تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,475 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,414 |
تأملاتی در باب «دین و آزادی» | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1391، شماره 372، آذر 1391 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
حجتالاسلاموالمسلمین محسن غرویان مقدمه امروزه بحث از آزادی و رابطة آن با دین بهخصوص جایگاه آزادی در دین اسلام مورد توجه جدی قرار گرفته است؛ بهویژه جوانان جامعة ما اینک نیاز به تفکر و اندیشهای درست در باب آزادی و تبیین معنا و مفهوم آن دارند. اهمیت و حساسیت پرداختن به این موضوع، آن هنگام آشکارتر میشود که توجه کنیم استعمارگران و دشمنان دین و اخلاق، از راه بازی با چنین الفاظی، اهداف و اغراض ضددینی خود را در قالب واژههایی زیبا و فریبنده بهعنوان مفاهیمی مدرن و علمی به مغز جوانان ما تزریق میکنند. آنچه امروز جوانان و نوجوانان ما بایستی بدان توجه کنند، این است که فریب الفاظ و واژههای زیبا و جذاب را نخورند، بلکه همواره به معنا و مفهوم اصطلاحات و کلمههای خوشظاهر و فریبنده نظر کنند و توجه داشته باشند که گویندگان و نویسندگانی که چنین واژههایی را بهکار میگیرند، در پی چه مقاصد و اغراضی هستند و با مطرحکردن این مفاهیم، آنان را به چه سمتوسویی سوق میدهند. همة ما، داستان غمانگیز شکست مسلمانان در اسپانیا، یعنی آندلس اسلامی را خوانده و شنیدهایم. در آن عصر، دشمنان اسلام برای منهدمکردن پایههای قدرت اسلام، ایمان و دینداری را در مسلمانان از بین بردند و عاقبت اندلس را از حیطة قدرت و حکومت مسلمانان خارج کردند. امروز نیز بایستی مراقب باشیم که به چنان وضعیت اسفباری دچار نشویم.
تعریف آزادی در خصوص تعریف واژة آزادی، اقوال و آرای مختلفی مطرح شده است. برخی از صاحبنظران، مفهوم آزادی را از مفاهیم بدیهی میدانند و معتقدند که چنین مفاهیمی احتیاج به تعریف ندارند و همگان با تعریف آنها آشنایند. بهعکس، برخی دیگر از صاحبنظران آن را بدیهی ندانسته، محتاج تعریف میدانند، اما این گروه دوم، هم بر یک تعریف واحد اتفاق نظر ندارند و این، به نظر ما ناشی از اختلاف جهانبینیها و فلسفههاست. باید توجه کنیم که گاهی ما درصدد بیان یک تعریف لفظی و سطحی از آزادی هستیم، در این صورت میتوانیم آن را به «رهایی» و «اطلاق» در برابر تقیید و الفاظی از این دست، تعریف کنیم، اما گاهی درصدد بیان تعریفی دقیق و جامع از آزادی هستیم. در این صورت نمیتوانیم آن را در قالب یک لفظ یا واژهای واحد، تعریف کنیم، بلکه بایستی از راه ترکیب چند مفهوم و گاه با عبارتی طولانی، آزادی را تعریف کنیم. مشکل اصلی در تعریف «آزادی» این است که آزادی، یک امر محسوس و عینی مانند: آب، خاک، درخت و... نیست، بلکه امری غیرعادی و نامحسوس است و از اینرو تعریف آن احتیاج به قدرت تجرید ذهنی و قوت فکر در امور انتزاعی (غیرعینی) دارد. به همین جهت پرداختن به تبیین و تعریف دقیق از مفهوم آزادی، کار عامة مردم نیست، بلکه وظیفة متخصصان مسائل فکری و علمای دینی است.
