تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,185 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,108 |
ازسیاست تا دیانت | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1391، شماره 369، شهریور 1391 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
محمدصالح *فرهنگ فرهنگ نامی است که در گذشته روی پسرها میگذاشتند، اما این روزها دیگر از مد افتاده و بعید است کسی اسم پسرش را بگذارد «فرهنگ»! شاید به همین دلیل باشد که برخی معتقدند قدیمیها به نسبت «ما» جدیدیها آدمهای «با فرهنگ»تری بودهاند! البته «فرهنگ» هنوز هم در قالب نام خانوادگی، چه به صورت خالص و چه با پسوند و پیشوند! کاربرد دارد و خیلی از آدمها «فرهنگی»، «فرهنگزاده»، «فرهنگپور»، «فرهنگیان» و... هستند و این نشان میدهد که وضعیت «فرهنگ» در جامعه آن جورها هم که بعضیها ادعا میکنند خراب و افتضاح نیست! معمولاً فرهنگ با «ارشاد» پخته و خورده میشود و این شاید به دلیل دیرهضمی و ثقل «فرهنگ» باشد! در طب سنتی از «ارشاد» به عنوان مکمل و مصلح «فرهنگ» یاد شده است. برخی با شنیدن کلمه فرهنگ یاد هنر و ساز و آواز و عیش و طرب و سایر امور «منکراتی» میافتند و شایع است روزی بنده خدایی را به عنوان مسئول یک نهاد فرهنگی منصوب کردند و شب «ننهاش» رسماً اعلام کرد چون پسرش ریاست بر مطربها را پذیرفته، لذا شیرم را حرامش میکنم! راستش را بخواهید هنوز کسی بهدرستی معنی «فرهنگ» را نمیداند! مثلاً به اموری که ذاتاً پیش پا افتاده و دمدستی باشند «امور فرهنگی» میگویند! و آدمهایی را که هیچ تخصصی نداشته باشند و به هیچ دردی هم نخورند، اما به دلایلی باید نان بخورند، به عنوان «مسئول امور فرهنگی» یا «مشاور فرهنگی» یا «قائم مقام فرهنگی» یا حتی «معاونت فرهنگی» (البته در ادارات و دستگاههای صنعتی، ساختمانی و غیرفرهنگی!) منصوب میکنند! اما در عین حال «فرهنگ» را بزرگ میشمارند و حتی برایش جشن و جشنواره و همایش و سمینار و گردهمایی و حتی کنفرانس و سمپوزیوم برگزار میکنند (و این آخری را معمولاً جز برای امور خیلی مهم برگزار نمیکنند! و به قول عوام، «سمپوزیوم» آخرش است!). ابهام فرهنگ فقط در این مثالها نیست! مثلاً اگر بگویند فلان آدم «فرهنگی» است یعنی بنده خدا فقیر و آسیبپذیر و مستحق یارانه و زیر خط فقر، اما آبرومند است و با هر چه دم دستش بیاید، صورتش را سرخ میکند (یا نگه میدارد!)، اما اگر بگویند فلانی، «آدمی فرهنگی» است، مراد آن است که فلانی دلش خوش است (تا آنجا که خوشی زیر دلش زده و به فرهنگ روی آورده!) و اوضاعش توپ و کار و بارش چاق و مثل مرحوم مغفور خیام اهل دم غنیمتشمری و حال و عیش و طرب میباشد! (البته اخیراً به آدمهایی هم که در صحنه سیاست مرتباً کلاه سرشان میرود و گیج و منگ ایستادهاند و همهجوره از آنها سوءاستفاده میشود، اما به هر حال زینتالمجالس هستند، میگویند «آدمی فرهنگی»!) در این میان «کار فرهنگی» هم برای خودش حکایتی دارد! معمولاً به هر کاری که نخواهند انجام شود یا نمیشود انجام شود، یا نباید انجام شود، میگویند «کار فرهنگی»! مثلاً وقتی بخواهند بگویند در