تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,462 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,414 |
آغاز یا فرجام دشمنی غرب با اسلام | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1391، شماره 370، مهر 1391 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
سعدالله زارعی
با ساخت فیلم اهانت آمیز به ساحت مقدس پیامبر اعظم (صلیالله علیه و آله و سلم) و واکنشهای عمومی جهان اسلام، مواجهه گرم جهان اسلام و غرب وارد مرحله تازهای شد. شهادت بیش از سی نفر از مسلمانان در کشورهای یمن، مصر و افغانستان و پاکستان از یکسو کشته شدن 3 یا 4 دیپلمات امریکایی کنسولگری بنغازی، این مواجهه را به اوج خود رساند. التهاب ناشی از اهانت کانونهای صهیونیستی امریکایی به ساخت مقدس برترین انسانها به تظاهرات بزرگ و پردامنه ای انجامید که تاکنون سابقه نداشت. دولتهای غربی در این میان تلاش کردند تا جنبه «دولتی» و «برنامهریزی بودن» این اهانت را انکار کنند و در همان حال با قرار دادن این اهانت در ذیل واژگان «آزادی فرهنگی» و «حقوق شهروندی» حمایت خود را از کانونهای توطئه علیه مقدسات نشان دادند. سابقه نزاع غرب و شرق تلاش غرب برای انکار و لکهدار کردن و مخدوش نمودن اسلام و مواریث اصلی آن به هیچوجه جدید نیست و به سالهای پیش از جنگهای صلیبی بازمیگردد. آنتونی پگدن استاد دانشگاه کالیفرنیا در کتاب خود (2500 سال نزاع میان اسلام و غرب) مدعی است نزاع شرق و غرب از زمانی که خشایارشاه پادشاه هخامنشی ایران تلاش کرد تا یونان را به سیطره خود درآورد، آغاز شد، اما این ادعا عمدتاً برای توجیه جنگهای 200 ساله موسوم به صلیبی صورت میگیرد. برابر اسناد فراوان، مبلغان مسیحی 8 جنگ بزرگ را در فاصله سالهای 489 تا 690 ق (1096 تا 1291م) برای ایجاد تنفر میان مردم اروپا و رومیان، نسبت به مسلمانان رهبری کردهاند، اما درنهایت غرب که خود این جنگها را آغاز کرده بود با پذیرش شکست از مسلمانان بر آن نقطه پایان گذاشت. 300 سال پس از پایان جنگهای صلیبی، از اوایل قرن 17 سه امپراتوری بزرگ اسلامی- عثمانی، صفویه و گورکانیان- پدید آمدند که بخش وسیع صنعت و تجارت جهانی را به خود اختصاص داده بودند. از این رو، پرتغالیها، هلندیها و انگلیسیها که در آن زمان قدرتهای اصلی غرب بودند به تأسیس مراکزی ذیل عنوان شرقشناسی (orientalism) روی آوردند. در این میان مراکز وابسته به دانشگاه کمبریج (1011ش) و آکسفورد انگلیس 1015ش) از انسجام و کارآیی بیشتری برخوردار بود و این خود مقدمهای بود برای تأسیس سازمانهایی فراگیرتر نظیر «انجمن ارتقاء دانش مسیحی» در سال 1077 ش و «انجمن نشر کتاب مقدس در سرزمینهای خارجی» در سال 1080 ش. این سازمانها به زودی جای خود را به سازمانهای چابکتر و مؤثرتر دادند که در این میان باید از «انجمن مسیونری بابتیست» (babtist) (1178 ش)، انجمن مسیونری کلیسا، (1178 ش)، و «انجمن بریتانیا و کتاب مقدس برای سرزمینهای خارجی» (در سال 1188 ش) نام برد. اساس حرکت مراکز شرقشناسی وابسته به انگلیس از یکسو، دفاع از اعتقادات مسیحیان در برابر مسلمانان و از سوی دیگر تحریف و تضعیف اسلام بود و این در حالی