تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,447 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,385 |
خدمت به خلق خدا: مانع سقوط انسان | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1391، شماره 369، شهریور 1391 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
(بخش پایانی) حضرت آیتالله حسین مظاهری اشاره: در دو شماره گذشته، از خدمت به خلق خدا و مراعات مواسات یا رسیدگی به امور دیگران و گرهگشائی از کار آنان ، به عنوان یکی از موانع مهم سقوط انسان یاد شد. در ادامه بحث آیت الله مظاهری به شرح اقسام و مراتب مواسات پرداخته اند: اقسام و مراتب مواسات مرتبۀ اوّل: دستگیری از فقرا و درماندگان یکایک آدمیان و بهخصوص مسلمانان باید در خوراک، پوشاک، مسکن و ازدواج به فکر یکدیگر باشند، به گونهای که حتی یک نفر گرسنه و بدون لباس، یک نفر بدون مسکن و یک مرد یا زن بی همسر، در بین آنان یافت نشود. اگر جامعۀ اسلامی نسبت به این موارد بیتفاوت باشد، نمیتواند ادعای مسلمانی کند. قرآن کریم در سورۀ ماعون میفرماید: «وای به این نامسلمان! که در وقت نماز غافل از نماز است و وای به آدمهای متظاهر که میتوانند حوائج دیگران را رفع کنند، امّا نمیکنند». هشدار قرآن کریم جدّی است و باید همۀ مسلمانان نسبت به آن توجّه ویژه داشته باشند و بدانند که اگر بخواهند، اگر همّت و ارادۀ خود را به کارگیرند، میتوانند حوائج همدیگر را رفع کنند و یک جامعۀ عاری از فقر و درماندگی و احتیاج را تشکیل دهند. مسلمانان صدر اسلام خواستند و شد، لذا در آن ده سال که پیامبر اکرم«ص» در مدینه تشکیل حکومت دادند، همه از نظر خوراک، پوشاک، مسکن و ازدواج مثل هم و در رفاه بودند. در آن مقطع زمانی، قانون مواسات در بین مردم حاکم بود و از این جهت گرسنهای در بین مردم یافت نمیشد، امکان نداشت جوانی احتیاج به همسر داشته باشد و بیهمسربماندومسلمانیوجودنداشتکهاحتیاجداشتهباشدودیگراناحتیاجاورارفعنکنند. افزون بر این، مسلمانان صدر اسلام از اهل بیت«س» آموخته بودند که به رعایت قانون مواسات اکتفا نکنند، از این رو در حالی که خود احتیاج داشتند، ایثار میکردند و در استفاده از امکانات، دیگران را بر خود مقدّم میشمردند. «وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ»[1] ایثار خصلت پسندیدهای است که قرآن کریم از خواصّ جامعه انتظار دارد به آن اهمیّت بدهند. حاکمیّت روح ایثار، گذشت و فداکاری در مسلمانان صدر اسلام باعث شده بود که جامعه یکرنگ و یکشکل باشد و مشکل و درماندگی یک نفر، مشکل همه تلقّی شود، لذا اگر بنا بر احتیاج، فقر و گرسنگی بود، همه محتاج و گرسنه بودند و اگر قرار بود در رفاه باشند، همه از نظر خوراک، پوشاک، مسکن و ازدواج در رفاه بودند. پیامبر اکرم«ص»، جامعۀ اسلامی و مسلمانان را بهگونهای تربیت کرده بودند که خدمت به همدیگر را واجب و ضروری میدانستند و اساساً رعایت قانون مواسات، جزو امور عادی و رایج زندگی مسلمانان بود و ترک آن، با نکوهش شدید آن حضرت همراه میشد، چنانکه همواره به مسلمانان میفرمودند: «کسی که سیر بخوابد و همسایۀ او گرسنه باشد، مسلمان نیست». «مَا آمَنَ بِی مَنْ بَاتَ شَبْعَانَ وَ جَارُهُ جَائِعٌ»[2] رسول اکرم«ص» به سفارش زبانی و توصیۀ مسلمانان برای اهمیّت به قانون مواسات بسنده نمیکردند، بلکه خود ایشان و اهل بیت(ع)، در عمل، پیشتاز خدمت به خلق خدا و مهمتر از آن، ایثار، گذشت و فداکاری بودند. مسلمانان نیز در دامان تربیت عملی اهل بیت(ع) پرورش یافتند و با اقتدا به ایشان، در خدمترسانی به یکدیگر و دستگیری از نیازمندان از هم پیشی میگرفتند. رسم پیامبر اکرم«ص»، چه قبل از بعثت و چه بعد از آن، این بود که هرگاه میدیدند قادر به کمک کردن دیگران هستند، هرگز دریغ نمیکردند. مثلاً اگر مشاهده میکردند که یک نفر نیاز به خانه دارد یا دارد خانه میسازد، جوانان را جمع میکردند و برای او سنگ و گِل میبردند و در عرض چند روز خانۀ او را میساختند.