بارة «بیحجابی» یا «مفاسد اخلاقی» یا «گسترش منکرات» نباید کاری کرد یا نیازی به واکنش و کار نیست، میگویند باید برای مقابله با این مسائل «کار فرهنگی» کرد! آن وقت شنونده متوجه میشود که گوینده میخواهد بگوید: «دلم نمیخواهد با این موارد مقابله و برخورد شود! این موارد اشکالی ندارد، خیلی هم خوب و ضروری است!» اصولاً «کار فرهنگی» یعنی کاری که صد سال دیگر هم اتفاق نمیافتد! مثلاً وقتی یک مسئول میگوید «گشت ارشاد» را جمع کنید، این اتفاق میافتد! اما وقتی همین مسئول میگوید باید برای مقابله با بیحجابی «کار فرهنگی» بشود، یعنی اینکه لازم نیست برای مقابله با بیحجابی کار خاصی بشود! خوشبختانه اخیراً «ساخت و ساز» هم وارد عرصه فرهنگ شده و برخی مرتب از «فرهنگسازی» حرف میزنند! این «سازی» وقتی کنار فرهنگ بیاید دقیقاً مانند «کار» عمل میکند! «فرهنگ سازی» هم مثل «کار فرهنگی» معنای سر کار گذاشتن، سر کار رفتن و هیچ اتفاقی نیفتادن میدهد! اما «بسته فرهنگی» معمولاً هدیهای است که گیرنده از دریافت آن احساس عجیبی میکند! وقتی مقداری کاغذ و یک خودکار و چند جزوه و کتاب و سی دی روی دست یک جایی (مثلاً یک اداره!) باد کند و نیازی به تخلیه انبارها احساس شود، آن اداره موجودی انبارها را به «بسته فرهنگی» تبدیل و خودش را از شر آنها راحت میکند! البته بعضیها با قرار دادن یک «ساندیس» یا «تیتاپ» و سوابق کاری خودشان در «بستههای فرهنگی» آنها را قابل تحملتر میکنند! «بودجه فرهنگی» هم مثل خود فرهنگ است! هم هست، هم نیست! «هست» در حدی که بشود مجلهای منتشر کرد، همایش راه انداخت، برای چند چاپخانه و شرکت تبلیغاتی لقمه نانی جور کرد و به مافوق گزارشی داد و برای بر و بچ و اهل و عیال اشتغال موقت یا دائم و چند سفر خارجه فراهم آورد! اما «نیست»! چون بود و نبودش هیچ توفیری ندارد! لااقل در جامعه و میان مردم که اینجوری حس میشود! حتی گاهی اگر بودجه فرهنگی قطع شود، مردم راضیترند! (چون اتفاقاتی مثل رقاصی و مطربی و ریخت و پاش بیتالمال و فسق و فجور کمتر میشود!)، اما بدون تردید اگر شما بخواهید یک عمل خداپسندانه و مثبت و مؤثر انجام دهید، آن وقت «بودجه فرهنگی» حکم «سیمرغ» و «دریای سیماب» و «چشمه آب حیات» را پیدا خواهد کرد! خوشبختانه فرهنگ از آن مسائلی است که انحصاری و خصوصی نیست! یعنی عمومی است و همه حق دارند در باره آن اظهار نظر کنند، بگویند و بنویسند و بچاپند و بچاپانند! و البته هر چه در باب فرهنگ بیمایهتر و بیسوادتر و غیرمتخصصتر باشید، به اظهار فضل دربارة آن اولی و سزاوارترید! بحث نسبت میان مهندسین و فرهنگ هم جای خود را دارد! معمولاً مدیریت دستگاهها و ادارات و نهادها و ارگانهای فرهنگی با مهندسین است و این یعنی تنها مهندسیناند که میتوانند از پس فرهنگ و امور فرهنگی و مسائل فرهنگی بربیایند و کار فرهنگ را بسازند! تا آنجا که گفتهاند تصدی یک دستگاه فرهنگی از سوی یک غیرمهندس کراهت شدیده دارد! و همچنین آوردهاند: «المهندس اولی بلفرهنگ من انفسهم!» یعنی که مهندس است که میتواند اهل فرهنگ را جمع و جور کند و چه نیکو «شبانی» است مهندس اگر رمه «فرهنگ» را بفهمد!