است که ادوارد سعید -مسیحی منصف امریکایی فلسطینیتبار- در صفحه 119 کتاب خود (شرقشناسی) مینویسد: «در فاصله قرون وسطی تا قرن هیجدهم، نویسندگان و مؤلفان عمده مسیحی نظیر اریوستو، میلتون، مارلو، تاسو، شکسپیر، سروانت و نویسندگان آثاری همانند «سرود رونالد» و «شعرسید» از مطالب سرشار شوق برای مطالب خود بهره جستهاند.» برنارد لوئیس استاد اسلامشناسی غرب که نقش فراوانی در تحریف تاریخ آسیای غربی داشته است، در صفحه 85 و 86 کتاب خود (اسلام و غرب) نوشته است: «جهان مسیحیت از دوران قرون وسطی تا به حال مطالعات اسلام را با دو هدف دفاع از مسیحیت در برابر سؤالات مسلمانان از مسیحیان و ارباب کلیسا و مسیحی نمودن مسلمانان جهان انجام داده است. دانشمندان مسیحی که اکثریت آنان را مسیونرها تشکیل میدهند یک مجموعه کتب درباره اعتقادات مسلمانان و پیامبر آنان تألیف کردهاند که فقط هدف تقابلی دارد و لحن آنها ناسزاگویی است.» سرویلیام مویر، مسیونر معروف که چندین کتاب پیرامون اسلام نوشته است، به تحریف آشکار و آکنده از تهمتهای ناروا علیه اسلام و قرآن مجید و رسولاکرم(ص) میپرداخت و هنوز هم آثار او در غرب به عنوان کتب مرجع درباره اسلام مورد استفاده اسلامپژوهان امریکا قرار میگیرد و البته به قول «نورمن دانیل» -در صفحه 267 کتاب خود اسلام و غرب- استفاده از شاهد دروغین از جانب غرب، برای حمله به اسلام یک روش همیشگی بوده است. غرب همواره با خشم به مسلمانان نگریسته است، این در حالی است که همواره حاصل تماس غرب و جهان اسلام به نفع غرب تمام شده و رفتار مسلمانان در برابر مسیحیان توأم با احترام و مدارا بوده است. حتی گفته میشود حکومت 903 ساله (92 تا 995 ق) مسلمانان بر اندلس و میراث تمدنی آنان سرچشمه پیدایی رنسانس در غرب بوده است. این درحالی است که وقتی غرب در سال 1609 میلادی بر اندلس سیطره پیدا کرد اجازه نداد حتی یک مسلمان اندلسی و غیراندلسی در این سرزمین بماند. آنان آن دسته از مسلمانانی که از تیغ مسیحیان جان به سلامت برده بودند را از این سرزمین اخراج کردند، کما اینکه وقتی مسیحیان با حمله به سیسیل در سال 1266 میلادی به حکومت 419 ساله مسلمانان بر این کشور خاتمه دادند، همه مسلمانان سیسیل را قتل عام کردند. مواجهه مراکز شرقشناسی غرب با اسلام از آغاز بر مبنای نفی آن به عنوان یک دین استوار بوده است. غرب همواره تلاش کرده است تا قرآن را از وحی و پیامبر اسلام را از نبوت جدا کند. همیلتون ا.ر.گیب در کتاب خود (دین محمد) و الفرد گویلوم، درصفحه 43 کتاب خود (اسلام) اظهار داشتهاند که اسلام یک دین عربی میباشد که برای به وجود آمدن، کاملاً به ادیان یهود و مسیحیت وابسته بوده است. سکولاریزه کردن مسلمانان در کشورهایی با اکثریت مسیحی یا با اکثریت مسلمان یک هدف مبنایی مراکز شرقشناسی غرب بوده است. در این بین پروفسور مارتین کرامر از اسلامشناسان برجسته امریکایی در صفحه 7 و 8 کتاب خود اذعان میکند که «مطالعات اسلامی در امریکا فقط با هدف سکولار نمودن جوامع اسلامی انجام شده و در این راه تعداد زیادی کتاب تألیف شدهاند. در این کتابها تلاش شده تا اسلام در نقطه مقابل ارزشهای انسانی نظیر حقوق زن دیده شود.»
