تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,179 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,102 |
آرمان قدس، مقاومت و بیداری اسلامی | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1391، شماره 369، شهریور 1391 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
800x600
حسین رویوران
هنگامی که امام خمینی(ره) روز قدس را روزقیام
همه مستضعفین عالم علیه رژیم غاصب صهیونیستی اعلام کردند، چنین تصور میشد که
ایشان در تلاشند تا فقط مسئله آزادسازی قدس و فلسطین را زنده و توجه جهان اسلام را
به این اولویت مهم جلب کنند و کمتر کسی متوجه منظور امام و افقی که ایشان ترسیم کردند،
شد. اکنون که بیداری اسلامی از دل مقاومت ضد صهیونیستی بیرون آمده است، بهخوبی
درمییابیم که راه رهایی همه جهان اسلام، از مسیر نفی این رژیم جعلی میگذرد.
بررسی کارکرد رژیم صهیونیستی در حفظ
شرایط استبداد و عقبماندگی کشورهای منطقه و ارتباط همه این مسایل به استمرار حیات
این رژیم غاصب نشان میدهد که جهان اسلام برای خروج از دایره عقبماندگی و وابستگی
ناگزیر است مبنای نگاه کلان خود را آزادسازی فلسطین و نفی رژیم صهیونیستی قرار دهد
و نگاه خرد و تنگنظرانه مبتنی بر
ناسیونالیسم را کنار بگذارد.
آغاز موج بیداری اسلامی در شمال افریقا و
خاورمیانه در سال 1390، چهره خاورمیانه را دگرگون ساخت، ساختار داخلی بسیاری از کشورها را
دستخوش تحول جدی کرد و سیاست خارجی، اتحاد و ائتلاف این کشورها را نیز تغییر داد؛
در نتیجه، رژیم صهیونیستی بهشدت احساس خطر کرد و سردمداران امریکا بهناچار تحولات
منطقه و گفتوگو با جریانات اسلامیای را که نقش مهمی در این فرایند ایفا کردند،
پذیرفتند.
تغییر باورهای اجتماعی، مهمترین متغیر
در جریان بیداری اسلامی است. مردم منطقه در طول چندین دهه به این باور رسیده
بودند که تغییر ممکن نیست و به همین دلیل
در مقابل حکومتهای استبدادی تسلیم بودند. این شرایط به رژیمها فرصت میداد تا
برای مدتی طولانی در قدرت
باقی بمانند. به عنوان نمونه زینالعابدین بن علی 23 سال بر تونس، حسنی مبارک 30
سال بر مصر و قذافی 43 سال بر لیبی و علی عبدالله صالح 33 سال بر یمن حکومت کردند
و مشکل چندانی هم برای حفظ وضع موجود نداشتند، اما هنگامی که مردم منطقه امکان
تحول را باور کردند، شرایط کاملاً تغییر کرد و با حضور گسترده مردم در صحنه، سران
این رژیمهای به ظاهر ریشهدار، توان مقاومت را از دست دادند و بهسرعت از کشور فرار
کردند و یا شتابزده از قدرت کناره گرفتند.
اینک این سئوال بزرگ مطرح است که باورهای
اجتماعی مردم منطقه چگونه تغییر کرد؟ بدیهی است که باورهای اجتماعی به شکلی ناگهانی
تغییر نمیکنند، بلکه در چهارچوب یک فرایند طولانی و براساس تحولات سیاسی و واقعیتهای
میدانی دگرگون میشوند. پرسش دیگر این است که در منطقه خاورمیانه چه حوادثی اتفاق
افتادند که باورهای مردم را دگرگون ساختند؟ برای پاسخ به این پرسش ابتدا باید
باورهای سیاسی قبلی مردم منطقه را شناخت و سپس تحولات را بررسی کرد.