انسان و تعریف آزادی بدون شک مراد ما از آزادیای که در پی تعریف آن هستیم، «آزادی انسان» است؛ البته موجودات دیگر هم بهنحوی برخوردار از آزادیهای متناسب با حیات خود هستند، ولی آنچه امروزه مورد بحث در علوم انسانی است، این است که به عنوان آزادی یکی از شئون و صفات انسان شمرده میشود. با توجه به این نکته، باید گفت: تعریفی درست و دقیق از آزادی، وقتی به دست میآید که ما تعریف درستی از انسان در دست داشته باشیم. اگر ما تصویر روشنی از انسان بهعنوان موصوف وصف آزادی، در ذهن نداشته باشیم، نمیتوانیم وصف یعنی آزادی را نیز بهدرستی بشناسیم و آن را تعریف کنیم. اینجاست که این پرسش مطرح میشود: «چه کسی قادر است بهدرستی انسان را بشناسد و بشناساند؟» از دیدگاه اسلام و فلسفة الهی، تنها خداوند است که به زوایای وجود و هستی همة موجودات، آگاهی کامل دارد و تمامی نیازهای موجودات را از ابتدای هستی تا انتهای آن میداند، چراکه او خالق همة موجودات و عالم مطلق است. بنابراین، در تعریف آزادی و تعیین حدود و ثغور آن، چارهای نداریم جز اینکه به وحی و معارف و منابع دینی مراجعه کنیم. کسی میتواند تعریف درست و روشنی از آزادی انسان به دست دهد که نگرش جامعالاطراف و همهجانبه به ابعاد وجودی انسان و نیازهای او داشته باشد و این جز در پرتو وحی و دین، امکانپذیر نیست. انسان، موجودی پیچیده و اسرارآمیز است و تشخیص خیروشرّ و مصلحت و مفسدة او کار هرکسی نیست. بسیاری از اموری که بشر با عقلانیت بشری خود پنداشته که به نفع آدمی است، درنهایت بهضرر او تمام شده است و بهعکس بسیاری از اموری که آدمی با فکر و اندیشة خود گمان کرده که به ضرر انسان است، درانتها به نفع او تمام شده است. در باب آزادی نیز باید توجه کنیم که آیا تعریفی که ما از آزادی در ساحتهای مختلف و ابعاد گوناگون حیات آدمی ارائه میکنیم، درنهایت با مصالح انسان سازگاری دارد و برایش خیر است یا آنچه در باب آزادی میگوییم در واقع با مصلحت حقیقی انسان منافات دارد و بهضرر او تمام میشود؟ این امر مبتنیبر تشخیص و درک حُسن و قبحهاست و این مهم، تنها در پرتو وحی میسور است. مشکل اصلی در تبیین و تعریف مقولاتی همچون آزادی این است که تعاریف بشری بیشتر یکسونگرانه است؛ یعنی در تعریف آزادی ـ مثلاً ـ بُعد یا ابعادی از انسان ملاحظه میشود، اما ابعاد متعدد دیگری نادیده گرفته میشود! همچنین غالب این تعاریف، برخاسته از حبوبغضها و انگیزهها و اهداف شخصی و گروهی است. حق این است که تعاریف بشری از آزادی، خودشان در قیدوبند هواهای نفسانی و انگیزههای شخصی و گروهی تعریفکنندگان، گرفتارند و از اینرو نمیتوان این تعاریف را تام و کامل دانست. تنها دین الهی است که میتواند تعریفی درست و همهجانبه و با توجه به مصالح و مفاسد انسان، ارائه دهد. بنابراین، نتیجه میگیریم که تعریف آزادی بدون شناخت انسان ممکن نیست و شناخت کامل انسان نیز جز در پرتو وحی حاصل نمیشود و از اینرو تعریف درست آزادی را تنها باید از دین گرفت.