تاریخ ورود امریکا به منازعه فعالیتهای ضد اسلامی تا پایان جنگ دوم جهانی عمدتاً بر دوش انگلیس قرار داشت و از سال 1327 پرونده مقابله با اسلام به هیأت حاکمه امریکا سپرده شد. یک آمار بیانگر آن است که از آغاز دهه 1950 هیئت حاکمه امریکا حداقل 50 دانشگاه معتبر امریکایی، 36 مرکز اسلامشناسی غیردانشگاهی و چندین مرکز کاملاً دولتی را در حوزه اسلامشناسی فعال کرده است. دستورکار این گروهها این بوده که ظاهر بیطرفی را رعایت کنند و در عین حال همه تلاش خود را مصروف جدا کردن مسلمانان از مواریث بزرگ دینی خود نمایند. در صفحه 19 گزارش یک شبکه مطالعاتی امریکا (مریب) آمده است: «اسلامشناسان جدید در امریکا بعد از جنگ دوم جهانی، لحن توهینآمیز غرب علیه پیامبر اسلام «ص» و قرآن را تعدیل کردند تا حساسیت مسلمانان علیه دولت امریکا را کاهش دهند، لکن آنها برای تطبیق جوامع اسلامی با منافع دولت امریکا مأمور بودند تا اسلام را به عنوان دینی عقبافتاده که کاملاً با پیشرفت علمی، پیشرفت صنعتی و تکنولوژیک و حقوق انسانی مخالف است، معرفی نمایند.» این در حالی است که «ویل دورانت» در صفحه 433 جلد چهارم کتاب تاریخ تمدن خود نوشته است: «اسلام طی پنج قرن (از 700 تا 1200 م) از لحاظ نیرو و نظم و بسط قلمرو و اخلاق نیک و تکامل سطح زندگی و قوانین منصفانه انسانی و ادبیات و تحقیق علمی پیشاهنگ جهان بود.» نورالله کسایی نیز در صفحه 82 کتاب خود (مدارس نظامیه) نوشته است: «مدارس علمی و دینی و مساجدی که در کنار آنها کتابخانههای عظیم با معماری زیبای اسلامی ساخته میشد، یکی از مظاهر پیشرفت جوامع اسلامی بود که غربیان از آنها در ساختن مراکز علمی خود اقتباس نمودند و کالجهایی به شکل مدارس دینی جهان اسلام ساختند.» ویل دورانت در صفحه 815 جلد 4 کتاب خود همه پیشرفتهای جهان اسلام را مرهون آیات قرآن و کلام پیامبر دانسته است. اما علیرغم اسناد فراوان تاریخی که از برتری فکری مسلمانان نسبت به مردم در مغرب زمین حکایت میکنند، مسیونرهای مسیحی از آغاز فعالیت خود در قرن 18 به تخریب میراث اسلامی پرداختند که لویی ماسینسیون، دانکن بلاک مکدونالد، اسقف مونتگمری وات، اسنوکهار کرونج، سامویل زوئهمر، هانری لامنس، م.ا.پالاسیوس، سی.دیفوکو، اسقف کنت کراگ و سرویلیام مویر که از متأخرین بودند را باید در این زمره به حساب آورد. مسیونرها به خصوص در قرن بیستم کاملاً اطمینان داشتند که به دلیل عقبافتادگی جوامع مسلمین، اسلام تاب تحمل فشار فرهنگ و تمدن ما در غرب را نداشته و در برابر آن تسلیم میشود. دانکن بلاک مکدونالد، مسیونر اسکاتلندی که عمر خود را در امریکا سپری کرد و با مراکز اطلاعاتی و سیاسی امریکا مرتبط بود در صفحه 12 کتاب خود (سیمای محمد) که در سال 1290 ش (1911 م) در نیویورک به چاپ رسید، نوشته است: «اسلام با نفوذ و هجوم تمدن غرب به زودی متلاشی خواهد شد و مسیونرهای مسیحی وظیفه دارند که مسلمانان جهان را مسیحی کنند.» او توصیه میکرد که به طور ریشهای با اسلام مقابله کنید، ولی به اسلام و محمد «ص» مستقیماً حمله نکنید، بگذارید که ایدههای جدید اساس اسلام را نابود کنند. بر این اساس بدون تردید از زمانی که مسیونرهای انگلیسی در قالب شرقشناس فعالیت