منطقه خاورمیانه از سال 1948 تحت تأثیر
حادثه بزرگ غصب فلسطین قرار گرفت و به علت اولویت سیاسی این مسئله، عمده کشورهای
عربی از جمله مصر، سوریه، اردن، لبنان، عراق و کشورهای عربی دیگر در سالهای 48،
57، 67 و 73 کم و بیش با رژیم غاصب صهیونیستی درگیر شدند. این کشورها امیدوار
بودند با این جنگها، شرایط را به نفع مردم فلسطین تغییر دهند و این کانون بحران
را مهار کنند، ولی به علت حمایت قدرتهای بزرگ بینالمللی از این رژیم غاصب، این
تلاشها چیزی جز شکست نظامی و سرخوردگی به همراه نداشتند.
در این میان جنگ 1967 م. یک فاجعه بهتمام
معنا بود و طی آن اسرائیل ظرف شش روز ارتش چندین کشور عربی را شکست و منطقه تحت
اشغال خود را از 21 هزار کیلومتر مربع به 128 هزار کیلومتر مربع گسترش داد. مصر در
جنگ، نوار غزه و شبه جزیره سینا را از دست داد، اردن کرانه باختری و سوریه بلندیهای
جولان را به دشمن واگذار کردند. این شکست مفتضحانه بهحدی بزرگ بود که جمالعبدالناصر
رهبر وقت مصر از سمت خود استعفا داد و در چندین کشور عربی دیگر از جمله سوریه،
عراق و لیبی تحت عنوان مقابله با این شکست کودتا شد و رژیمهای جدیدی به قدرت
رسیدند.
تلاش بسیاری از رژیمهای عربی برای جبران
شکست در جنگ 1973 م با موفقیت مورد نظر آنان قرین نشد. تصمیم رهبران سوریه و مصر
برای خرید سلاحهای پیشرفته از شوروی سابق و توافق برای حمله به رژیم غاصب
صهیونیستی در عید کیپور آن سال، در آغاز، رژیم غاصب صهیونیستی را غافلگیر کرد و
دستاوردهای بسیاری را به ارمغان آورد، اما شرایط جنگ بهسرعت تغییر یافت. ارتش مصر
در این جنگ طی چند ساعت
از قویترین و نیرومندترین استحکامات جهان یعنی خط پارلیو در شرق کانال سوئز عبور
کرد و با پیشروی به داخل شبه جزیره سینا، اسرائیل را غافلگیر ساخت.
ارتش سوریه نیز با عبور از مناطق ناهموار
بلندیهای جولان، عمده سرزمینهای اشغالی سوریه را آزاد کرد، اما این شرایط از روز
پنجم تغییر کرد. رژیم صهیونیستی نیروهای ذخیره را به خدمت احضار کرد و با تشکیل
سپاهی جدید با فرماندهی آریل شارون، مأموریت مقابله با ارتش مصر را برعهده این
سپاه قرار داد. نیروهای تازه نفس صهیونیستی با آغاز عملیات پاتک، نه تنها به شرق
کانال سوئز بازگشتند، بلکه با عبور از نقطه فراسوار به پیشروی در غرب کانال سوئز
به سوی قاهره دست زدند. اتفاقی که انور سادات رئیسجمهور وقت مصر را دچار هراس و
به پذیرش آتشبس به صورت انفرادی وادار کرد.
در زمان آتشبس ارتش رژیم صهیونیستی در
نقطه 101 کیلومتری قاهره قرار داشت و به همین علت گفتوگوهای آتشبس به گفتوگوهای
کیلومتر 101 معروف شد. در این شرایط سوریه در صحنه جنگ تنها ماند و رژیم صهیونیستی
با جابهجایی نیرو از جبهه جنوب به شمال، سوریه را تحت فشار نظامی بیشتری قرار
داد. در این جنگ دو جانبه، ارتش رژیم صهیونیستی برخی از مواضع از دست داده شده را
بازپس گرفت، ولی موفق به اشغال مجدد همه منطقه جولان نشد و پس از 90 روز درگیری
سنگین، دوطرف آتشبس را پذیرفتند. سوریه بهرغم خیانت سادات و برقراری آتشبس یکطرفه
در این جنگ موفق شد بیش از نیمی از بلندیهای جولان را آزاد کند و این شرایط نشان
داد که حافظ اسد رهبر سوریه از ویژگیهای فرماندهی نظامی بالایی برخوردار است. او
در جنگ با رژیم صهیونیستی با آنکه تنها مانده بود، دچار شکستهای انورسادات نشد.
