تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,396 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,339 |
نگاهی به سینمای ایران | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1391، شماره 372، آذر 1391 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
دکتر عبدالحمید انصاری
پیشگفتار تاریخ سینمای ایران مانند بسیاری از مقولات دو قرن اخیر کشور قصۀ پرغصهای دارد. سینما در شرایطی وارد ایران شد که یکی از بیخیالترین حکام تاریخ ما بر کشور حکومت میکرد، آن هم درحالیکه اروپای قرن 19 و آغاز قرن بیستم بهسرعت بهجلو میتاخت و هر روز ابداعی جدید که منشأ تحول همهجانبه بود در آن دیار بهثبت میرسید و بلافاصله به زندگی مردم وارد میشد. نوزاد نارس و ناقصالخلقۀ روشنفکریِ به گمان خود مترصد پیشرفت، ولی بهواقع متکفل به قهقراکشاندن فرهنگ مقاوم و مذهبی مردمی بود که قرنها بیگانگان را مستأصل کرده بودند. وای بر زمانی که عوامیت و جهالت لباس مدرنیته بر تن کند و گوشهای خود را بر هر سخن حقی ببندد و جنونآسا بر طبل لجاجت و حماقت بکوبد تا صدای حسینهای زمان را نهتنها بر خود، که بر دیگران هم سد کند! در آن صورت از خواب غفلت که بیدار شود همهچیز را بربادرفته میبیند و حتی کسوت نوکری منفعلانه و بدون مواجب خود را مندرس مییابد؛ بهگونهای که خوشرقصی و عربدهکشی مفرط او نیز خریداری ندارد. عجبا که این قصۀ پرغصه چند بار باید در تاریخ تکرار شود! و لجاجت تا چه حد باید پردهپوش اخلاق و کرامت انسانی گردد. تلاش ما بر آن است که از این شماره تحلیلی عبرتآموز از تطور سینما ارائه کنیم. با ما همراه باشید.
آغاز داستان :
مظفرالدینشاه قاجار در سفر سال 1900 میلادی خود به فرانسه، با دستگاه سینمای اولیه که «سینماتوگراف» نامیده میشد، آشنا شد و از آن خوشش آمد. او در سفرنامهاش آورده است: «دستگاهی است که روی دیوار میاندازند و مردم در آن حرکت میکنند». شاه به «میرزاابراهیمخان عکاسباشی» که نقش رئیس روابط عمومی پادشاه را در آن سفر بر عهده داشت، دستور خرید دستگاه را میدهد و از همان موقع از کارناوالی که در فرانسه برپا شده بود، فیلمبرداری میکند. با این حساب شاید بتوان «ابراهیم عکاسباشی» را نخستین تصویربردار ایرانی لقب داد. دستگاه سینما در اوایل سال 1279 شمسی به ایران وارد شد و چند سال بعد نمایش عمومی آن آغاز شد. البته قبل از نمایش عمومی، فیلمهای کوتاه در دربار قاجار و برای درباریان نشان داده میشد. در سال 1283 شمسی نخستین سالن سینما در خیابان چراغگاز (امیرکبیر فعلی) بهوسیلۀ «میرزا ابراهیمخان صحافباشی» افتتاح شد. در این سالن بهطور عمده فیلمهای کوتاه کمدی دهدقیقهای نمایش داده میشد. «مهدی روسیخان» که در آن روزگار مغازۀ عکاسی داشت، در سال 1286 با راهاندازی سالن نمایش فیلم، فیلمهای کوتاه 8 تا 9دقیقهای را راهاندازی کرد. ابتدا در دربار «محمدعلیشاه» و سپس در خیابان علاءالدوله (فردوسی فعلی) سالن عمومی سینما دایر کرد. سپس سالن دیگری هم در خیابان لالهزار راهاندازی کرد. در ماجرای مشروطه، سینمای او تخریب شد و خود به پاریس فرار کرد و در مارس 1968 (اسفند 1346) همانجا درگذشت. روسیخان رقیبی داشت به نام «آقایف» که او هم برای نمایش فیلم سالن سینمایی راه انداخته بود. سپس «اردشیرخان ارمنی» و «ژرژ اسماعیلیف» نیز سالنهای سوم و چهارم سینما را راهاندازی کردند. در سال 1303 شمسی دو نفر آمریکایی بهنام «مریان سی. کوپر» و «ارنست.