میکردند تا زمانی که آنان تحت عنوان «اسلامشناس» فعالیت میکردند، اساس حرکت خود را تکذیب نبوت حضرت محمد و قرآن کریم به عنوان وحی الهی قرار داده بودند. اما تلاش غرب برای دور کردن مسلمانان از اعتقادات خود و نیز مسدود کردن راه گرایش مسیحیان اروپا به اسلام، موفقیت چندانی نداشت. از این رو، اگرچه در طول 200 سال گذشته کتابهای فراوانی در غرب علیه اسلام، پیامبر آن و قرآن کریم نوشته و منتشر شده است، ولی اسلام هنوز بیشترین پذیرش را از میان پیروان ادیان دیگر دارد و این موضوعی است که کشورهای مسیحی اروپا را به شدت نگران کرده است. غرب در حوزه انسانشناسی (Anthropology) و جامعهشناسی خود، سیمای اسلام را در اذهان غربیان به گونهای ترسیم کرده است که از آن تهدید سیاسی و فرهنگی به دست آید. آمارها بیانگر آن است که گرایش به مسیحیت تقریباً متوقف شده و در غرب اعتقاد به درست بودن آموزههای کلیسا و تعالیم انجیل طی 200 سال گذشته و به خصوص طی دهههای اخیر همواره سیر نزولی داشته است. این در حالی است که حتی گرایش نخبگان مسیحی نظیر پروفسور آنه ماری شیمل و پروفسور روژه گارودی به اسلام سیر صعودی دارد.
مقابله با رشد کمّی مسلمانان توهین و تمسخر یکی از راههای شناختهشده بیرون کردن حریف از میدان و خارج کردن او از کانون توجه دیگران است و معمولاً هنگامی به آن توسل میجویند که برتری او در رقابت قطعی و یا احتمال آن بسیار قوی است، وگرنه هر حریفی وقتی احتمال غلبه خود را جدی میداند، دوست دارد دیگران حریف او را بزرگ ببینند تا وقتی پیروزی در میدان به دست میآید، بزرگ دیده شود. حرکت غرب در مواجهه با اسلام از همان آغاز بر مبنای توهین، تخطئه و تمسخر همراه بوده، چرا که از همان ابتدا قدرت اسلام و توان روحی مسلمانان در برابر مخالفان خود کاملاً آشکار بوده است. وقتی طارقبن زیاد در سال 92 قمری (711م) با گروهی اندک از مسلمانان از تنگه بین دو قاره افریقا و اروپا عبور کرد و با این اقدام اعجابانگیز، این تنگه به نام او ثبت شد و بدون خونریزی اکثریت مردم مسیحی اندلس به اسلام گرویدند، غرب متوجه شد که یارای رویارویی با اسلام و مسلمانان از طریق یک نبرد شرافتمندانه را ندارد. از این رو، راه دسیسه و توطئه و فریب را در پیش گرفت. غرب 903 سال دسیسه چید تا درنهایت بر اندلس مسلط گردید، اما روزی که دوباره مسلط شد اجازه نداد حتی یک نفر مسلمان در اندلس زنده و یا باقی بماند. این در حالی است که در دوره طولانی حکومت اسلام بر اندلس، این منطقه درخشش فراوانی داشت و مناطق مهم اروپا و آفریقا را تحتتأثیر قرار داده بود. دانشمندان بسیار بزرگی در این سرزمین به وجود آمدند و مکاتب مهم فقهی، فلسفی، کلامی و ادبی از این سرزمین جوشیدن گرفتند. سرآمد این دانشمندان محیالدین ابن عربی(560-638 ق) بود که در اواسط قرن ششم در این سرزمین متولد شد و هنوز هم سرآمد عرفا، فلاسفه و متکلمین اسلامی شناخته میشود. از این رو، حضرت امام خمینی «قدس سره» از او به عنوان «شیخ اکبر» یاد میکرد و کتاب او در باب عرفان (فصوص الحکم) را «برترین» میدانست. غرب در باب عظمت روحی بزرگانی مثل ابن عربی که در دوره اسلامی بالیدند و هنوز هم سیطره علمی خود را حفظ کردهاند چه میتواند بگوید. الان حدود 400 سال از سیطره دوباره غرب بر اندلس میگذرد، در این دوره کدام دانشمند و کدام مکتب در حوزه علوم انسانی یا علوم تجربی و یا علوم پایه در این دوران از این اسپانیا بروز و ظهور یافته و نقش کنونی اسپانیا در جهان کجاست و چه تأثیری حتی در نزدیکترین حوزههای جغرافیایی خود دارد؟ این در حالی است که اندلس در دوره خود چون نگینی بر شمال آفریقا و جنوب اروپا میدرخشید. جالب این است که اگرچه اسلامشناسان متعصبی که در واقع صهیونیست مسیحی بودهاند نظیر همیلتون ا.رگیب و گوستاوفون گروینام جنبه تمدنی اسلام را انکار کرده و این شریعت را صرفاً در حد یک جنبش فرهنگی معرفی کرده و آثار آن را صرفاً شایسته موزهها و خاطره تاریخی دانستهاند، اما اگر به تاریخ و اسناد قطعی آن نگاه بیندازیم درمییابیم که نهضت رنسانس اروپا به میزان بسیار زیادی مرهون میراث 900 ساله مسلمانان در اندلس بوده و از شخصیت ابنعربی تأثیر فراوانی پذیرفته است. بعد از فتح اندلس و سیسیل، غرب تلاش فراوانی کرد تا در قاره اروپا و در محدوده سیطره غرب هیچ کشوری با اکثریت مسلمان وجود نداشته باشد و بر این مبنا، مسیونرها استراتژی «دارالمسیحیت» (chiristandom) را به تصویب رساندند و آن را تبدیل به دکترین درازمدت غرب در مواجهه با جهان اسلام کردند، اما علیرغم آن هنوز کشورهایی مثل آلبانی و بوسنی و هرزگوین با اکثریت قاطع و یا نسبی مسلمان وجود دارد و در قلب اروپا ـ فرانسه ـ حداقل 25 درصد جمعیت را مسلمانان تشکیل داده و عدد آنان اینک از 6 میلیون نفر فراتر رفته است، کما اینکه براساس گزارش محافل جمعیتشناسی غرب، در پایان سال 1999 ـ یعنی پایان قرن بیستم ـ جمعیت مسلمانان در کشورهای اروپایی و امریکایی از 61 میلیون نفر فراتر رفته و اینک اسلام دومین دین مردم در غرب میباشد. این در حالی است که به دلیل محدودیتهای شدیدی که علیه اسلام و مسلمانان در غرب اعمال میشود، بسیاری از مسلمانان از ابراز هویت اسلامی خود پرهیز مینمایند. روند اقدامات غرب علیه جهان اسلام در دوره سیطره امریکا (از سال 1327) گسترش پیدا کرده و البته به لایههای عمدتاً فرهنگی سوق داده شده است. امریکا پس از پایان جنگ جهانی دوم حدود 50 دانشگاه مهم امریکا را وادار به تأسیس مراکز و انستیتوهای اسلامشناسی کرد، در کنار آن 26 مرکز غیردانشگاهی هم دست به کار فعالیت درباره کشورها و مجامع اسلامی شدند و علاوه بر این دو سه دانشگاه و مرکز علمی مهم هم در بیروت، قاهره و اسلامبول تأسیس شدند تا از نزدیک به مطالعه پیرامون اسلام بپردازند. این مراکز درنهایت «سکولاریزه کردن» جهان اسلام را توصیه و دنبال کردند. گیپ و فون در کتابها خود، برای مهار اسلام و مسلمانان خالی کردن اسلام از محتوا را توصیه کردند. آنان خواستار بازنگری در اصول و ارزشهای فرهنگی و مبانی اسلام شدند به گونهای که مسلمانان از مرزبانان واقعی اسلام جدا باشند. در این میان فون در صفحه 244 کتاب خود (اسلام، انطباق با طبیعت و توسعه) با صراحت مینویسد: «با سیطره رویه اسلام منهای روحانیت، مسلمانان اصول و ارزشهای فرهنگی حاکم بر جهان غرب را خواهند پذیرفت.» این کتاب در سال 1340ش (1961 م) در نیویورک به چاپ رسیده