با پایان این جنگ یکی از روزنامههای
رژیم صهیونیستی با تیتر بزرگ نوشت این آخرین جنگ اعراب با اسرائیل بود، زیرا رژیم
غاصب اسرائیل در این جنگ کاملاً غافلگیر شد. سوریه و مصر با پیشرفتهترین جنگافزارهای
شوروی از جمله انواع موشکهای سام وارد جنگ شدند، اما نتوانستند اسرائیل را به
صورت جدی شکست دهند و این تجربه تا حدی مانع از ورود مجدد دولتهای عربی به جنگ بر
ضد رژیم صهیونیستی شد.
پس از پایان جنگ، باور جدیدی در میان
دولتهای ناتوان عربی بهویژه مصر مبنی بر اینکه ارتش اسرائیل شکستناپذیر است، شکل
گرفت و سادات با سفر به اسرائیل پیشنهاد صلح داد. با آغاز گفتوگو میان مصر و
اسرائیل، سرانجام در سال 1978 م سازش کمپدیوید توسط سادات و بگین نخستوزیر رژیم
صهیونیستی با حضور کارتر رئیسجمهور امریکا به امضا رسید و با خروج مصر به عنوان
قویترین و پرجمعیتترین کشور عربی از معادله رویارویی با رژیم صهیونیستی، امکان
جنگ با این رژیم در ابعاد کلاسیک از دست رفت. رژیم صهیونیستی در شرایط برتر جدید در
سال 1982 به شکل گستردهای به لبنان حمله برد و سازمان آزادیبخش فلسطین را از این
کشور اخراج و به تونس، الجزایر و یمن تبعید کرد.
در چنین شرایط ناامیدکنندهای انقلاب
اسلامی ایران به پیروزی رسید و در همان گام اول در معادله رویارویی با رژیم
صهیونیستی بازنگری کرد. با خروج مصر این معادله بهشدت نابرابر شده بود، ولی با
ورود ایران، همپیمان سابق اسرائیل، جدیدی نمایان شد. اولین کشوری که از این تحول
استراتژیک استقبال کرد، سوریه بود. شعارهای انقلاب اسلامی در حمایت از فلسطین و
واگذاری سفارت اسرائیل در تهران به سازمان آزادیبخش فلسطین، نوع نگاه سیاسی جدید
انقلاب را نشان میداد.
امام خمینی(ره) از همان آغاز باور موجود
در منطقه را در اینکه اسرائیل قدرت شکستناپذیر است، کاملاً مردود دانستند و در
جهت ایجاد باور شکستپذیری اسرائیل حرکت کردند. اعلام روز قدس از سوی امام خمینی و
این سخن ایشان که اگر مسلمانان هرکدام یک سطل آب بریزند، سیل اسرائیل را میبرد و
اسرائیل باید از بین برود و دهها جمله دیگر، همه و همه در جهت ایجاد باور جدید
بود.
با حمله اسرائیل به لبنان در سال 1982 م
اولین آزمون عملی این تفکر امام فراهم شد. هنگامی که سپاه و ارتش واحدهای رزمی را
از طریق سوریه به لبنان اعزام کردند، با مخالفت امام روبهرو شدند. این موضع امام
برای همه تعجببرانگیز بود، چون تفکر امتی، بخشی از باورهای امام بود و اقدام سپاه
و ارتش در این چهارچوب قرار داشت. امام دستور دادند نیروهای رزمی برگردند و این
مأموریت به سپاه داده شد که تنها گروههای آموزشی و تبلیغاتی را به لبنان اعزام کند.