*حواشی و لواحق و تتمه مباحث مربوط به «فرهنگ» 1ـ وقتی چندین سال ریاست کمیسیون فرهنگی دولت برعهده یک «مهندس» بوده است (دقیقاً از سال 88 تا همین امسال!)، دیگر باور بفرمایید بحث مربوط به نسبت مهندسین و فرهنگ مبالغه نیست! البته ما محضر مهندس عزیزی که به صدا و سیما افتخار ریاست دادهاند، ارادت داریم! 2ـ آدمها معمولاً نسبت به فرهنگ دو حالت دارند! یا «با» هستند یا «بی»! آدمهای «بافرهنگ» هر چه انجام بدهند درست و خوب است! مثل بعضی بازیگران سینما و سیما که چهرههای فرهنگی محسوب میشوند و حتی شرب خمر و بدمستیهای بعد از آن و روابط نیمهفرهنگی با زنان و دختران مردم و استعمال دودهای فرهنگی و صدها کار دیگرشان «فرهنگی» محسوب میشود و کسی حق مؤاخذه و مجازات آنها را بابت ارتکاب این فعالیتهای فرهنگی ندارد! (شما تا الان شنیده یا دیدهاید یک چهره فرهنگی بابت ارتکاب این معاصی مجازات یا تأدیب شده باشد؟) اما آدمهای بیفرهنگ! آب هم بخورن محکومند! نفس هم بکشند مجرمند! «بیفرهنگ»اند دیگر! پس نتیجه میگیریم، فرهنگ میتواند یک جور مجوز برای انجام برخی یا بسیاری از کارها باشد! مثلاً در یک جشنواره فرهنگی (مثل جشنواره فیلم فجر) شما میبینید آقایان و خانمهای فرهنگی دست در دست و بازو در بازو با قیافههای خیلی فرهنگی وارد میشوند، برای هم سیگار روشن میکنند، سیگار روشن از هم قرض میگیرند، شوخی و بگو بخند میکنند، برای هم غش و ضعف میکنند و آخر هم هر یکی دست آن دیگری را میگیرد و برای ادامه فعالیتهای فرهنگی به فرهنگسراهای همدیگر میروند! (تا آنجا که مثلاً میتوانید ببینید یک دختر خانم هر شب با یک آقای فرهنگی میآید و با یک چهره فرهنگی دیگر میرود و در آخر مشخص میشود که آن خانم در طول ده شب جشنواره با بیست نفر فعالیت و ارتباط فرهنگی داشته است!) 3ـ معمول است که صاحبان قدرت و مناصب برای اهل فرهنگ میمیرند! مثلاً اخیراً شایع شده که یک مهندس خیلی مهم نذر کرده تا به همه نسوان حوزه فرهنگ (البته شاخه سینمایی فرهنگ!) رسیدگی نموده و به ایشان هدایای فرهنگی (مثل انگشتر الماس یا بستههای تراول یا چکهای سفید امضاء) تقدیم کند و شب تا صبح یا صبح تا شب با آنها با مباحثات فرهنگی بپردازد، نمایشگاه عکس و نقاشی و لباس و غیرهشان را با حضور خود مزین کند و خلاصه مدتی با اهالی فرهنگ قاطی شود! 4ـ اخیراً آسفالت کردن عرصههای فرهنگی هم رایج شده و چه بسیار مدیران و مسئولانی که در ردیفهای بودجه تبصرههایی برای آسفالت فرهنگ و اهالی آن درنظر گرفته و تصویب و اجرا کردهاند! اصولاً آسفالتکاری یکی از روشهای دیرینه تقدیر فرهنگی است که مورخین، سلطان محمود غزنوی را بانی و مبتکر آن میدانند! (نقل است که سلطان محمود پس از گرفتن حال مرحوم ابوالقاسم فردوسی رو به حضار کرد و گفت: خوب آسفالتش کردم!) 5ـ اگر روزی شنیدید که متولیان امر در زمینه فرهنگ دینی و ترویج آن فعالیت بسیار کردهاند، بدانید که سنگینترین یا بزرگترین یا طلاکوبترین یا ریزترین مصحف را ساخته و به نمایش درآوردهاند! از دیگر مصادیق ترویج فرهنگ دینی میتوان به برپایی نمایشگاه چادرهایی به رنگ بنفش، صورتی، قرمز و سبز چمنی در قالب ترویج فرهنگ حجاب و مسابقه نوشتن طولانیترین جملات اخلاقی به روی دانه ارزن، ماش، تخم شوید و خاکشیر اشاره کرد.
*چند فرمان برای تولید ملی در سال موسوم به حمایت از تولید ملی و کار و سرمایه ایرانی، روشهای جاری جهت افزایش رونق تولید ملی در قالب «چند فرمان» به شرح زیر احصاء شده است: 1ـ خرید 200 دستگاه خودروی تشریفاتی خارجی جهت برگزاری اجلاس سران غیرمتعهدها از جانب دولت؛ 2ـ افزایش تعداد تابلوهای تبلیغاتی کالاهای مصرفی تولید کره جنوبی در خیابانهای تهران توسط شهرداری تهران؛ 3ـ افزایش حجم تبلیغات کالاهای مصرفی، آرایشی و تزئینی تولید ایتالیا، فرانسه، سوئیس و غیره در مطبوعات دولتی، نیمهدولتی، نیمه خصوصی و خصوصی با نظارت معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد و مشارکت همهجانبه مسئولان جراید مذکور! 4ـ بیخیالی مجلس در تصویب قانون ممنوعیت تبلیغ کالاهای مصرفی ساخت خارج در کشور؛ 5ـ گسترش واردات گوشت و مرغ و علوفه و گندم و تخممرغ و پرتقال و موز و انگور و روغن نباتی و عسل و غیره. 6ـ بیتفاوتی رسانه ملی در تبیین ضرورت و چرایی مصرف کالاهای داخلی؛ 7ـ خرید لباس فرم ورزشکاران ایرانی حاضر در المپیک از یک شرکت چینی.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 66 |