بی. شودزاک» فیلمی بهنام «علف» دربارۀ کوچ ایل بختیاری ساختند. اینها دو سال همراه ایل بختیاری زندگی کردند. گمان می رود که هدف آنها آشنایی با فرهنگ مردم بختیاری برای جاسوسی سیاسی بوده باشد و ساخت فیلم ففط یک بهانهای به نظر می رسد. بعد از آن «خانبابا معتضدی» در سالهای 1304 تا 1310 فیلمهای صامت زیادی ساخت که مشهورترین آنها «مجلس مؤسسان» بود. ای فیلم ماجرای انتقال سلطنت از قاجار به پهلوی را به تصویر کشید. او در سال 1305 خورشیدی فیلمی از مراسم تاجگذاری رضاخان نیز ساخت. نخستین سالن سینمایی که برنامههای منطقی برای نمایش داشت «گراندسینما» متعلق به «علی وکیلی» بود که روزهای دوشنبه و چهارشنبه فیلمهای تازه نشان میداد. بهدلیل درآمد زیاد، سینماداری بهتدریج رونق گرفت و بعداً سینماهای دیگر مثل «سپه»، «ایران»، «مایاک» (دیدهبان)، «فردوسی» (نور)، «ناسیونال» (نادر)، «همایون» (هما)، «استخر» و «گیتی» (ونوس) آغاز به فعالیت کردند. نخستین سالن سینمای ناطق در سال 1309 به نام سینما «پالاس» بهوسیلۀ «مرتضی قلیخان بختیاری» افتتاح شد. بهتدریج از سال 1308 در کنار فیلمهای خارجی، فیلم ایرانی نیز تولید شد. اولین فیلم بلند سینمایی ایرانی «آبی و رابی» نام داشت که توسط «اوانس اوهانیان» کارگردانی و آماده شد. آبی و رابی 1800 متر طول داشت و 560 تومان برای تولید آن هزینه شد. پخشاین فیلم 7هزار تومان درآمد داشت. نخستین فیلم ناطق ایرانی بهنام «دختر لُر» بهوسیلۀ «عبدالحسین سپنتا» در هندوستان ساخته شد. بازیگر زن فیلم «روحانگیز سامینژاد» اصالتاً کرمانی و دارای لهجه غلیظ آن دیار بود. بنابراین سپنتا برای واقعی نشاندادن فیلم، تغییرات زیادی در فیلمنامه داد. از آنجا که این فیلم در هندوستان ساخته میشد، ایجاد فضا و لوازم، لوکیشن، لباسها و... سایر وسایل ایرانی در آنجا ناممکن بود. بنابراین همه از ایران تهیه و به آن دیار ارسال شد. دلیل اصلی ساخت فیلم در پشت قصۀ ظاهری که عشق و عاشقی است، نمایش ترقیات زمان رضاخان بود. شبیه آنچه هماکنون در هالیوود مرسوم است و هدف اصلی، بیان عظمت تمدن غرب است. دومین فیلم سپنتا «فردوسی» نام داشت که رضاخان پس از دیدن آن دستور تغییراتی برای ارائۀ چهرۀ خوب و عدالتخواه از سلطان محمود غزنوی داد تا مشابهسازی با خودش در اذهان بازتاب منفی ایجاد نکند. هرچند این تغییرات به فیلم آسیب فراوانی رساند، ولی مجموعاً فروش خوبی داشت. سومین فیلم سپنتا «شیرین و فرهاد» بود که از منظومۀ معروف نظامی گنجوی اقتباس شده بود. فیلم چهارم او بهنام «چشمان سیاه» ماجرای جنگهای نادرشاه در هندوستان و فتح لاهور (که آن موقع جزء هند بود) را در قالب داستانی از زندگی عاطفی بیان میکرد. پنجمین و آخرین فیلم سپنتا «لیلی و مجنون» بود که در شهر کلکته در کمپانی «ایست ایندیا» ساخته شد. بهطور خلاصه میتوان گفت که عبدالحسین سپنتا در کار ساخت فیلم