از دستور امام درمییابیم که ایشان رفتار عافیتطلبانه را کاملاً رد میکنند و نمیپذیرند
که رزمنده ایرانی به جای لبنانی انجام وظیفه کند، زیرا حتی اگر رزمندگان ایرانی مناطق
اشغالی لبنان را هم آزاد میکردند، قطعاً طرف لبنانی قدرت نگهداشتن مناطق آزاد شده
را نداشت. از این رو، مهمترین پایه دستور امام مبتنی بر هماهنگی با سنتهای الهی
است. خداوند در قرآن میفرماید: «إن الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بأنفسهم»:
خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمیدهد، مگر اینکه آنها خود سرنوشتشان را تغیی
بدهند.» این فرمان الهی ایجاب میکرد که مردم لبنان که با سکوت خود اجازه ورود
دشمن به کشورشان را دادند، بهحدی دگرگون
شوند که دشمن را از خانه خویش بیرون برانند و کوتاهی خود را جبران کنند.
این تدبیر امام بهزودی نتیجه داد و گروه
سیاسی ـ جهادی جدیدی به نام حزبالله شکل گرفت که در هنگام جنگ داخلی لبنان اولویت
خود را درگیری با اشغالگران قرار داد و ظرف 18 سال مقاومت حماسهآفرین، توانست دشمن
صهیونیستی را در سال 1379 از جنوب لبنان عقب براند و این اولین عقبنشینی بدون قید
و شرط در کارنامه اسرائیل بود. عقبنشینی نظامی اسرائیل از لبنان، افسانه شکستناپذیری
رژیم غاصب صهیونیستی را بهشدت به چالش کشید و حزبالله طی مقاومتی حماسهآفرین،
دشمن دیرین خود را شکست داد. اسرائیل بر پایه وعدههای دروغین توراتی، مدعی سرزمین
از نیل تا فرات است و عقبنشینی از جنوب لبنان نوعی عقبنشینی از این ادعای
ایدئولوژیک هم محسوب میشود.
جنگ 33 روزه در سال 1385 آخرین تیشهها
را بر ریشه شکستناپذیری اسرائیل زد. در
این جنگ اسرائیل یکسره از تحقق اهداف جنگی خود بازماند. در این رویارویی، اسرائیل
در عرصه هوایی برتری کامل داشت و در عرصه دریایی نیز از امکانات وسیعی برخوردار
بود، در حالی که حزبالله هیچ گونه امکانات جنگی هوائی و دریاییای را دراختیار
نداشت. در عرصه زمینی نیز برتری اسرائیل کاملاً محسوس بود و حزبالله تنها مقداری
موشک و سلاحهای دفاعی سبک را در اختیار داشت، ولی ایمان رزمندگان حزبالله و
تدبیر فرماندهان آن در انتخاب جنگ نامتقارن برای رویارویی، نتیجه جنگ را تغییر داد
و حزبالله پیروز میدان شد. این نتیجه برای رژیم صهیونیستی باورکردنی نبود، به
همین علت بلافاصله پس از عملیات نظامی، گروه وینوگراد را تشکیل داد تا علل شکست
اسرائیل در این جنگ را بررسی کند.
این جنگ واقعاً نقطه تحولی در تفکرات مردم منطقه بود و پس از آن از باورهای
غلط گذشته خود دست برداشتند و از خود پرسیدند اگر اسرائیل در لبنان و امریکا به
عنوان ابرقدرت جهان در عراق شکستپذیرند، چرا رهبران دیکتاتور کشور آنها شکست
نخورند؟ این پرسش، باورهای جدیدی را پدید آورد که مهمترین آنها خودباوری و امکان
سرنگون کردن سران استبداد و نهادهای وابسته به آنان بود. چند دهه ایستادگی و حماسهآفرینی
نیروهای مقاومت ضدصهیونیستی در لبنان و فلسطین کافی بود تا باور جوامع تحت ستم منطقه
را دگرگون سازد و آنها را برای تغییر وضع موجود به حرکت درآورد.
به گفته مقام معظم رهبری، بیداری اسلامی
نتیجه مقاومت فلسطین و لبنان است. حرکت بیداری اسلامی که از تونس آغاز شد و سپس تا
مصر، لیبی، یمن و بحرین گسترش یافت و اکنون جرقههای آن در اردن و عربستان نیز
دیده میشود، از ویژگیهای خاصی برخوردار است که هویت این حرکت را نشان میدهد.
