تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,290 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,210 |
جستاری در ماهیت اسلامیسازی علوم | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1391، شماره 372، آذر 1391 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
حضرت آیتالله مصباح یزدی انقلاب اسلامی ایران اگر مهمترین پدیده در تاریخ اسلام و مسلمین نباشد، لااقل یکی از بزرگترین پدیدههایی است که نقطۀ عطفی را در تاریخ اسلام رسم کرده است. آثار این انقلاب روزبهروز ظهور بیشتری خواهد یافت و هنوز زود است که پیشبینی کامل و نهایی را از تأثیراتش در جهان داشته باشیم. ظهور ابتداییِ انقلاب اسلامی یک تحول سیاسی در کشور بود که رژیم شاهنشاهی را به تاریخ سپرد و رژیم اسلامی را براساس باورها و ارزشهای دینی بنیاد نهاد، اما اسلام، تنها سیاست نیست. عنصر اصلی این انقلاب اسلامیت آن بود که اگر این عنصر حذف میشد، هویت دیگری پیدا میکرد. رکن هویت این انقلاب، اسلامیبودن آن است و اسلام از یک نظر مقولهای فرهنگی است؛ زیرا بر یک سلسله باورها و ارزشها مبتنی است و اساس فرهنگ هم همین دو چیز است. تاریخچۀ مطرحشدن بحث اسلامیسازی علوم در ایرانبُعد فرهنگی اسلام سبب شد تا از همان آغاز، مسئلۀ انقلاب فرهنگی مطرح شود و به دستور حضرت امام«ره» ستاد انقلاب فرهنگی تشکیل شود؛ ستادی که بعدها به «شورای عالی انقلاب فرهنگی» تبدیل شد. با تشکیل ستاد انقلاب فرهنگی، مسائل فرهنگی بهطورکلی و برخی مسائلی که احتیاج به تصمیمگیریهای صحیح داشت، در ستاد مطرح میشد. یکی از مسائلی که در این ستاد مطرح و تصویب شد، تصمیمگیری برای اسلامیشدن دانشگاههای کشور بود. به همین دلیل، مبحث اسلامیشدن دانشگاهها مطرح شد و بسیار کسانی در طول مدت تعطیلی دانشگاهها سعی کردند مقدماتی فراهم کنند که با افتتاح دانشگاه، قدمهای اولیه برای اسلامیکردن آن برداشته شود.تحول فرهنگی، نقطۀ شروع تحول همهجانبه در انقلابمبدأ تحول همهجانبه در این انقلاب، بهگونهای که تمام ابعادش را در بربگیرد، طبعاً تحول در فرهنگ بهمعنای عام آن است که ریشهاش باورها و ارزشها است. پس از آن، نوبت به نهادهای دیگری میرسد که براساس این باورها و ارزشها شکل میگیرند. در میان نهادهای جامعه، دانشگاه بهمعنای عام آن که شامل حوزههای علمیه هم میشود که فرهنگساز است و در برخی موارد تأثیر بیشتری در فرهنگسازی دارد. پس، برای اینکه انقلاب اسلامی، بهتماممعنا اسلامی باشد، باید همۀ ابعادش اسلامی شود و برای آنکه همۀ ابعادش اسلامی شود باید فرهنگش اسلامی باشد؛ یعنی باورها و ارزشهای مردم براساس اسلام شکل بگیرد. ابهام معناییِ اسلامیسازی علوم و دانشگاههامفهوم اسلامیکردن دانشگاهها دچار ابهام بود. بهراستی اسلامیشدن دانشگاه به چه معنا بود؟ منظور از اسلامیشدن دانشگاه این است که آموزههای دانشگاه و تربیتهای دانشگاهی براساس باورها و ارزشهای اسلامی باشد. بههرحال، اینگونه بود که دربارۀ تفسیر اسلامیکردن دانشگاهها بحثهایی صورت گرفت و بالاخره براساس تصمیمهای شش عضو سیاستگذاری ستاد انقلاب فرهنگی در آن زمان، قرار شد تحولاتی در دانشگاهها پدید بیاید که متأسفانه سرعت درستی نگرفت و احیاناً در بعضی از برههها شتاب منفی داشت. اسلامیسازی، کاری بسیار بزرگ و گستردهیکی از دلایلی که کاملاً منصفانه و برای همه قابل قبول است، این است که اسلامیسازی دانشگاهها کاری بسیار عظیم بود. انقلاب فرهنگی بهمراتب سختتر از انقلاب سیاسی است. تغییر فرهنگی اصولاً کار یک روز و دو روز نیست. مسئولان اجرایی میدانند که عوضکردن برنامههای درسی یک دانشکده و تغییر مواد درسی، استاد، شرایط آموزشی، برنامههای کمکآموزشی، و ... چقدر وقت، نیرو و بودجه میطلبد، چه رسد به اینکه این تحول بخواهد در کل دانشگاههای کشور صورت پذیرد. اسلامیسازی مسئلهای نیست که در کوتاهمدت حل شود. بههرحال، اسلامیسازی دانشگاهها کاری بسیار دشوار، پرهزینه، و زمانبر است. اجرای این کار به افرادی پرحوصله، صبور، آگاه، و توانمند بر تحمل سختیها نیاز دارد تا با برنامهریزی و مدیریت اجرایی، درست به سامان برسد. مصادفشدن این جریانات با دوران دفاع مقدس است که هشت سال وقت و توانِ دستاندرکاران را به خود مشغول کرد؛ بهگونهای که حتی دانشگاهیان هم داوطلبانه در جبههها حضور پیدا میکردند و گاهی مدتها کلاسهای دانشگاه تعطیل میشد. پیگیری یک روند پرهزینه و نیازمند نیروی انسانی فراوان و مدیران برنامهریز که صبر و حوصله داشته باشند، با چنین شرایطی ممکن نبود. به همین دلیل، این جریان تقریباً در دوران دفاع مقدس رو به افول گذاشت. در این دوران هرچند حرکتهایی بسیار کُند انجام میگرفت، ولی انتظار زیادی از آن نبود. علاوهبر آنچه بیان شد، دلایل دیگری نیز وجود داشت. بهطورکلی وقتی مسائل سیاسی بر مسائل فرهنگی سایه میافکند، کارها را دشوار میکند. در خلال سهدهۀ گذشته و چند سالی که از دهۀ چهارم میگذرد، کسی که دلسوزانه در مراحل مختلف بر این مسئله تأکید کرده و هشدار و رهنمود داده است، مقام معظم رهبری است. ایشان از یکسو دربارۀ تهاجم و شبیخون فرهنگی هشدار دادهاند و از طرف دیگر بارها راجع به نهضت نرمافزاری، تولید علم و... مطالبی فرمودهاند که بعضی از آنها عام بود و شامل همۀ حرکتهای علمی در دانشگاهها میشد و بهخصوص بعضی مربوط به مسائل فرهنگی، دینی و بینش جهانی بود. آنچه مربوط به شاخههای علمی خالص بود، به دلایلی به نتایج بسیار خوبی رسید و امروزه شاهد پیشرفت دانشمندان جوان در رشتههای مختلف علمی هستیم که موجب افتخار کشور ما و بلکه افتخار جهان اسلام است. حرکت روبهجلو در زمینههای علوم طبیعی و تجربی نتایج خوبی بخشید، اما این حرکت در زمینۀ علوم انسانی بهدلایل مختلف بسیار، با کُندی پیش رفته است تا اینکه امروز کسانی احساس مسئولیت کردند و به ندای مقام معظم رهبری لبیک گفتند و حرکتی را شروع کردند که امیدواریم آغاز یک اقدام پربرکت، خداپسند و سعادتآفرین باشد. تغییر در روش تحقیق علومبعضی فکر میکردند که منظور از اسلامیکردن علوم، تغییردادن روش تحقیق آنها است؛ یعنی مثلاً بهجای تجربه و تحقیق در آزمایشگاه، به قرآن و حدیث مراجعه کنیم تا بدانیم دربارۀ این مطالب چه وارد شده است و ما نیز همانها را مطرح کنیم؛ بهخصوص در علوم انسانی که ارتباط زیادی با مسائل دینی داشته و احیاناً بعضی از نظریات علوم انسانی با نظریات دینی اصطکاک زیادی دارند. این افراد معتقد بودند که باید روش تجربی را حذف کرده و بهجای آن از روش علوم نقلی و بهقول ما طلبهها از روش فقاهتی استفاده کنیم که این، تصور بسیار خامی بود. در مقابل، برخی که این کار را نامعقول میدانستند، اسلامیسازی علوم را بهگونهای دیگر تفسیر کردند؛ زیرا نمیتوان مسائل همۀ علوم را با آیات و اخبار و دلایل تعبدی جواب داد. بسیاری از مسائل و شاید اکثر مسائل علوم، در آیات و روایات مطرح نشده و از اینرو، پاسخی برای آنها نیست. پس، چگونه میتوان تنها به آیات و روایات اکتفا کرد؟ در نتیجه آنها گفتند منظور از اسلامیکردن علوم این است که علوم بهنحوی تبیین و تدریس شوند که با اسلام تضادی نداشته باشند. بدین معنا که آندسته از علومی که اصلاً اصطکاکی با اسلام ندارند و موضوع آنها به مسائل اسلامی ربطی ندارد بهحال خود باقی بمانند، اما مواردی که با نظریات اسلامی اصطکاک پیدا میکند و احیاناً در آنها نظریات مخالف اسلام مطرح میشود، حذف شده و بهجای آن نظریات اسلامی تبیین شود. این نظریه میان دانشگاهیان طرفداران بیشتری پیدا کرد و یکی از مؤسسهها بنابه تأیید شورای انقلاب فرهنگی عهدهدار پیگیری این جریان شد. چندین سال زمان، بودجه و نیرو برای پرداختن به این امور صرف شد و عدۀ بسیاری از طلاب حوزه هم مشغول جمعآوری اشکالات پس از مطالعۀ کتابهای دانشگاهی شدند. اما کار به نقد و بررسی نکشید و همان هفت-هشت سال کافی بود که به همین امور پرداخته شود. این کار هم نه به جایی میرسید و نه روش معقولی برای اسلامیسازی دانشگاهها بهشمار میرفت. اشکال دیگری که بهطور کلی مطرح بود و ظاهر مقبولی داشت این بود که علوم در اثر زحمات میلیونها انسان در طول قرنها ـ زحمات فکری، آزمایشگاهی، کتابخانهای و... ـ و با روشها و اصولهای مختلف تحقیق، شکل گرفته و نتایجی برای زندگی بشر بهبار آورده است. حال آنکه مگر چند روایت وجود دارد که راجعبه طب اسلامی و درباره دردها و بیماریها صحبت کرده باشد؟ پس به تعداد محدودی از مسائل را میتوان به این روش پاسخ داد. اسلامیسازی، شعاری سیاسیهنوز هم بعد از سیوچند سال، معنای اسلامیکردن علوم برای بسیاری از دانشگاهیان مخلص، بیغرض و دلسوز روشن نیست. واقعاً کسانی که هیچ غرضی ندارند و نهتنها دشمنی با انقلاب و اسلام ندارند، بلکه بعضی از آنها به اسلام علاقه دارند و پایبند به احکام اسلامی هستند، خیال میکنند اسلامیسازی علوم، شعاری سیاسی است که در زمانی مطرح شده و اکنون با مشکلاتی برای اجرا مواجه است. معنای درست اسلامیسازی علومحال، اسلامیکردن علوم بهواقع به چه معنا است؟ بخشی از علوم انسانی موجود بهطور صریح بر یک سلسله اصول موضوعی مبتنی هستند که از فلسفههای غیراسلامی گرفته شدهاند. مقام معظم رهبری بر این مطلب تأکید کرده و اشاره فرمودهاند که علوم انسانی موجود در دانشگاهها بر پایۀ ماتریالیستی مبتنی است. اما این سخن باید تبیین شود. آیا منظور این است که مدرسان این علوم، ماتریالیست و منکر خدا هستند؟ یا منظور چیز دیگری است؟ نقد کلی علوم موجودیکی از کارهایی که باید در زمینۀ اسلامیسازی علوم انجام شود، نقدی کلی بر مبانی علوم است. علوم در مقام اثبات مسائلشان در هرحدی ـ هرچند در حد ظنی، تأییدپذیر، ابطالپذیر یا ... ـ بر اصولی مبتنی هستند که ناآگاهانه یا آگاهانه پذیرفتهاند. در کتابهایی که در دانشگاههای کشور و در دوران جمهوری اسلامی نوشته شده است، دو نظریه دربارۀ پیدایش جهان مطرح است؛ یک نظریۀ علمی و یک نظریهای که فهمش آسانتر و قابل قبولتر است. جهان از دیدگاه علمی از آغاز، تودهای متراکم بود که ناگهان منفجر شد. این تئوری در کیهانشناسی معروف است و تقریباً همۀ دانشگاههای عالم آن را تدریس میکنند. براساس این تئوری، کیهانها و منظومهها ـ ازجمله منظومۀ شمسی ـ در اثر این انفجار پدیدار شدند. احتمالاً میلیونها سال و شاید میلیاردها سال بعد، امکان پیدایش نخستین سلول زنده در زمین بهصورت اتفاقی فراهم شد. این سلول پس از گذشتن میلیونها سال دیگر، سیر تحولی خودش را در طول سالیان سال طی کرد و به موجودی مانند گیاه و سپس از حیوانی به حیوان دیگر تبدیل شد تا اینکه زمانی هم، بوزینهای بهصورت اتفاقی به انسان تبدیل شد. آیا این طرح علمی است؟ معنای این سخن، پذیرش اصلِ پیدایشِ تصادفی و بدون دلیلِ یک پدیده است. این اصل از کجا آمده است؟ اینکه هیچ معلولی بدون علت نیست قانونی فلسفی است، درحالیکه در این نظریه شما مدعی پیدایش اتفاقی پدیدهها هستید. پس، باید بینشی فراعلمی داشته باشیم تا بتوانیم مسائل آن را حل کنیم، یعنی مسائل فلسفیِ علوم تجربی باید در فلسفه اثبات شود. ضرورت اثبات و تبیین مبانی درست علومبنابراین، علوم باید مبنای درست و پایۀ اساسی داشته باشند؛ یعنی همانگونه که در منطق گفته شده است اثبات قضایای علوم ـ که هر گزاره از حداقل یک موضوع و محمول تشکیل شده است ـ نیازمند برهانی است که از بدیهیات یا منتهی به بدیهیات تشکیل شده است و برای اثبات هر مسئلهای، حکم اصول موضوعه یا اصول متعارفه را دارند. در نتیجه، بدون تبیین اصول موضوعه یک علم یا بدون پذیرش اصول موضوعهای که در جای دیگر تبیین شده است، نمیتوان چیزی را ادعا کرد که آن علوم نفی میکنند و هیچ دلیلی هم برای آن وجود ندارد. همۀ علوم برای اثبات مسائلشان به اصولی نیاز دارند که یا بدیهی و از اصول متعارفهاند، یا از اصول موضوعهای هستند که قبلاً در علم دیگر و در نهایت در فلسفه اثبات شدهاند.
اهمیت معرفتشناسی در اثبات مبانی علوم برخی که موضعگیریهای متضاد و تندی دارند میگویند سخنان شما براساس منطق قدیم است و اصولاً حساب علم از ایدئولوژی جداست؛ سخن از خدا، پیغمبر، روح، معجزه، و اساساً کل دین از قبیل ایدئولوژی است و علمی بهشمار نمیرود. اینگونه امور همانند رنگها و بوها سلیقهای است و هرکسی چیزی را میپسندد و پرسش از چراییِ آن معنا ندارد. براساس این دیدگاه، یکی قول به وجود خدا و دیگری قول به عدم وجود خدا را میپسندد که درهرحال، هیچکدام از آن دو علمی نیست. همانگونه که میدانید جامعهشناسان، مرتبۀ دین را قبل از فلسفه و همراه و همطراز با سحر و جادو و اساطیر میدانند. اکنون پس از سپریشدن مرتبۀ اساطیر، سحر و جادو، و فلسفه، نوبت به علم رسیده است و فقط باید به علم اتکا کرد. برای نقد و بررسی این ادعا باید از بحث معرفتشناسی آغاز کرد؛ زیرا در صورتی که مسائلی مانند اقسام معرفتهای انسان، راههای دستیابی به آنها، دلیل اعتبار و راههای اثبات اعتبارشان حل نشود، نوبت به اثبات اصول موضوعۀ علوم نمیرسد، چه رسد به اینکه براساس آن اصول موضوعه، مسائل علمی حل شود. چند قدم جلوتر از حل مسائل علمی باید تحقیق شود که اصلاً معرفتشناسی چیست؟ و آیا معرفت یقینی امکانپذیر است یا خیر؟ این در حالی است که این بحثها صورت نگرفته است و اگر هم در گوشهوکنار کسانی چنین بحثهایی را مطرح کردهاند، به راههای انحرافی رفتهاند. ما بهعنوان یک فعالیت آکادمیک، نه فعالیت ایدئولوژیک، نه از روی تعصب به اسلام، نه از روی تحققبخشیدن به شعارهای انقلاب، بلکه بهطور کلی بهعنوان یک کار علمی محض، میخواهیم از چیستی معرفت بحث کنیم. ادعای یادشده بدون مطرحکردن معرفتشناسی بهشکلی صحیح، ادعایی بیریشه است: «کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ»(2). بهترین موضوعاتی که شما با تجربه اثبات میکنید از نظر علمی و معرفتشناختی ریشه ندارد. لزوم پایهریزی علوم برمبانی معرفتشناختی، هستیشناختی و انسانشناختی درستادعای ما این است که میتوان منظومهای از علوم و معارف را ارائه داد که منطقیترین بحثها در آن مطرح شده و به اثبات رسیده باشد؛ یعنی از اساسیترین و بنیادیترین نقطهها ـ معرفتشناسی ـ شروع شود و بهدنبال آن، هستیشناسی، انسانشناسی، و علوم انسانی مطرح شود. باید با معرفتشناسی، هستیشناسی ـ فلسفه ـ و انسانشناسیِ درست وارد بحثهای علمی شد؛ اینکه چگونه باید با فلان پدیدۀ انسانی برخورد کرد و چگونه باید آن را معالجه کرد؟ چهچیزی خوب است و چهچیزی بد؟ سعادت است یا شقاوت؟ شناخت انسان و ساحتهای وجودیش نقش مهمی در بحثها دارد. میتوان از نقطهای شروع کرد که ریشهایترین مسائل حل شود و بهلحاظ منطقی باید همین کار را انجام داد تا براساس آن مسائل منطقی پلهپله پیش بروند تا به شناخت حقیقت انسان برسد. در این مرحله باید بررسی کرد که روح در انسان چه موقعیتی دارد و پدیدههای روحی چگونه است؟ کدام را باید تقویت و کدام را باید تضعیف کرد؟ احساسات و عواطف را چگونه باید کنترل کرد و چگونه باید بهکار گرفت؟ و... نمیتوان بدون دلیل با مشاهدۀ واکنشهایی از مغز، روح را همان خواص مغز دانست. چهبسا واکنشها انفعال باشند نه فعالیت؛ یعنی ممکن است فعالیت از روح باشد، ولی اثرش در مغز نمود یابد. در هنگام ترس، ابتدا مغز انسان متأثر میشود و رنگش میپرد و بعد از آن میترسد یا اول میترسد و بعد از آن رنگش میپرد؟ تجربه نمیتواند بهخوبی تمایز این دو را نشان دهد، بلکه با دقت معلوم میشود که تأثرات بدنی انسان، تابع تأثرات روحی او است؛ البته عکس این مطلب هم وجود دارد و در مواردی روح در بدن بدن در روح اثر دارد. مسائل سایکوماتیک قابل انکار نیستند. بنابراین، هم روح در بدن اثر دارد، هم بدن در روح. با توجه به آنچه گفته شد منظور از اسلامیسازی علوم این است که در مرحلۀ اول، مبانی علوم، اثبات شده و علوم براساس مبانی درست تبیین شوند تا پس از آن، ارتباط مسائل علوم با مبانی آنها روشن شود. مبانی درست، اصولی هستند که با قرآن موافق هستند؛ یعنی در اینجا عقل و نقل با هم توافق کامل دارند. بعد از آنکه در معرفتشناسی جایگاه مهم عقل تبیین و معلوم شد که همهچیز در معرفتهای حسی خلاصه نمیشود، چنین اصول و مطالبی را باید اثبات کرد. پس، مرحلۀ نخست از اسلامیکردن علوم این است که مبانی آنها را اثبات کنیم و آنها را به مبانی درستش برگردانیم. آن مبانی خواهناخواه اسلامی خواهند