توانایی خوبی داشت و نکات ظریف و علمی آنروز سینما را بادقت مراعات میکرد. او در فروردین سال 1348 خورشیدی در اصفهان درگذشت. همزمان با تغییرات و تحولات یادشده در میان عامۀ مردم کشورمان در حوزۀ صنعت سینما، فرهنگ تعزیه بهصورت گستردهای جاری بود، هرچند کلمۀ تعزیه از عزا مشتق شده و قاعدتاً قصههای معطوف به عزاداری را تداعی میکند، اما دامنۀ آن به شادی هم میرسد؛ نمونههای آن تعزیۀ «سلیمان و بلقیس»، تعزیۀ «غدیر»، تعزیۀ «یأس شیطان در روز عید غدیر»هستند. تکیۀ دولت، بزرگترین سالن نمایش در دورۀ قاجار است. محل آن هم دقیقاً مکان فعلی بانک ملی شعبۀ بازار بود که روبهروی سبزهمیدان است. آن مکان به دستور رضاخان تخریب و بهجای آن بانک ملی ساخته شد. نسخههای کهن و خطی تعزیههای قدیمی را سفارتخانههای انگلیس، فرانسه، ایتالیا و آلمان به قیمت گزاف میخریدند و به کشورهای خود منتقل میکردند. هر چند پژوهش جامعی از تأثیر این متون بر مشاهیر داستاننویسی و هنری غرب نظیر «برتولت برشت» و «اسلاویسکی» که هنوز هم صاحبنظران رتبهنخست تئاتر و نمایش هستند، وجود ندارد، اما از آنجا که نظراتشان بسیار مشابه مفاهیم و مضامین تعزیههای قدیم است، به نظر میرسد که مطالعۀ نسخههای خریداریشده در شکلگیری شخصیت و نگاه ادبی و هنری آنان تأثیر جدی داشته است. در فرهنگ قدیم تعزیهخوانی، صدای زیبا خاص اولیا بوده و اشقیا حق استفاده از آن را نداشتند. فاصلهگذاری به این معنی، یعنی تمایز ملموس اشخاص خوب و بد کاملاً مراعات میشد. نزاکت در حد اعلا مد نظر قرار میگرفت و به همین دلیل برای معرفی بازیگران آنان را شبیه حضرت عباس«ع» یا شبیه حضرت علیاکبر «ع» میخواندند. با این نگرش تعزیهخوانی را شبیهخوانی هم میگفتند. ابزار جنگهای تعزیه، ابزار جنگ دوران صفوی است و معلوم نیست که در کربلا به همین صورت بوده باشد. رنگ لباس اولیا سبز، دشمنان آنان قرمز و بهطور استثنا لباس حر زردرنگ است تا وضعیت منحصربهفرد وی بهخوبی برای تماشاگر معنا شود. برخلاف معنای پاک، آموزنده و تربیتی تعزیه، سینمای ما در فضای بیهویت و آلوده متولد شد، هرچند این وضعیت در مراحل اولیه بسیار زننده نبود، ولی همانند جریانهای فرهنگی بهتدریج به نکبت اواخر دوران پهلوی دوم منجر شد. برای نمونه فیلم «محلل» بهوسیلۀ کارگردانی بهنام «نصرت کریمی» ساخته شد. این فیلم برخلاف مفهوم شرعی و حکیمانۀ «نقش محلل» در پیشگیری از طلاقهای مکرّر، تعمداً و یا از سر نادانی و جهل بهصورت سراسر توهین به اسلام و احکام اسلام ساخته شد، بهنحوی که شهید بزرگوار استاد مرتضی مطهری(ره) در کتاب دهگفتار ناگزیر به پاسخ به آن شد. سینمای قبل از انقلاب به ایستگاهی رسید که باوجود تمسک به آلودهترین روشها برای جلب و جذب مخاطب جوان و بهطور عمده کمدانش حداکثر یکدرصد مخاطب داشت. دستاندرکاران آن روز سینمای ایران پس از وقوع انقلاب اسلامی، با فرهنگ اسلام بیعت کردند تا مجوز ادامۀ فعالیت بگیرند. تا حدود یک سال و نیم پس از انقلاب همۀ فیلمهای ساختهشده فقط انقلابی هستند. فیلم «برزخیها» در واقع بیعت دستهجمعی تعداد کثیری از بازیگران بزنبهادر پیش از انقلاب با مردم و انقلاب در قالب «دفاع