این ویژگیها عبارتند از:
1ـ این حرکت با سازش با رژیم صهیونیستی
در تعارض کامل است و شاخصهای حمله به سفارت اسرائیل در قاهره، انفجار لولههای
انتقال گاز مصر به اسرائیل، برداشتن تدریجی محاصره غزه، حمله گروه ناشناس مصری در
ایلات و همچنین منع اسرائیلیها برای سفر و برپایی جشن سالانه در جزیره جربه در تونس
نشان میدهد که این حرکت، اصیل و ریشهدار است و بیداری اسلامی در تقابل کامل با رژیم
صهیونیستی قرار دارد.
2ـ یکی از مهمترین ویژگیهای مورد
اعتراض مردم در فرایند بیداری اسلامی، سرسپردگی این رژیمها به قدرتهای سلطهگر
غربی است. قیام مردم منطقه قطعاً برای نفی وابستگی و تقویت استقلال کشورشان است،
بدین معنا که مردم این جوامع میخواهند حکومتهای جایگزین رژیمهای وابسته بر اساس
توانائیهای داخلی برپا شوند. مفهوم بیداری اسلامی هم از این فرایند گرفته شده
است، زیرا اسلام مهمترین مؤلفه در میان ارزشهای اجتماعی و بازگشت به آن، بیداری
اسلامی است.
3ـ یکی از ویژگیهای اصلی فرایند بیداری
اسلامی، نفی رژیمهای استبدادی و جایگزین ساختن دولتهای مردمسالار و تلاش برای
افزایش نقش مردم در تصمیمگیریهاست. حرکت برای تحقق این هدف بهحدی جدی است که
بسیاری از جنبشهای اسلامی که فرایند حزبسازی را بومی و اسلامی نمیدانستند، با
تأسیس احزاب اسلامی، زمینههای حضور و رقابت سیاسی و تحقق این هدف را فراهم کردند.
4ـ از مهمترین ویژگیهای جنبش بیداری
اسلامی حرکت به سوی اجماع ملی است. در تونس، این اجماع فراگیر پس از 23 روز صورت
گرفت، بهطوزی که «زینالعابدین بن علی» رئیسجمهور این کشور راهی جز فرار در پیش
رو نداشت. در مصر نیز این اجماعسازی فقط 18 روز وقت گرفت و حسنی مبارک، رئیسجمهور
این کشور وادار شد استعفا شد.
5ـ یکی دیگر از ویژگیهای موج بیداری
اسلامی، فروپاشی نهادهای دولتی در مقابل اراده مردم است. به عبارت دیگر اجماع
مردم، بدنه سازمانهای دولتی را به چالش کشید و کارکنان دولتی دیگر نتوانستند جدا
از مردم باشند، به همین علت مسئولان و نهادها از رژیم دیکتاتور جدا شدند و به صفوف
مردم پیوستند.
6ـ مهمترین ویژگی بیداری اسلامی، حرکت
آن در جهت ایجاد وحدت اسلامی است. از زمان رحلت پیامبر اکرم«ص» تا کنون، هر چند
شیعه و سنی بر اسلام به عنوان هدف مشترک اختلافنظر نداشتند، ولی درباره ویژگیهای
حکام اختلاف نظر جدی بین آنها وجود داشت. شیعه میگفت حاکم باید منصوب و معصوم
باشد و سنی تئوری غلبه حاکم را مصداق اولیالامر میدانست و بر اساس آیه کریمه: «اطیعوالله
و اطیعوالرسول و اولیالامر منکم» بدون قید و شرط از حاکم تبعیت میکرد. اصل الملک
لمن غلب، برادران اهل سنت و شرطگذاری شیعه در اینکه در دوران غیبت، رهبر باید
فقیه و عادل و شجاع باشد، علت اصلی رفتار تسلیمپذیرانه برادران سنی در مقابل دولتها
و دلیل نارضایتی و قیام همیشگی شیعه برضد حکام بود.