بود. باید وجود روحی را که بتواند مستقل از بدن باقی بماند، پذیرفت. وجود روح، اساس همۀ اعتقادات به معاد و عوالم بالادستی این عالم جسمانی است. انکار روح و پذیرش صِرف انفعالات مغزی بهمعنای دروغ دانستن معاد، وحی، عالم برزخ، قیامت، جبرئیل، و... است. اینگونه امور با حس درک نمیشوند. در چنین مواردی ممکن است استادی توجه نداشته باشد و بدون غرض، همان چیزهایی را که یاد گرفته به دانشجو ارائه دهد، ولی میبایست کسانی این مبانی را نقد کرده باشند. این نکته یک بخش از نقد علوم انسانی رایج است. نقد کلی این است که این علوم بر اصول موضوعه غیر الهی و ماتریالیستی مبتنی است. در این بخش باید اثبات کرد که چنین اصول و مبانی اشتباه است. نقد درونی علوم موجودبخش دیگر، نقد در همان چارچوب علوم و با روش مورد قبول آنها است. همانگونه که میدانید مثلاً در روانشناسی دستکم دهها مکتب متخالف وجود دارد. منظور از اسلامیکردن علوم، یک کار تعبدی و تعصبآمیز برای اثبات یک گرایش ایدئولوژیک یا کار سیاسی نیست. این کار، فعالیتی صددرصد علمی و جدید برای اصلاح علوم در دنیا است که همۀ عالم ریزهخوار خوان آن خواهند شد. اوایل انقلاب اگر چنین سخنانی میگفتند استهزاء میشد و تلقی ادعایی بسیار بزرگ و نشدنی میشد. ضرورت تلاش، اخلاص، و ایمان به خدای حاضر در تمام عرصههاویژگی انقلاب ما همانگونه که از روز اول خداوند برای ما ثابت کرد این است که برتر از اسباب عادی، نظام دیگری در کار است. خداوند متعال در جبههها به ما اثبات کرد که با دست خالی هم میتوان با پیشرفتهترین تکنولوژی نظامی دنیا مبارزه کرد، اما گمان کردیم مددهای الهی مختص به جبهه است. اکنون باید بفهمیم که خدای جبهه با خدای دانشگاه یکی است. اگر ما روحیۀ جوانهای رزمنده در جبهه را پیدا کنیم، خدای جبهه، مددهای غیبی را در آزمایشگاه هم برایمان میرساند. خدای بازار و اقتصاد هم با خدای جبهه یکی است. لزومی ندارد همیشه رباخوار باشیم تا بتوانیم بازار را اداره کنیم. اگر یکبار بازگردیم، با خدا آشتی کنیم، و دست از رباخواری برداریم، خدایی که در جبهه ما را با دست خالی پیروز کرد، اینجا نیز بدون ربا میتواند ما را پیروز کند، اما هنوز به این باور نرسیدهایم. امیدوارم این گردهمایی نشانۀ این باشد که جامعۀ ما به این نضج رسیده که بفهمد باید حرکتی کند و باور کند که میتواند در عرصۀ علم و معرفت طرحی نو بیفکند که هم خداپسند باشد، هم عزت دنیا و آخرت را به دنبال داشته باشد. خداوند سایۀ عزت مقام معظم رهبری را بر سر ما مستدام بدارد. و السلام علیکم و رحمةالله.
پینوشت: 1. سورۀ ابراهیم (14)، آیۀ 26: «مانند درختى ناپاک است که از روى زمین کنده شده و قرارى ندارد».
سوتیتر 1: اسلامیشدن دانشگاه این است که آموزههای دانشگاه و تربیتهای دانشگاهی براساس باورها و ارزشهای اسلامی باشد سوتیتر 2: منظور از اسلامیسازی علوم این است که در مرحلۀ اول، مبانی علوم، اثبات شده و علوم براساس مبانی درست تبیین شوند تا پس از آن، ارتباط مسائل علوم با مبانی آنها روشن شود سوتیتر 3: اسلامیسازی فعالیتی صددرصد علمی و جدید برای اصلاح علوم در دنیا است که همۀ عالم ریزهخوار خوان آن خواهند شد | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 54 |