مقدس» است. هرچند بهموقع به این امر خواهیم پرداخت که متأسفانه سینما به این بیعت خود وفادار نماند و پس از یکدهه و بهتدریج با حمایت قشری از مدیران منفعل و خاکستری، هتاکی و دهنکجی به فرهنگ اسلام و ارزشهای اخلاقی را در پیش گرفت، اما تنها از باب اشارتی گذرا در اینجا به مواردی اشاره میکنیم. از اواسط دهه 70 تا نیمه دوم دهه هشتاد شمسی یک تیپ متدین، سنتیمذهبی که سمبل انقلاب نمایش داده میشدند، روی پردۀ سینما ترور شد. فیلمهایی با این مضمون که تیپ مذهبی ریشدار، هرکدام چند زن صیغهای دارند، هیزند و فرزندانشان هم معتاد هستند. تعدادی از سینماگران با سیاسیون دوست شدند و با هم قرار گذاشتند تا در موقع مناسب به هم پاس گل بدهند. فیلم سخیف و فاقد ارزش هنری «عشق طاهر» نمونه ای از این دست است. سینما برخلاف غرب، آمریکا و روسیه که از دل تودۀ مردم برآمد و رشد کرد، در ایران از طبقۀ حاکم و دربار شروع به گسترش نمود. همانطورکه قبلاً اشاره شد در سفری که مظفرالدینشاه به فرانسه داشت، آن را خرید و به ایران آورد. در آن دوره افرادی بهعنوان روشنفکر آغاز به تمسخر و تحقیر فرهنگ مذهبی مردم کرده بودند. شعرایی مثل ایرجمیرزا حتی دین مردم را هدف قرار داده و سیاسیونی مثل میرزا ملکمخان تحت لوای روشنفکری با لباس جدید و ادا و اطوار بهظاهر مدرن، سروکلهشان پیدا شده بود. آنان با درک نادرست از ماهیت فرهنگ بومی و غرب میپنداشتند دلیل عقبماندگی کشور شکل لباس و آرایش است؛ چون اساساً قدرت فهم عمیق و نظاممند تحولات اجتماعی و تطور جوامع را نداشتند و همچون رضاخان، مقولۀ توسعه را در حد کلاه و پوشاک و رفتار سطحی ارزیابی میکردند. حاصل این نگرش ایجاد فاصلۀ عمیق میان آنان و قشر متدین و فهیم بود. همزمان با گسترش سینما و سینماداری و ورود سرمایهگذاران بیشتر برای کسب درآمد اقتصادی بالا، لالهزار که مجموعهای از باغات و متعلق به دربار و عمدتاً زنان شاه بوده است، با هدف تأسیس عشرتکدهها، مشروبفروشیها و کابارهها با الگوی شانزهلیزۀ پاریس متولد میشود. بعدها در دل همین مکان، کوچۀ ملی که برای برخی از سینماگران مسن کنونی حس نوستالژیک دارد، بهعنوان قلب لالهزار و مرکز تجمع خلافکاران حوزۀ مرتبط با سینما و عیشوعشرت غیرمعمول خودنمایی میکند و در سالهای دهۀ 40، سالنهای مدرن نمایش در لالهزار ساخته میشوند. * (در نقل تاریخچۀ سینما، از کتاب «تاریخ سینمای ایران»، تألیف «مسعود مهرابی» استفاده شده است.)
سوتیتر1: نخستین سالن سینما در خیابان چراغگاز (امیرکبیر فعلی) بهوسیلۀ «میرزا ابراهیمخان صحافباشی» افتتاح شد. در این سالن فیلمهای کوتاه کمدی دهدقیقهای نمایش داده میشد سوتیتر2: نخستین فیلم ناطق ایرانی بهنام «دختر لُر» بهوسیلۀ «عبدالحسین سپنتا» در هندوستان ساخته شد که دلیل اصلی ساخت آن در پشت قصۀ ظاهری که عشق و عاشقی است، نمایش ترقیات زمان رضاخان بود سوتیتر3: هرچند کلمۀ تعزیه از عزا مشتق شده و قاعدتاً قصههای معطوف به عزاداری را تداعی میکند، اما دامنۀ آن به شادی هم میرسد، مانند تعزیۀ «سلیمان و بلقیس»، تعزیۀ «غدیر»، تعزیۀ «یأس شیطان در روز عید غدیر» | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 104 |