است. بر مبنای نظریه جدا کردن دین از محتوا (سکولاریزاسیون) مراکزی مانند بنیاد کارنگی، بنیاد فورد، بنیاد راکفلر، مؤسسه هودسون، بنیاد برادلی، شرک رند و شورای امریکایی برای مطالعات علمی در گستره جهان اسلام فعال شدند. آنان در این کشورها شبکههایی از روشنفکران لائیک را به وجود آوردند و در برجستهسازی آنان همه توان مالی، تبلیغاتی، حقوقی و حتی دیپلماتیک و اطلاعاتی خود را به میدان آوردند. روشنفکران وابسته به این مراکز که عمدتاً در مجامع دانشگاهی جهان اسلام فعالیت میکردند، خود را مذهبی و اسلامشناس معرفی کرده و از ادبیات مذهبی سود میجستند و مرزبانان واقعی دین ـ روحانیت ـ را زیر ضربات اتهام قرار میدادند. این حلقههای روشنفکری در همه جای جهان اسلام بحث تقابل اسلام و غرب را به حوزهای درون جغرافیایی سوق دادند و از آن پس نام این تقابل به دروغ «تقابل سنت و مدرنیسم» و یا «اسلام و توسعه» و عناوینی از این قبیل گذاشته شد و درباره آن صدها جلد کتاب در هر کدام از کشورهای اسلامی تألیف شدند. این کتابها به ظاهر توسط روشنفکران مذهبی بومی نوشته شده بود، ولی در واقع ریشهها، رویکردها و منطق آن به بنیادهای اسلامشناسی راکفلر، هودسون، شرک رند و... مربوط بود. با گسترش مراکز اسلامشناسی در امریکا و شکلگیری حلقههای روشنفکری اسلامی در کشورهای مسلمان، دولت امریکا «انجمن مطالعات خاورمیانه» را تأسیس کرد که عهدهدار تبادل مطالعات اسلامی و هماهنگی عملیاتی بین اسلامشناسان ـ محافل امریکایی و حلقههای روشنفکری جهان اسلام ـ از طریق برگزاری سمینارهای تخصصی و انتشار فصلنامههای تخصصی درباره اسلام و مسلمانان بود. این موضوع همزمان بود با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران. با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران که آموزههای سکولاریزم و اسلام روشنفکری را به حاشیه برد، امریکا به ضعف کارآمدی مراکز اسلامشناسی خود و حلقههای روشنفکری جهان اسلام پی برد و از این رو به بازخوانی روند و آموزهها دست زد. به قول «آصف حسین» در صفحه 7 کتاب خود (شرقشناسی، اسلام و اسلامگرایی) در سال 1330 (1951) شورای تحقیقات علوم اجتماعی امریکا، یک کمیته مشترک برای تشویق مطالعات اسلامی در این کشور به وجود آورد و تمام مسیونرهای مسیحی اروپا نظیر برنارد لوئیس و گوستاوفون را با هدف سیطره بر جهان اسلام استخدام کرد. بعدها در سال 1361 یک کتاب با عنوان «شرقشناسی و نخبگان مسلمان عرب» در امریکا چاپ شد که در صفحه 7 آن نوشته شده بود: «اساس حرکت این کمیته مشترک تکذیب نبوت حضرت محمد و قرآن کریم به عنوان وحی الهی بود، ولی آنان راه خود را با جدا کردن مسلمانان از آموزهها و آموزگاران اصلی اسلام (روحانیت) دنبال کردند». حجم فعالیتهای غرب برای جداسازی مسلمانان از اسلام در سه دهه گذشته تشدید شد و این اواخر گمان زیادی پدید آمده بود که اینک دین از عرصه عمل اجتماعی جدا شده و دیگر امکان تکرار تجربه انقلاب ایران از بین رفته است. نسل دوم اسلامشناسان امریکا که شاگردان برنارد لوئیس بوده و شامل لئونارد وبیندی، الی کیدوری، دانیل پایپس، مارتین کرامر، توماس فریدمن، دیوید برایس جونر، مارتین بریتر، نورمن پاد