مرتبۀ دوّم: گرهگشایی مرتبۀ دوم از قانون مواسات، گره گشایی است، به این معنا که همه وظیفه دارند به رفع گرفتاری همدیگر بپردازند و بهگونهای عمل کنند که هیچکس ناراحت و غمگین نماند و همۀ جامعه شاد باشند. جامعۀ اسلامی و مورد پسند خداوند متعال جامعهای است که در آن اگر بنا بر گرفتاری است، همه گرفتار باشند، وگرنه همه راحت و خوشحال و آسوده خاطر باشند. چنین جامعهای وقتی پدید میآید که همه، گرفتاری دیگران را گرفتاری خود بدانند و به هر صورت ممکن برای رفع آن تلاش کنند. رفع حوائج مردم و گرهگشایی از کار همنوعان در فرهنگ تعالیم دینی بسیار ارزشمند است و ثواب والایی دارد. بسیاری از مردم تصوّر می کنند که صرفاً عزیمت به کربلا و مکه ثواب دارد، در حالی که ارزش و ثواب خدمت به خلق خدا بسیار والاتر است. رفتن به زیارت خیلی خوب است و ثواب دارد، امّا گرهگشایی از گرفتاری مردم، باید در اولویت قرار گیرد. اکنون وضعیّت جامعه به جایی رسیده است که با وجود نیازمندان و مستضعفین فراوان، مردم تا چندین سال دیگر برای عمرۀ مفرده ثبت نام کردهاند. امام دوّم، امام حسن مجتبی«ع» در روایتی میفرمایند: «قضاء حاجة المؤمن أفضل من اعتکافِ شهرٍ»[3] آن امام بزرگوار، بعد از آنکه شخصاً به دنبال یکی از مردم راه افتادند و به رفع گرفتاری او پرداختند، از او سئوال کردند که چرا از برادرم حسین کمک نخواستی و راه خود را برای رسیدن به من دور کردی؟ گفت: ایشان در مسجد رسول الله معتکف بود و نخواستم مزاحم اعتکاف آن حضرت شوم. آنگاه امام دوّم فرمودند: «اگر کسی گره از کار مسلمانی بگشاید، ثوابش از یک ماه اعتکاف در مسجد بالاتر است.» و این در حالی است که اعتکاف، ارزش و ثواب والایی دارد. این روایت و روایات مشابه آن که فراوانند، به ما میفهماند که باید به قانون مواسات و گرهگشایی از خلق خدا اهمیّت دهیم. اگر جوانان عزیز میخواهند عاقبت بهخیر شوند و اگر میخواهند سقوط نکنند و با یک جرقّۀ انحرافی نابود نشوند، باید به اندازۀ وسع و توانایی خود از کار مردم گرهگشایی کنند. راوی میگوید خدمت امام هفتم حضرت موسی بن جعفر «ع» رسیدم و گفتم: «استاندار اهواز شیعه است و من گرهای دارم و به دست او باز میشود.» آن حضرت در دو جمله و با کنایهای که دشمنان متوجه نشوند، برای استاندار چنین نوشتند: «هرکس گره از کار یک برادر باز کند، خدا را خشنود کرده است و این برادر تو است، یعنی شیعه است». میگوید: این نامۀ کوچک و مختصر را به نزد استاندار آوردم و او متوجه شد که نامه از موسی بن جعفر(ع) است. بلند شد ایستاد و نامه را روی سر گذاشت و با یک تواضع خاصی، حاجت مرا برآورد. اسب خودش را هم به من داد، برای اینکه پیاده رفته بودم و تشک خودش را هم روی اسب انداخت و مرتب به من میگفت: خوشحال شدی؟ درهم و دینار فراوانی هم از مال خودش به من خرجی راه داد و دوباره گفت: خوشحال شدی؟! سپس میگوید: خدمت امام هفتم(ع) برگشتم و ایشان با شنیدن قضایا، برافروخته و خوشحال شدند و تبسّم کردند. عرض کردم: آیا کار او شما را خشنود ساخت؟ فرمودند: به خدا سوگند که گرهگشایی او مرا خوشحال کرد، امیرالمؤمنین را خشنود ساخت، به خدا قسم که جدّم رسولالله را شاد کرد و قطعاً خداوند را خشنود ساخته است.[4] بنابراین، همگان باید توجه جدی داشته باشند که خشنودی خداوند متعال و اهل بیت«ع» در به دست آوردن دل یک انسان است. کسی که امام حسین«ع» را دوست دارد و میخواهد ایشان را خوشحال کند، باید بداند که آن حضرت، با گرهگشایی از کار و گرفتاری مسلمین خوشحال خواهند شد. حتی به دست آوردن دل دیگر مسلمان، با سلام و تعارف و با اعتنا به آنان و تحویل گرفتن آنان خداوند و اهل بیت را خشنود میسازد و بسیار ارزشمند است.
