تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,231 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,145 |
ماه مجلس | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1391، شماره 372، آذر 1391 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
عبدالله اصفهانی
روز دهم آذر، سالروز شهادت مبارز نستوه، مجتهد شجاع، شهید آیتالله سیدحسن مدرس است. در سال 1316 شمسی در چنین روزی، بهدستور رضاخان پهلوی در کاشمر او را به شهادت رساندند. سراسر زندگی پرفرازونشیب شهید مدرس، درس زندگی متعالی و آموزنده است. در این نوشتار، با گوشههایی از زندگی درخشان و پرافتخار او آشنا میشویم: فقیه مجاهد، عالم پرهیزگار، شهید مدرس از سادات طباطبایی زواره بود و نسب او به حضرت امام حسن مجتبی(ع) میرسید. پدرش سیداسماعیل و جدش سیدعبدالباقی طباطبایی در منطقۀ اردستان و زواره مشغول فعالیتهای تبلیغی بودند. سیداسماعیل طباطبایی که در روستای سرابه کچو مشغول وعظ و ارشاد مردم بود، با طایفۀ سیدسالار زواره نسبت دوری داشت که بعد از ازدواج با خدیجه طباطبایی، این پیوند قویتر شد. محصول این پیمان پاک، کودکی بود که در سال 1278 هجری دیده به جهان گشود و سیدحسن نامیده شد. سیدحسن در ششسالگی همراه پدرش از زواره نزد جدش میرعبدالباقی رفت که قبلاً محلۀ فضلآباد قمشه را بهعنوان سکونتگاه برگزیده بود. سیدعبدالباقی بیشترین نقش را در تعلیم و تربیت نوادهاش ایفا کرد و او را در مسیر علم و تقوا قرار داد. مدرس چهاردهساله بود که این مربی عالیقدر را از دست داد. او در سال 1298 هـ ق برای ادامۀ تحصیل به اصفهان رفت و مدت سیزده سال محضر سی استاد ازجمله: میرزا عبدالعلی هرندی، ملامحمد کاشی، جهانگیرخان قشقایی، سیدمحمدباقر درچدانی و شیخ مرتضی ریزی را درک کرد که او به برکت توان علمی این مربیان و فراست ذاتی و همت وافر خود، در علوم عقلی و نقلی مهارتهایی بهدست آورد. سپس برای اتمام تحصیلات به نجف اشرف رفت و در سال 1311 هجری برای مدتی کوتاه از فیض وجود میرزای شیرازی بهره برد. او در نجف با عارف نامی شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی همحجره شد و در خارج فقه و اصول از جلسۀ درس آیات عظام سیدمحمد طباطبایی فشارکی زواری، شیخ الشریعۀ اصفهانی بهرهمند شد. پس از رسیدن به مقام اجتهاد، به روستای اسقه از توابع قمشه رفت و دیداری با بستگان داشت. آنگاه به اصفهان رفت و به تدریس منطق، شرح منظومه و خارج فقه و اصول مشغول شد و بهدلیل تبحر در تدریس، به مدرس معروف شد. او در دورۀ دوم مجلس شورای ملی از سوی فقها و مراجع تقلید، بهعنوان مجتهد طراز اول به مجلس راه یافت تا همراه چهار مجتهد دیگر بر قوانین مصوب مجلس نظارت داشته باشد. مدرس در دورۀ سوم، چهارم، پنجم و ششم مجلس نیز از سوی مردم تهران بهعنوان نمایندۀ آنان برگزیده شد. در این مدت نقش مهم و تأثیرگذاری ایفا کرد و به ستیز با اسکتبار و استبداد پرداخت، اما در دورۀ هفتم مجلس، عوامل ستم اجازه ندادند او به مجلس برود و در 16 مهر 1307 به خانهاش یورش بردند و او را دستگیر کرده و به قلعۀ خواف تبعید کردند. بعد از نه سال به کاشمر منتقل شد و سرانجام در غروب رمضان 1356 هـ ق، (10 آذرماه 1316 ش) با نیرنگ عوامل رضاخان به شهادت رسید. اکنون مرقدش در این شهر زیارتگاه مردم است.