هورتز، چارلز کراتامر، ویلیام کریستول، جودت میلر، جاناتان هریس، رونی استیلمان و جاناتان شوالتز میشوند، به مقامات و مراکز امریکایی اطمینان داده بودند که با رشد دیدگاههای روشنفکری در جهان اسلام امکان وقوع یک حرکت جدی و مؤثر مذهبی در جهان اسلام از بین رفته است. با شروع نهضتهای مبتنی بر بیداری اسلامی در آسیای غربی و شمال افریقا، غرب بار دیگر غافلگیر شد. در این میان نکته مهم این بود که واشنگتن هیچگونه شناخت و یا پیشبینی و یا حتی انتظار تحول عمیقی در منطقه آن هم به صورتی که شاهد آن بودیم نداشت. سیدحسین موسوی، در مقاله «تحولات خاورمیانه، دلیل تشدید فشارهای امریکا علیه ایران» به نشانههای آن اشاره کرده است: «نشانههای این غافلگیری این است که یک سال قبل از این تحولات، اوباما به مصر سفر کرد و از دولت و مردم مصر به عنوان الگوی «میانهروی اسلامی» تجلیل کرد. دوم آنکه امریکا در هفتههای اول قیام مردم مصر در مورد ثبات سیاسی رژیم مبارک ابراز اطمینان کرد.» مهم این است که انقلابهای عربی نوع جدیدی از رقابت را در سطح منطقهای و فرامنطقهای به وجود آورده و منجر به شکلگیری بلوک جدید سیاسی ـ امنیتی، بازتعریف نیروها و شکلگیری ائتلاف جدید در حوزه رفتارهای بینالمللی میان ایران، روسیه و چین از یکسو و امریکا، اسرائیل، عربستان و قطر از سوی دیگر شده است. این روند کار صبر امریکاییها و اروپاییها را لبریز کرد. در این میان پروتستانهای امریکاییوارد میدان شده و اقدامات ضداسلامی خود را شدت بخشیدند. آنان به نشر مقالاتی روی آوردند که در آنها آشکارا به قرآن کریم و پیامبر اسلام اهانت شده بود. کشیشان معروف پروتستان امریکا که روابط نزدیکی با کاخ سفید و حزب جمهوریخواه دارند، مانند جری فالول، پات روبرتسون و هال لنیدسی در ماههای اخیر، سخنرانیهای توهینآمیزی را علیه اسلام نمودهاند که بازتاب جهانی داشته است. اسقف فرانک لین گراهام که کشیش رسمی کاخ سفید میباشد و مراسم دینی کاخ سفید را رهبری میکند، نیز در چند سخنرانی اخیر خود مستقیماً به رسول اکرم ـ ص ـ توهین کرده است. فیلم «بیگناهی مسلمانان» در کالیفرنیا که در سال 2011 توسط هالیود ساخته شده و 105 بازیگر و عوامل پشت صحنه دارد و ساختن آن سه ماه طول کشیده است، ارتباط کاملاً معناداری با تحولات سال 2011 جهان عرب و بیداری اسلامی دارد. فیلم ساخته شده توسط «سام باسیل» که خود را یک امریکایی اسرائیلی میداند، از یک داروخانه متعلق به قبطیها ـ مسیحیان ـ در مصر شروع میشود و بخشهایی از آن برای اولینبار در شبکه تلویزیونی سعودی النصر پخش شده و بعضی از گزارشها که از سوی مقامات دوحه تکذیب نشدهاند، از پشتیبانی مالی 25 میلیون دلاری دولت قطر از ساخت این فیلم حکایت میکنند، از نقشآفرینی مجموعهای از کشورهایی که به شدت از بیداری اسلامی وحشت دارند، حکایت میکند. واکنشهای فوری، گسترده و خشمآلود جهان اسلام به ساخت این فیلم که در چند هفته امتداد پیدا کرده و هزینههای سنگینی را روی دست امریکا، فرانسه و انگلیس گذاشته است، نشان میدهد که بیداری اسلامی از مرزهای مذهبی شیعه و سنی، مرزهای جغرافیایی و مرزهای نژادی عبور کرده است و این برای غرب یک جمعبندی خطرناک به حساب میآید.