مرتبۀ سوّم و چهارم: احترام به شخصیّت دیگران و دفاع از آنان مرتبۀ سوم در قانون مواسات، شخصیّت قائل شدن برای دیگران و احترام به شخصیّت دیگران و مرتبۀ چهارم، دفاع از شخصیت دیگران است. هرکس با هر موقعیّت اجتماعی که باشد و هر شغلی که داشته باشد، شخصیّت دارد و همه وظیفه دارند شخصیّت او را محترم شمارند. ملاک احترام به شخصیّت از منظر اسلام و تعالیم قرآن و عترت، انسانیّت انسانهاست و میزان دارایی مالی و نیز مرتبۀ شغلی و اجتماعیدر این باره تأثیری ندارد. حتی پایین بودن سطح تحصیلات افراد نیز نباید مانع احترام به آنان شود. سورۀ عبَس بهطرز شگفتآوری با بیان یک داستان واقعی، به همین نکته اشاره میفرماید و باید این سوره و تذکرات اخلاقی آن مورد توجه همگان قرار گیرد. میفرماید: شخصی متموّل، خدمت پیغمبر اکرم«ص» نشسته بود. یکی از مسلمانان که نابینا و فقیر بود و تقرّبی نزد رسول اکرم(ص) داشت، طبق معمول وارد شد و خودش را در کنار آن متموّل نشاند. آن مرد با ترشرویی با او برخورد کرد، بهگونهای که آن نابینا متوجه بیاعتنایی و ترشرویی وی شد. در این هنگام، پیغمبر اکرم(ص) ناراحت شدند و فرمودند: چرا اینگونه برخورد کردی؟ چرا به او بیاعتنایی کردی؟! ترسیدی که تموّل تو به او بچسبد و فقر او به تو سرایت کند؟! چرا چنین کردی؟ آن مرد متموّل که از کردار خود ناراحت شده بود، گفت: نصف دارایی خود را به این شخص نابینا میبخشم تا جبران بیاعتنایی من به او بشود و از من راضی گردد. پیامبر گرامی«ص» فرمودند: این هبه است و باید ببینیم که خودش راضی میشود یا نه؟ مرد نابینا نپذیرفت و گفت: نه، من میترسم با پذیرفتن این مال، مثل او شوم و نمیارزد. بگذارید در فقر و کوری خود بمانم. آنگاه سورۀ عبس نازل شد و پس از ذکر داستان فرمود: از کجا خود را بهتر از او میپنداری که بیاعتنایی میکنی؟ «بسمالله الرّحمن الرّحیم عَبَسَ وَ تَوَلَّى، أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى، وَ ما یُدْریکَ لَعَلَّهُ یَزَّکَّى»[5] اهمیّت قرآن کریم به این موضوع به ما میفهماند که باید برای شخصیّت همۀ انسانها احترام قائل باشیم، از شخصیّت افراد دفاع کنیم و مراقب باشیم اهانت، توهین، تحقیر و کوبندگی در رفتار و گفتار ما نباشد. خداوند متعال در حدیث قدسی میفرماید: «مَنْ أَهَانَ لِی وَلِیّاً فَقَدْ بَارَزَنِی بِالْمُحَارَبَةِ»[6] تفاوتهمنمیکند،مردراجعبهزنوزنراجعبهمردوزنوشوهرنسبتبهفرزندانوفرزندانمخصوصاًهنگاممواجههباپدر و مادر، باید رفتاری توأم با ادب و احترام و عاری از هرگونه توهین و تحقیر داشته باشند. بعضی اوقات، جوان امروزی، مقداری درس خوانده و مثلاً خود را روشنفکر میداند و از این جهت، زیر بار حرف پدر و مادر نمیرود و حتی گاه امر والدین را با بیاعتنایی پاسخ میدهد. این نحوۀ رفتار، جنگ با خداوند است. به جای اینکه دست پدر و مادر را ببوسد و حرف آنان را بشنود، بیاعتنایی و اهانت میکند. هرکس توهین به کسی کند، با خدا جنگیده است. با پیغمبر جنگیدن، چقدر گناه دارد؟! با امیرالمومنین جنگیدن، چقدر گناه دارد؟! این روایت میگوید: این کار، جنگ با خود خداوند است. اما صادق«ع» در ذیل این روایت که روایت صحیحالسّند است و مرحوم کلینی نقل کرده، میفرمایند خیال نکن که ولی یعنی یکی از اولیاءالله یا یکی از صالحین، بلکه منظور از ولی در این روایت، هریک از شیعیان هستند. احترام گذاشتن به شخصیّت دیگران، یکی از فضیلتهایی است که در جامعۀ فعلی فراموش شده است. امروزه بسیاری از جوانان، برای دیگران شخصیّت قائل نیستند که سقوط آنان را در پی خواهد داشت. در بسیاری از ادارهها، هنگام مراجعۀ ارباب رجوع، کارمند اداره به او بیاعتنایی میکند؛ سرش را بلند نمیکند و جواب سلام او را هم نمیدهد، آن ارباب رجوع مجبور است صبر کند تا کم کم آن کارمند سرش را بلند کند و بعد هم بگوید: برو هفتۀ دیگر بیا، در حالی که کارمند اداره باید خدمتگزار مردم باشد و وظیفه دارد به حوائج آنان رسیدگی کند، ولی به او بیاعتنایی و اهانت میکند که جنگ با خداست.