ملاحظة حیات اخروی در تعریف آزادی ما در مباحث جهانبینی الهی، بر این باوریم که انسانها غیر از حیات دنیوی فعلی، حیات دیگری را پیش رو دارند و حیات اخروی نسبتبه حیات مادی دنیوی، از ارزش و اهمیت بیشتری برخوردار است. از اینرو هم در تعریف انسان و هم در تعریف شئون و صفات انسان مانند آزادی، حتماً بایستی حیات اخروی مورد ملاحظه قرار گیرد، چراکه وقتی ما میخواهیم انسان یا صفتی از صفات او را تعریف کنیم، نمیتوانیم بخشی از ابعاد وجودی او و پارهای از سیر حیات او را نادیده بگیریم. زندگی انسان در دنیا و در جهان آخرت، یک حیات ممتد و واحد و بههمپیوسته تلقی میشود و هرگونه خیروشرّ و مصلحت و مفسدهای که برای آدمی در نظر گرفته میشود بایستی با توجه به حیات مادی و حیات اخروی او باشد. در جهانبینی مادی آنچه از خیروشر، لذت و الم، مصلحت و مفسدت برای انسان ملاحظه میشود، همگی در ارتباط با حیات حیوانی و مادی در این دنیاست، اما در جهانبینی الهی، حیات مادی دنیا مقدمهای برای حیات اخروی است و دنیا همچون مزرعهای تلقی میشود که آنچه در آن میکاریم در جهان دیگر محصول خواهد داد. از اینرو، ممکن است ما با عقلانیت بشری خودمان، آزادی را گونهای تعریف کنیم که رفتار مطابق با آن در جهان مادی و طبیعت موجب رهایی و احساس لذت شود، اما در جهان و آخرت اسباب گرفتاری و عذاب و احساس رنج شود. بنابراین، بدون درنظرگرفتن لذات و آلام اخروی و مصالح و مفاسد انسان در جهان آخرت، نمیتوان تعریف جامع و درستی از آزادی به دست داد.
آزادی از... و آزادی در...! مفهوم آزادی بهخودیخود نه مثبت است، نه منفی؛ یعنی نمیتوان بهطور مطلق و بهصورت کلی گفت که آزادی از هرچیزی و آزادی در هرچیزی خوب است یا بد است، بلکه باید دید آزادی از چه چیزی مطرح میشود. کسی که مثلاً معتاد به مواد مخدر است، درحقیقت گرفتار چیزی است که مانع تکامل و رشد اوست، از اینرو آزادی او از بند مواد افیونی، مثبت و آزادیش در استعمال مواد مخدر، منفی است. بهعکس کسی که اشتغال به تحصیل و دانش دارد و گرفتار درس و کتاب و مطالعه است، درواقع گرفتار چیزی است که باعسببث رشد و کمال اوست و به همین سبب آزادی او از قید تحصیل و مطالعه، منفی و آزادی او در کسب علم و دانش، مثبت است. کسانی معتقدند که هرکجا «آزادی از» مطرح شود منفی است و هرکجا «آزادی در» مطرح شود، مثبت است، این سخن به نظر ما نادرست است. باید گفت همواره آزادی از امر منفی مثل اعتیاد به مواد مخدر، مثبت است و آزادی در امر منفی، منفی است. همچنین همواره آزادی از امر مثبت مثل تحصیل علم، منفی است و آزادی در امر مثبت، مثبت است. همانطورکه در خصوص جسم انسان، نفع و ضررهایی مطرح است و آزادی در اضرار به جسم، منفی است. روح آدمی نیز نفع و ضررهای متناسب با خود دارد و آزادی در اموری که موجب آسیبهای اخلاقی، روحی و معنوی میشوند، منفی است. از دیدگاه اسلام، انسان در هر چیزی که موجب کمال و رشد و تعالی او شود، آزاد است.