آنچه اکنون در بیداری اسلامی اتفاق
افتاده است، تحول در فکر و رفتار برادران اهل سنت و قیام آنها برضد حکام است، بهنحوی
که قیامهای اخیر بر ضد رهبرانی است که تا دیروز مصداق اولیالامر بودند و با آنها
بیعت شده بود و این یکی از بزرگترین تحولات این حرکت سیاسی است.
سران جنبش اخوانالمسلمین که پیشروترین و
بزرگترین تشکل اسلامی در حوزه بیداری اسلامی و جهان اسلام است، در سال 1349 پس از
خروج از رندان، بلافاصله با سادات رئیسجمهور وقت مصر به عنوان اولیالامر بیعت
کردند. برادران اهل سنت بر پایه حدیث شریف: «من مات و لم تکن فی رقبته بیعه مات
علی غیر دین الاسلام: هر کس بمیرد و بیعتی در گردن نداشته باشد بر غیر دین اسلام
میمیرد»، این مسئله را یک فریضه میدانستند، در سال 1360 این رفتار را یک بار
دیگر تکرار کردند و مرشد وقت اخوانالمسلمین، آقای عمر تلمسانی با بیعت با مبارک
تکلیف خود را ادا کرد.
رفتار متفاوت اخوان المسلمین امروز در
موج بیداری اسلامی به فرایند جدید فقهالواقع برمیگردد. این فرایند در نتیجه فعالسازی
عنصر اجتهاد در فقه سیاسی پدید آمده و منجر به ظهور اجتهاد جدیدی شده است. اکنون
برادران اهل سنت برپایه آیههای دیگری چون: «و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم
الکافرون: هر کس حکم نکند برپایه حکم خدا از کافران است» و «ان مکنا هم فیالارض
اقاموا الصلاه: اگر به آنها قدرت دادیم، نماز را برپا میدارند» و «اشداء علی
الکفار رحماء بینهم: بر کفار سختگیرند و بر مؤمنان مهربانند»، از اولیالامر تعریف
متفاوتی میکنند و میگویند حاکم باید به دستورات الهی حکم کند و اتحاد و ائتلاف
اصلی آن باید با جوامع و دولتهای اسلامی باشد و مجموعه بلندی از ویژگیها را مطرح
میکنند که قرابت زیادی با نظریه ولایت فقیه امام (ره) دارد.
نتیجهگیری
آنچه مسلم است پدیده بیداری اسلامی یک
حرکت اصلاحی است و تا کنون به یک انقلاب ارتقا نیافته است. در حرکتهای اصلاحی،
تغییرات جزئی و در انقلابها تغییرات بنیادی اتفاق میافتند و این ویژگی نتیجه
طبیعی قیامهائی است که اصطلاحاً بدون سر هستند و به عبارت دیگر رهبر اجماعی از
طرف همه گروهها وجود ندارد. این قیامها در تونس و مصر و یمن و بحرین بهسرعت
تبدیل به یک قیام اکثریتی شدند، اما عقبنشینی حکام، بهویژه در تونس و مصر و یمن
شرایط تغییرات بنیادین را از بین برد و بسیاری از نهادهای نظام سابق، بهویژه
نیروهای مسلح، عملاً شریک مردم و قیامکنندگان شدند.
در مصر مهمترین سازمان اطلاعاتی و
امنیتی یعنی «اداره المباحث العامه» دست نخورده باقی ماند و تنها رئیس آن، عمر سلیمان
تغییر یافت. ارتش مصر نیز با همان فرماندهان دوره مبارک ایفای نقش کردند و همین
مسئله در تونس نیز تکرار شد. به همین دلیل در کشورهای بیداری اسلامی نوعی دوگانگی
در نهادهای حاکم پیدا شده است. به عبارت دقیقتر در مصر ریاستجمهوری و مجلس شورا
و ملی به دوره پس از قیام و دیگر نهادها به دوران مبارک تعلق دارند. در تونس نیز
وضع به همین منوال است و این شرایط، تحول را در گرو رقابت بین نهادهای دوره قبل و
بعد از قیام قرار میدهد. از این رو میتوان گفت، تکلیف رژیمهای قبلی در این
کشورها هنوز یکسره نشده است، ولی در آینده چنین خواهد شد. این شرایط تأثیر
بلامنازع رهبری امام در انقلاب اسلامی را آشکارا نشان میدهد.