عواقب بیاعتنایی به مردم بیاعتنایی به مردم که متأسفانه امروزه عادی و رایج شده است، جنگ با خداست و غضب خداوند متعال را به همراه دارد که نتیجهای جز نابودی نخواهد داشت. پیرمرد روشنضمیری که وضع مالی او خوب بود، به من گفت: من در قدیم نوکر یک ارباب بودم. روزی در حالی که باران تندی میبارید، بالای ایوان ایستاده بود و من پای ایوان بودم، او حرف میزد و من هم جرئت نکردم نزد او بروم که خیس نشوم و او هم به من نگفت به بالای ایوان بیا، بلکه همانطور حرف میزد و من خیس میشدم. آن پیرمرد گفت: دل من از رفتار او سوخت. وای اگر دل کسی بسوزد که ناگهان دنیا را به هم میریزد. گفت: دلم سوخت و طولی نکشید که قصر ارباب سوخت و طولی نکشید که از حکومت عزل شد و طولی نکشید که به گدایی افتاد و در عوض وضع مالی من خوب شد. مدّتی گذشت و در یک ماه مبارک رمضان، موقع افطار و در حالی که باران شدیدی میآمد، متوجه شدم کسی در خانۀ مرا میزند. هنگامی که رفتم در را باز کنم، همان ارباب را دیدم که زیر باران شدید خیس شده و پاهایش در گِل فرو رفته و برای گدایی به در خانۀ من آمده است. او را به داخل خانه بردم و از او پذیرایی کردم و ماجرای آن روز و خیس شدن من و بیاعتنایی او را به یاد آوردم. بیاعتنایی به مردم، مخصوصاً برای کسانی که از ثروت یا ریاست خاصّی برخوردارند، منجر به سقوط و بیچارگی آنان خواهد شد. در وضع فعلی بسیاری از افراد، به عنوان سیاست یا به عنوان طرفداری از این و آن، به دیگران توهین میکنند. الان وضع ما به اینجا رسیده که بسیاری از روزنامهها، فحشنامه شدهاند. سایتهای اینترنتی که دچار مصیبت بدتری شدهاند و مملوّ از اهانت، غیبت و تهمت شدهاند. متأسفانه فراوان مشاهده میشود که جوانان به عنوان سیاسی بودن و به عنوان انقلابی بودن، در جلسات فقط فحش میدهند، توهین میکنند و ناسزا میگویند. این اهانتها و این تهمتها گرفتاری دارد. خداوند متعال دوست ندارد کسی به بندگانش توهین کند و از این جهت، اهانت کننده را دشمن خود میداند. همین امر، موجب سقوط و تباهی است. در این سی و چند سالی که از پیروزی انقلاب میگذرد، من افراد زیادی را دیدهام که ابتدا موفق و نمره اول بودند، امّا تندی کردند و تندی آنان که با اهانت به اشخاص و یا بیاعتنایی به مردم همراه بود، منجر به سقوط آنان شد و عاقبت بهخیر نشدند. بنابراین همه باید مواظب رفتار و گفتار خود باشند و از توهین به دیگران بهشدّت بپرهیزند که عواقب سختی در پی خواهد داشت. بسیار دیده شده است که مرد در خانه بداخلاق است و به همسر خود توهین میکند و ناگهان یک روز صبح که از خواب بیدار میشود، میبیند که فلج شده است و تا آخر عمر به همان زن محتاج میشود. آن وقت التماسش شروع میشود، اما دیگر فایدهای ندارد. آن زخم زبانها، سرزنشها و بداخلاقیها کار خودش را کرده است. چرا دختران جامعۀ کنونی اینقدر سقوط کردهاند؟! برای اینکه معمولاً پدران آنان بدجنس و بدکردار هستند. چرا پسرهای امروزی تا این اندازه سقوط کردهاند؟! برای اینکه پدران آنان به مردم بیاعتنایی کردهاند. خداوند دست این پسر را نمیگیرد و او محکوم به سقوط است. ناگهان با دوستی نامشروع با یک دختر، نه آبروی خودش و خانواده، بلکه آبروی طایفه را میبرد.