کمال نهایی انسان و مفهوم آزادی انسان موجودی کمالطلب و آرمانخواه است، چراکه حب ذات، لازمة وجود آدمی است و هیچ انسانی نیست که خودش را دوست نداشته باشد و چون آدمی خودش را دوست دارد، کمالات خودش را نیز دوست دارد و همواره تلاش میکند به مراحل برتری از کمال نائل آید. کمال نهایی انسان از دیدگاه اسلام، قرب به خداوند است؛ البته منظور از قرب، قرب زمانی و مکانی نیست، بلکه تشبّه به خداوند و اتصاف به صفات و کمالات او ـ در حد امکان و وسع بشری ـ است. برای مثال، وقتی انسان جاهل، عالم میشود، متصف به یکی از صفات خداوندی یعنی صفت علم شده است و به همین مقدار، قرب الهی پیدا کرده است. وقتی میخواهیم مفهوم آزادی را تبیین کنیم بایستی با توجه به کمال حقیقی انسان، یعنی تقرب به خداوند آن را معنا کنیم والّا چه بسا آزادی، مُضر به حال انسان باشد. در این زمینه بد نیست مثالی بزنیم: وقتی شما دانة گیاهی را در زمین میکارید تا سبز گردد و به درختی پرثمر تبدیل شود، در نوع رفتاری که با آن دانه باید داشته باشید، آزادِ مطلق نیستید؛ مثلاً نمیتوانید بهجای آب، در پای آن دانه، نفت یا گازوئیل بریزید! چراکه چنین کاری، جلوی رشد و رویش گیاه را میگیرد و مانع استکمال آن میشود. پس عقل و منطق اجازة چنین رفتاری را به شما نمیدهد و شما را آزاد نمیگذارد که هر نوع رفتاری را با دانه داشته باشید. این تقیید و محدودیت رفتاری، لازمة کمالی است که برای آن دانة گیاه درنظر گرفتهاید. پس ملاحظة کمال نهایی و هدف غایی برای یک موجود، در تعیین حدومرز آزادی و مثبتومنفی بودن آن دخیل است. موجود هدفمند و هدفدار از آن حیث که هدف و غرضی را تعقیب میکند، قطعاً بایستی محدودیتها و حدومرزهای خاصی را رعایت کند تا به آن هدف مطلوب و هدف و غایت نهایی خود نائل شود. آری اگر موجودی بیهدف و بدون غایت تصور کنیم، چنین موجودی در هرکار و رفتاری آزاد است. بنابراین انسان در اسلام از آن جهت که موجودی هدفدار است، نمیتواند هررفتاری را انجام دهد و بهنام آزادی، دست به هر کاری بزند. اگر از سویی بگوییم انسان موجودی است دارای هدف که بهسوی کمال نهایی خود در حرکت است و از سوی دیگر قائل به آزادی مطلق انسان شویم، از روی منطق گرفتار تناقض خواهیم شد و عقل، این دو ادعای مغایر با یکدیگر را از ما نمیپذیرد. خلاصه آنکه هدفداری با آزادی مطلق سازگاری ندارد و آنان که آزادی مطلق را برای انسان بهعنوان یک امر مثبت معرفی میکنند، آگاهانه یا از روی ناآگاهی، آدمی را موجودی بیهدف، سرگردان و متحیر پنداشتهاند و مکاتبی همچون مکتب اگزیستانسیالیسم که دم از آزادی مطلق انسان میزنند، در حقیقت در دام مبانیای گرفتارند که جز پوچی و پوچگرایی، پیام دیگری برای بشریت ندارند.