اتفاق مهم دیگر در حوزه بیداری اسلامی،
پیروزی جریانات اسلامی در انتخاباتها، بهویژه اخوانالمسلمین در اکثر این
کشورهاست. این پدیده ناشی از گستردگی تشکیلاتی اخوان که عمده رهبران و کادرهای آن
در گذشته در زندان بودند، نیست، بلکه نتیجه اعتماد عمومی است. اکثر مردم در تونس،
مغرب و مصر در انتخابات آزاد به اخوان رأی دادند، چون به بقیه احزاب ملی و چپ و
لیبرال بیاعتماد شدهاند و احساس میکنند حاکمیت این احزاب در گذشته، علت اصلی
عقبماندگی این کشورها بوده است.
البته اخوان المسلمین کار دشواری را پیش
روی خود دارند. آنان در زمانی قدرت را در دست میگیرند که نهادهای رژیم سابق سر
کار هستند و به صورت غیرمستقیم به تخریب اسلامگرایان پرداختهاند. آنچه این شرایط
را سختتر میکند، بیتجربگی اسلامگرایان در مدیریت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی
است.
معضل دیگری که با بیداری اسلامی همراه شده،
موج بنیادگرایی سلفی است که ابتدا در لیبی
و سپس به صورت قویتری در سوریه نمایان شد. غرب که در آغاز موج بیداری کاملاً
غافلگیر شده بود، در مراحل بعدی و با کمک رسانههای عربی تلاش کرد تا این موج وحدتطلب
را به وسیله بنیادگرایی سنی دچار واگرائی سازد و موج بیداری را با دو دستگی خنثی
سازد. متأسفانه بخشی از جنبشهای اسلامی منطقه در نتیجه فعالیت گسترده خبری در این
دام افتادند و سیاستهای خود را براساس این معیارهای تنگنظرانه تنظیم کردند.
از دیگر پدیدههای بیداری اسلامی پاتک به
موج بیداری است. موج بیداری اسلامی نتیجه فرهنگی است که مقاومت ضد صهیونیستی در طی
دو دهه و در تعارض کامل با این رژیم غاصب پدید آورده است. با آغاز موج بیداری،
سران رژیم صهیونیستی همگی اتفاق نظر داشتند که بیداری اسلامی، اسرائیل را در
تنگنای استراتژیک قرار خواهد داد و اگر این موج به عربستان سعودی هم برسد، میتواند
دکترینهای امریکا و غرب در پنجاه سال اخیر را بهشدت به خطر بیندازد . امریکا از دهه 60
میلادی دکترینهای خود را بر دو پایه امنیت اسرائیل و امنیت انتقال انرژی ارزان از
خلیج فارس استوار ساخته بود و هرگونه تحولی در عربستان سعودی، همه شیخنشینهای
خلیج فارس را تحت تأثیر قرار خواهد داد و دیر یا زود امکان استمرار شرایط سابق
برای امریکا در این منطقه را ناممکن خواهد کرد. به همین دلیل برای جلوگیری از بحران
ناشی از تحولات منطقه، پاتک بیداری را در سوریه طراحی کرد تا از این طریق، هم خود
و هم اسرائیل را از تنگنای استراتژیک خارج سازد.