خدمت به پدر و مادر، برتر از چهل شب عبادت در مسجد سهله زیاد دیدهایم که جوان به پدرش توهین کرده و در اثر شکستن دل پدر، آبرویش میرود و بعد سقوط میکند. راوی میگوید: من چهل شبانه روز به مسجد سهله رفتم. شبهای چهارشنبه از اوّل شب تا صبح در مسجد بودم. شب چهلم که خدمت آقا امام زمان«عج» رسیدم، ایشان یک جمله به من گفتند و رد شدند. فرمودند: اگر خدمت پدر را کرده بودی، بهتر از آمدن به مسجد سهله بود. متأسفانه برخی جوانان به جای خدمت به پدر و مادر که ارزش والایی دارد، به آنان توهین میکنند. معلوم است که این افراد سقوطخواهندکردوعاقبتبهخیرنخواهندشد. من از همۀ شما، مخصوصاً جوانان عزیز تقاضا دارم که توهین نکنید، مخصوصاً مراقب باشید به پدر و مادر بزرگترها و بهویژه به مراجع، علما و بزرگان اهانت نکنید. به قول مرحوم آیت الله وحید بهبهانی، توهین به علما و مراجع، مانع عاقبت بهخیری است و موجب میشود انسان در «وادی تیه» واقع شود. یعنی یک زندگی تلخ و همراه با سرگردانی و چه کنم چه کنم برای او رقم میزند تا از دنیا برود. به تجربه اثبات شده است که اهانت به دیگران انسان را بیچاره میکند و راه سعادت را به روی او میبندد.
پینوشتها ================ 1. حشر / 9 2. الکافی، ج 2، ص 668 3. کافی، ج 2، ص 198 4. بحارالأنوار، ج 48، ص 174 5. عبس / 3-1 6. الکافی، ج 2، ص 352
سوتیترها: 1. یکایکآدمیانوبهخصوصمسلمانانبایددرخوراک،پوشاک،مسکنوازدواجبهفکریکدیگرباشند،بهگونهایکهحتییکنفرگرسنهوبدونلباس،یکنفربدونمسکنویکمردیازنبیهمسر،دربینآنانیافتنشود. اگرجامعۀاسلامینسبتبهاینمواردبیتفاوتباشد،نمیتواندادعایمسلمانیکند.
2. احترامگذاشتنبهشخصیّتدیگران،یکیازفضیلتهاییاستکهدرجامعۀفعلیفراموششدهاست. امروزهبسیاریازجوانان،برایدیگرانشخصیّتقائلنیستندکهسقوطآنانرادرپیخواهدداشت.کارمندادارهبایدخدمتگزارمردمباشدووظیفهداردبهحوائجآنانرسیدگیکند،ولیبهاوبیاعتناییواهانتمیکندکهجنگباخداست.
3. چرادخترانجامعۀکنونیاین قدرسقوطکردهاند؟! برایاینکهمعمولاًپدرانآنانبدجنسوبدکردارهستند. چراپسرهایامروزیتاایناندازهسقوطکردهاند؟! برایاینکهپدرانآنانبهمردمبیاعتناییکردهاند. خداونددستاینپسررانمیگیردواومحکومبهسقوطاست.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 248 |