آزادی و بحث جبرواختیار یکی از مباحث انسانشناسانه در علم کلام، مبحث جبرواختیار است و مراد از این بحث کلامی این است که آیا انسان موجودی مجبور است یا دارای اختیار و قدرت اراده و انتخاب است؟ آنچه مورد اتفاق علمای ماست، این است که انسان، مجبور نیست، بلکه برخوردار از اختیار و اراده است. اما اینکه محدودة قدرت و اختیار انسان چقدر و تا کجاست، بحث دیگری است. آزادی انسان در مباحث کلامی بدین معناست که خداوند آدمی را بهگونهای آفریده است که در برابر عوامل و دلایل محیط و طبیعت و... صددرصد مجبور و تسلیم نیست، بلکه میتواند تا حدودی در آنها دخل و تصرف کند و تغییراتی بهوجود آورد و پدیدههای طبیعت را به استخدام خود درآورد، اما باید توجه کرد که قدرت و اختیار و ارادة انسان در برابر پدیدههای طبیعت، نامحدود نیست. مثلاً طلوع و غروب خورشید، حرکت زمین و کرات دیگر، پیدایش بادها و توفانها و زلزله و رعدوبرق و امثال این حوادث، در اختیار آدمی نیست، بلکه انسان در برابر این پدیدهها تسلیم است؛ البته انسان میتواند با تفکر و اندیشه و کسب آگاهی در میزان تأثیر مثبت و منفی این حوادث دخل و تصرفاتی داشته باشد، اما نسبتبه اصل وقوع این پدیدهها اختیار و ارادهای ندارد. اگر ما از منظر کلامی به این نکته توجه کنیم و محدودیت و ضعف خودمان در مجموعة نظام هستی را همواره مدنظر داشته باشیم و بدیننکته التفات کنیم که ما در نظام تکوین و طبیعت، آزادی مطلق نداریم، هرگز گرفتار غرور و خودبزرگبینی نمیشویم و خود را آزاد آزاد نمیپنداریم.
آزادی و عبودیّت در فرهنگ اسلامی، انسان عبد خداست و بایستی همواره در راستای عبودیت و بندگی او قدم بردارد. مفهوم آزادی و مفهوم عبودیت از جهتی با یکدیگر تضاد دارند، اما براساس بینش الهی، آزادی حقیقی وقتی محقق میشود که انسان عبد خدا شود و در مسیر طاعت و بندگی خداوند متعال قرار گیرد؛ یعنی براساس جهانبینی الهی و انسانشناسی دینی، بین آزادی و عبودیت تضادی نیست، بلکه انسان هرچه بیشتر عبد خدا شود، آزادتر میشود، اما در فرهنگهای اُمانیستی که انسان را محور حق و باطل میدانند و برای او جایگاه خدایی قائل میشوند، آزادی بشر با عبودیت و بندگی او در برابر خدای متعال ناسازگاری دارد. مراد از آزادی حقیقی انسان، رهاشدن او از قید تعلقات دنیوی و از رقیت و بندگی او در برابر مخلوقات دیگر است و این، جز در پرتو عبودیت پرودگار متعال حاصل نمیشود. آنکس که همواره رضای پروردگار و حیات جاوید اخروی را بهعنوان هدف و غایت در نظر میگیرد، درحقیقت روح و جان مطلقطلب خویش را با مبدأ بینهایت و معاد جاوید پیوند میزند و حدومرزهای حیات مادی و جهان طبیعت را درهم میشکند و این، همان معنای آزادی حقیقی انسان است. عبودیت در فرهنگ اسلامی بهمعنای پیوند با کمال بینهایت است و از اینرو با آزادی منافاتی ندارد، اما در جهانبینی مادی و ماتریالیستی، آزادی انسان با عبودیت و بندگی او نسبتبه هر موجود دیگر منافی است، چراکه عبودیت درحقیقت بهمعنای تقیید و محدودیت است و با آزادی که معنای نفی حدومرز است، قابل جمع نیست.
سوتیتر1: تنها خداوند است که به زوایای وجود و هستی همة موجودات، آگاهی کامل دارد و تمامی نیازهای موجودات را از ابتدای هستی تا انتهای آن میداند سوتیتر2: آزادی حقیقی وقتی محقق میشود که انسان عبد خدا شود و در مسیر طاعت و بندگی خداوند متعال قرار گیرد سوتیتر3: هدفداری با آزادی مطلق سازگاری ندارد و آنان که آزادی مطلق را برای انسان بهعنوان یک امر مثبت معرفی میکنند، آدمی را موجودی بیهدف، سرگردان و متحیر پنداشتهاند | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 62 |