابزار آن «خواستن» است. چهرة درون را میتوان با «آرایش» یا «آلایش» زیبا یا زشت کرد. وقتی حیوانات در اثر تمرین و تربیت، عوض میشوند، انسان این «خلیفة الله»، چرا نتواند عوض شود؟ هر انسانی میتواند «حرّ» شود و از «فجور» به «تقوا» و «فلاح» برسد. این هم نوعی حرّیت است. در وجود تکتک ما یک «کربلا» وجود دارد، با دو کشش که ما را یکی به سوی حسین«ع» فرامیخواند و دیگری به سوی یزید (وهدیناه النجدین).(2) اگر حرّ باشیم، در سپاه حسینی حاضر و از جنود یزیدی جدا میشویم. حرکت از «رذایل» به «فضایل» و از «سیئات» به «حسنات» هم، هجرتی «حرّگونه» است. اگر حرّیم، این گوی و این میدان!
پینوشتها 1ـ از نویسنده. 2ـ سوره بلد، آیه 10.
سوتیتر
در وجود تکتک ما یک «کربلا» وجود دارد، با دو کشش که ما را یکی به سوی حسین«ع» فرامیخواند و دیگری به سوی یزید. اگر حرّ باشیم، در سپاه حسینی حاضر و از جنود یزیدی جدا میشویم.حرکت از «رذایل» به «فضایل» و از «سیئات» به «حسنات» هم، هجرتی «حرّگونه» است.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 127 |