سرمایهگذاری گسترده غرب و دولتهای
وابسته عرب، بهویژه عربستان سعودی و قطر در بحران سوریه به این علت است که تغییر
در سوریه، جبهه مقاومت را دچار مشکل خواهد ساخت. خروج سوریه از جبهه مقاومت
دستاورد بزرگی برای جبهه غرب خواهد بود از نگاه آنها پس از تحولات دیگری نیز اتفاق
خواهند افتاد. از یک سو سنیهای لبنان به تبع تحولات سوریه تحریک خواهند شد و این
تحول فضای کنونی لبنان را که مردم آن عمدتاً طرفدار مقاومت و حزبالله هستند، به
فضای ضد آن تغییر خواهد داد.
عراق هم به عنوان یکی دیگر از محورهای
مقاومت، دچار مشکل جدی خواهد شد، زیرا سه استان شمالی غربی عراق که با سوریه هممرزند،
استانهای سنینشین هستند و آنها نیز از تحولات سوریه تأثیر خواهند پذیرفت و این
تحول شرایط عراق را تا حد زیادی ناامن خواهد کرد. غرب با طراحی این سناریو تصور میکند
در صورت تحقق این پیشبینیها میتواند در آینده فشار بیشتری را بر ایران وارد
سازد.
در تحولات عرصه بیداری اسلامی، غرب
سناریوهای متعددی را برای عبور از بحرانهای موجود طراحی میکند، اما نباید فراموش
کرد که بیداری اسلامی تحول فرهنگی و سیاسی عمیقی را در جوامع منطقه پدید آورده که یکی
از مهمترین پارامترهائی است که مانع از اجرای طرحهای غربیها خواهد شد. مردم
اغلب این کشورها دیگر راه میدانهای «تحریر» را یاد گرفتهاند و هرگاه احساس میکنند
که اهداف آنها به خطر افتادهاند، بهسرعت واکنش نشان میدهند. این تحول مانع از
آن خواهد شد تا غرب بتواند بهراحتی سناریوهای خود را در این منطقه اجرا کند.
سوتیترها:
1.
غرب که در آغاز موج بیداری کاملاً غافلگیر
شده بود، در مراحل بعدی و با کمک رسانههای عربی تلاش کرد تا این موج وحدتطلب را به
وسیله بنیادگرایی سنی دچار واگرائی سازد و موج بیداری را با دو دستگی خنثی سازد. متأسفانه
بخشی از جنبشهای اسلامی منطقه در نتیجه فعالیت گسترده خبری در این دام افتادند و سیاستهای
خود را براساس این معیارهای تنگنظرانه تنظیم کردند.
2.
تغییر باورهای اجتماعی، مهمترین متغیر در
جریان بیداری اسلامی است. مردم منطقه در طول چندین دهه به این باور رسیده بودند که
تغییر ممکن نیست و به همین دلیل در مقابل حکومتهای
استبدادی تسلیم بودند. این شرایط به رژیمها فرصت میداد تا برای مدتی طولانی در قدرت
باقی بمانند.
3.
سرمایهگذاری گسترده غرب و دولتهای وابسته
عرب، بهویژه عربستان سعودی و قطر در بحران سوریه به این علت است که تغییر در سوریه،
جبهه مقاومت را دچار مشکل خواهد ساخت. خروج سوریه از جبهه مقاومت دستاورد بزرگی برای
جبهه غرب خواهد بود از نگاه آنها پس از تحولات دیگری نیز اتفاق خواهند افتاد. از یک
سو سنیهای لبنان به تبع تحولات سوریه تحریک خواهند شد و این تحول فضای کنونی لبنان
را که مردم آن عمدتاً طرفدار مقاومت و حزبالله هستند، به فضای ضد آن تغییر خواهد داد.
4.
بیداری اسلامی تحول فرهنگی و سیاسی عمیقی
را در جوامع منطقه پدید آورده که یکی از مهمترین پارامترهائی است که مانع از اجرای
طرحهای غربیها خواهد شد. مردم اغلب این کشورها دیگر راه میدانهای «تحریر» را یاد
گرفتهاند و هرگاه احساس میکنند که اهداف آنها به خطر افتادهاند، بهسرعت واکنش نشان
میدهند. این تحول مانع از آن خواهد شد تا غرب بتواند بهراحتی سناریوهای خود را در
این منطقه اجرا کند.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 88 |