سوتیترها: * از زمانی که مسیونرهای انگلیسی در قالب شرقشناس فعالیت میکردند تا زمانی که آنان تحت عنوان «اسلامشناس» فعالیت میکردند، اساس حرکت خود را تکذیب نبوت حضرت محمد و قرآن کریم به عنوان وحی الهی قرار داده بودند *توهین و تمسخر یکی از راههای شناختهشده بیرون کردن حریف از میدان و خارج کردن او از کانون توجه دیگران است و معمولاً هنگامی به آن توسل میجویند که برتری او در رقابت قطعی و یا احتمال آن بسیار قوی است، وگرنه هر حریفی وقتی احتمال غلبه خود را جدی میداند، دوست دارد دیگران حریف او را بزرگ ببینند تا وقتی پیروزی در میدان به دست میآید، بزرگ دیده شود. *غرب 903 سال دسیسه چید تا درنهایت بر اندلس مسلط گردید، اما روزی که دوباره مسلط شد اجازه نداد حتی یک نفر مسلمان در اندلس زنده و یا باقی بماند. این در حالی است که در دوره طولانی حکومت اسلام بر اندلس، این منطقه درخشش فراوانی داشت و مناطق مهم آفریقا را تحتتأثیر قرار داده بود. دانشمندان بسیار بزرگی در این سرزمین به وجود آمدند * الان حدود 400 سال از سیطره دوباره غرب بر اندلس میگذرد، در این دوره کدام دانشمند و کدام مکتب در حوزه علوم انسانی یا علوم تجربی و یا علوم پایه در این دوران از این اسپانیا بروز و ظهور یافته و نقش کنونی اسپانیا در جهان کجاست و چه تأثیری حتی در نزدیکترین حوزههای جغرافیایی خود دارد؟
*روند اقدامات غرب علیه جهان اسلام در دوره سیطره امریکا (از سال 1327) گسترش پیدا کرده و البته به لایههای عمدتاً فرهنگی سوق داده شده است. امریکا پس از پایان جنگ جهانی دوم حدود 50 دانشگاه مهم خود و 26 مرکز غیردانشگاهی را وادار به تأسیس مراکز و انستیتوهای اسلامشناسی کرد... این مراکز درنهایت «سکولاریزه کردن» جهان اسلام را توصیه و دنبال کردند. *. این حلقههای روشنفکری در همه جای جهان اسلام بحث تقابل اسلام و غرب را به حوزهای درون جغرافیایی سوق دادند و از آن پس نام این تقابل به دروغ «تقابل سنت و مدرنیسم» و یا «اسلام و توسعه» و عناوینی از این قبیل گذاشته شد و درباره آن صدها جلد کتاب در هر کدام از کشورهای اسلامی تألیف شدند. * با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران که آموزههای سکولاریزم و اسلام روشنفکری را به حاشیه برد، امریکا به ضعف کارآمدی مراکز اسلامشناسی خود و حلقههای روشنفکری جهان اسلام پی برد و از این رو به بازخوانی روند و آموزهها دست زد. *به مقامات و مراکز امریکایی اطمینان داده بودند که با رشد دیدگاههای روشنفکری در جهان اسلام امکان وقوع یک حرکت جدی و مؤثر مذهبی در جهان اسلام از بین رفته است. ولی با شروع نهضتهای مبتنی بر بیداری اسلامی در آسیای غربی و شمال افریقا، غرب بار دیگر غافلگیر شد. * انقلابهای عربی نوع جدیدی از رقابت را در سطح منطقهای و فرامنطقهای به وجود آورده و منجر به شکلگیری بلوک جدید سیاسی ـ امنیتی، بازتعریف نیروها و شکلگیری ائتلاف جدید در حوزه رفتارهای بینالمللی میان ایران، روسیه و چین از یکسو و امریکا، اسرائیل، عربستان و قطر از سوی دیگر شده است. این روند کار صبر امریکاییها و اروپاییها را لبریز کرد.
*اسقف فرانک لین گراهام که کشیش رسمی کاخ سفید میباشد و مراسم دینی کاخ سفید را رهبری میکند، نیز در چند سخنرانی اخیر خود مستقیماً به رسول اکرم «ص» توهین کرده است.
*فیلم «بیگناهی مسلمانان» ارتباط کاملاً معناداری با تحولات سال 2011 جهان عرب و بیداری اسلامی دارد... بعضی از گزارشها که از سوی مقامات دوحه تکذیب نشدهاند، از پشتیبانی مالی 25 میلیون دلاری دولت قطر از ساخت این فیلم حکایت میکنند، از نقشآفرینی مجموعهای از کشورهایی که به شدت از بیداری اسلامی وحشت دارند، حکایت میکند
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 243 |