تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,366 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,305 |
منافقین در مهلکه خودساخته | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1391، شماره 368، مرداد 1391 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
تیترهای پیشنهادی
خاطرات جنگ به روایت تصویر/ عملیات مرصاد سید مسعود شجاعی طباطبایی
بعضی از عملیاتها برای بچهها خاطرات عجیب و ماندگاری را رقم میزنند، اما عملیات مرصاد، جور دیگری بود. در واقع میشد گفت آخرین عملیاتی بود که شقایقهای زخمی را به دیار عشق برد. مثل همیشه خبر آمد که عملیات دیگری در حال وقوع است. فرصت کم بود. منافقین کوردل با استفاده از موقعیت به دست آمده ناشی از پذیرفتن قطعنامه 598 و با این تصور که فتح ایران کار چندان مشکلی نیست، وارد کارزار شده بودند. اینبار بلافاصله بعد از اعلام حرکت، آماده شدم و با بچههای روایت فتح راهی جبهههای شمال غرب شدیم. گویا منافقین با کمک ارتش بعثی صدام اسلامآباد را گرفته بودند و قصد داشتند به کرمانشاه بیایند. بلافاصله راهی خط مقدم شدیم. منافقین بعد از فتح اسلامآباد به گمان اینکه تا تهران پیش خواهند آمد، در مسیر جاده آسفالت، با ادوات کامل و نیروهایشان پیش میآمدند. در یکی از گردنهها بچهها راه را سد کرده بودند و باید منتظر میماندیم تا منافقین برسند. مثل همیشه نزدیک بچههای ستاد بودیم. یکی از بچههای رزمنده که به دل منافقین نفوذ کرده بود، با خود اطلاعات باارزش، از جمله دفترچه خاطراتی را آورده بود. برایم جالب بود و میخواستم بدانم در آن دفترچه چه خبر است. با کلی پارتی جور کردن، سرانجام دفترچه به دستم افتاد. دفترچه خاطرات فردی به نام امیر، بدون نام فامیل، ولی پر از عکس بود: عکسهایی در حال رژه، دستبوسی امرای منافقین و... نوشتهها نیز جالب بود. آن قدر به او شستشوی مغزی داده بودند که فکر میکرد فرمانده تیپ است. تیپی که نفرات آن باید در طول عملیات از طرف مردم به آنها میپیوستند، نه گردانی، نه دستهای، نه هیچ چیز دیگری، تنها عنوان تیپ با اسم خود او، در دفترچه نوشته بود: «امروز تیپام را تحویل گرفتم، قرار شد در مسیر، فرماندهان گردانها و دستهها به ما بپیوندند. میبایست با نفرات مردمی، تیپ کامل شود!». فرصت زیادی برای مطالعه نداشتم و در همان لحظات اول، دفترچه تحویل بچههای اطلاعات عملیات سپاه شد. هوا گرگ و میش بود که به گردنه اصلی یا خط مقدم رسیدیم. از دور صدای نفربرها، تانکها و... میآمد. از اینکه همه به یک ستون در جاده حرکت میکردند، واقعاً تعجب میکردیم. استراتژی جنگی به این مسخرگی تا به حال ندیده بودم. ظاهراً شهید صیاد شیرازی هم باور نکرده و در وهله اول تقاضا کرده بود تا کاملاً بررسی شود و بعد بچههای هوانیروز عملیات کنند. همین طور هم شد و راکتهای هلیکوپترهای ایرانی، به ردیف از اول تا آخر ستون را منهدم کرد. در جلوی ستون یک تویوتای آخرین مدل بود که یادم هست با برادر جهانبخش از بچههای ستاد لشگر حضرت رسول«ص» راجع به آن صحبت کردیم. هیچ کس دلش نمیآمد این تویوتا منهدم شود. بچهها با سلاحهای سبک به سراغش رفتند، دیوانهوار به مانع میزد، دوباره دورخیز میکرد و باز به مانع میزد. شاید تصور میکرد میتواند مانع را از سر راه بردارد. خلاصه بچهها امانشان ندادند، راننده و همراهش را که بعداً فهمیدیم یکی از همان فرماندهان تیپهای الکی است، به هلاکت رساندند. بچههای لشکر هم بلافاصله با شابلون نقش آرم لشگر حضرت رسول«ص» و اسپری به سراغش رفتند تا غنیمتی نونوار را از آن خود کنند. در واقع بیشتر ادواتی که سالم به دست بچهها میافتاد، هر کسی زودتر اقدام میکرد، از آن لشگرش میشد. خلاصه برو بیائی بود نگفتنی! بعد از حمله جانانه رزمندگان و هوانیروز، منافقین به اطراف پراکنده و بچههای هر لشکر، تیپ و گردانی موظف به شناسایی و دستگیری آنان شدند. تدابیر امنیتی بهقدر ی بالا بود که محال بود آنها بتوانند از دست بچهها جان سالم به در ببرند یا دستگیر نشوند. یادم هست تو هر سوراخی چند منافق اعم از زن و مرد قایم شده بودند. حضور زنان برای همه بسیار عجیب بود و تازگی داشت. هنگامی که از کنار ادوات سوخته یا سالم آنها میگذشتیم تا به اسلامآباد برسیم، یادم هست بچهها قرصهای ضدبارداری آنها را نشان میدادند. از جهنم دنیا یکراست به جهنم آخرت رفته بودند. به اسلامآباد رسیدیم، دیدن صحنههای فجیع به دار کشیدن بچههای زخمی بسیجی، ارتشی و سپاهی در جلوی بیمارستان اصلی شهر، حسابی منقلبمان کرد. همین طور هم پیکر پاک شهدای مردمی این شهر که حاضر به همراهی نشده بودند، واقعاً فضای دلخراشی را ایجاد کرده بود.
سوتیتر: منافقین همه به یک ستون در جاده حرکت میکردند، واقعاً تعجب میکردیم. استراتژی جنگی به این مسخرگی تا به حال ندیده بودم. ظاهراً شهید صیاد شیرازی هم وقتی ایشان را هلیبرد کرده بودند، باور نکرده و در وهله اول تقاضا کرده بود تا کاملاً بررسی شود و بعد بچههای هوانیروز دستور بدهند که عملیات کنند. همین طور هم شد و راکتهای هلیکوپترهای ایرانی، به ردیف از اول تا آخر ستون را منهدم کرد.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 82 |