غنای نفس و قناعت یکی از برجستهترین ویژگیهای شهید آیتاله مدرس قناعت و سادهزیستی او بود. او از آغاز زندگی تا انتهای عمر بابرکتش از این شیوه دست برنداشت. مدرس در این میدان و نیز از نظر مصرف کالاهای وطنی گوی سبقت را از همگان ربود. لباس او همیشه بافت و دوخت ایران بود. در کف اتاقش دو تخته نمد پهن شده بود و وسیلۀ پذیرایی او یک منقل گلی، قوری و دو استکان ساده بود. اکثر اوقات، غذای روزانهاش نان و ماست و سبزی و گاهی هم مختصر آبگوشت کمچرب بود.(1) هرکس میخواست با مدرس ملاقات کند، اعم از وکیل، وزیر و بقّالِ سرگذر، به این اتاق وارد میشد و اگر مراجعهکننده فقیرتر و عادیتر بود، مدرس، بیشتر از دیگران به او احترام کرده و حالش را رعایت میکرد. در خصوص افراد سرشناس و صاحبنفوذ تعارفات را کمتر معمول میداشت.(2) در سفری که مدرس به روستای اسفه (که مدتی در آنجا زندگی کرده بود) رفت، آسیاب این آبادی را که از موقوفات مدرسۀ چهارباغ اصفهان بود، تعمیر کرد تا از این طریق، هم مشکلات مردم آن روستا برطرف شود و هم به طلبههای این مدرسه کمک کرده باشد. در همین آبادی خانۀ پدری خود را به دو حمام عمومی تبدیل کرد؛ کاروانسرایی ساخت و قناتی احداث کرد. همچنین دو مجتمع مسکونی بهنام قلعۀ خیرآباد ساخت تا خانوادههایی که دچار مشکل هستند، در آنها اقامت کنند.(3) در مهیار اصفهان هم پلی برپا کرد تا مردم هنگام تردد، با دشواری و زحمت مواجه نشوند. شترداران مهیاری براساس نذری که داشتند، خانهای مخروبه در اصفهان برای مدرس خریدند. مدرس برای تعمیر این خانه شخصاً خشت تهیه کرد و پس از آنکه به آن سروسامانی داد و تا حدودی آمادۀ سکونت شد، خانوادهاش را در آنجا اسکان داد.(4) مدرس با این نوع زندگی در برابر استعمار و استبداد ایستاد. زندانها و زجرها کشید و چندین بار هم ترور نافرجام شد، ولی قدمی به عقب ننهاد و تا آخرین لحظه زیر بار ذلت نرفت. خود او میگفت: اگر من نسبتبه بسیاری از امور اظهار نظر میکنم و حرف حق را بدون پروا از این و آن، بر زبان میآورم، بهدلیل آن است که چیزی ندارم و از کسی هم چیزی نمیخواهم. اگر شما هم بار خود را سبک کنید و توقع را کم کنید، آزاد میشوید.(5) او در زمانی که در نجف مشغول تحصیل بود و هنگامی که در تهران تولیت مدرسۀ سپهسالار را عهدهدار بود و همچنین در ایامی که در سنگر مجلس فعالیت میکرد، برای تأمین مخارج روزانه کار میکرد.(6)
جویبارهای سادهزیستی و دولت فقر مدرس، این میراث گرانقدر زهد و وارستگی را از خاندان و اجداد طاهرینش بهارث برده بود و با رفتار و کردار خویش، دیگران و خانوادهاش را به این نوع زندگی تشویق میکرد. برادرش مرحوم سیدعلیاکبر میگوید: من چهاردهساله بودم که برادرم مدرس مرا برای ادامۀ تحصیل به اصفهان برد. در مدرسۀ جده اتاقی برایم گرفت و مشغول فراگیری درس سیوطی شدم. پس از یک هفته وی استاد مرا عوض کرد و چون دلیل این تغییر را پرسیدم، گفت: آن معلم کاروبار خوبی داشت. اتاقش با فرش قالی مفروش بود و در محل زندگیش وسایل اعیانی و اشرافی دیده میشد، ولی تو از این امکانات بیبهره بودی و این وضع در تو اثر روحی میگذاشت.(7) او به خانوادهاش توصیه میکرد: نماز بخوانید، قناعت کنید، کشاورزی و دامداری نمایید، لباس وطنی بپوشید تا از وابستگی به دیگران بینیاز شوید. در نامهای به فرزندش سیداسماعیل نوشت: امور شما مثل من باید به زراعت بگذرد و اسباب کشاورزی مال خودتان است و نیاز به غیر نداشته نباشید. اهل خانه را توصیه به این واقعیت میکرد که حاجتها را از خداوند متعال بخواهید و از دیگران قطع امید کنید، چون درهای رحمت الهی هیچوقت وی کسی بسته نمیشود.(8) به همین دلیل دکتر میلسپو، مستشار مالیه و رئیس خزانهداری وقت که در سال 1301 هـ ش به استخدام دولت ایران درآمد، دربارهاش نوشت: شهرت مدرس بیشتر در این است که اصلاً برای پول ارزشی قائل نیست. در خانهای ساده زندگی میکند و در ملاقات با او محال است کسی تحت تأثیر سادگی او قرار نگیرد.(9) مدرس، نخست خود مسیری زاهدانه و توأم با قناعت پیش گرفت و بعد از طریق این نوع زندگی توانست به درد محرومان و افراد کمبضاعت پی ببرد. او در تمامی لحظات عمر از مستمندان غافل نبود. فاطمهبیگم مدرس –فرزند ایشان- میگوید: بسیار اتفاق میافتاد پدرم بدون قبا و حتی شلوار در حالی که عبایش را به دور خود پیچیده بود، به خانه میآمد و میدانستیم که او لباسش را به برهنهای بخشیده است. روزی به او گفتم: اجازه دهید چند ذرع کرباس در خانه داشته باشیم تا بتوانیم در چنین مواقعی برایتان لباس تهیه کنیم، پاسخ داد: امکان دارد ما آن را ذخیره کنیم، ولی دیگری به آن نیاز مبرمی داشته باشد. در یکی از روزها، عدهای فقیر به ایشان رسیدند و از وی کمک مالی خواستند و در آن هنگام مدرس پولی در جیب نداشت، به همین خاطر از بقال محله که همیشه از او خرید میکرد، مبلغی قرض کرد و به آن بینوایان داد. در یکی از روزها مالکی از شهرضا نزد مدرس میآید و اصرار میکند تا مقداری از املاک روستای مهدیآباد را به وی واگذار کند. مدرس به نامبرده میگوید: مگر تو فامیل فقیر نداری؛ چرا این زراعت را بهعنوان صلۀ ارحام به آنان نمیبخشی؟ مالک یادشده میگوید: خویشاوند درمانده دارم، ولی مایلم این آب و ملک را به شما تقدیم کنم. مدرس وقتی این سخن را میشنود، از شدت خشم برافروخته میشود و میگوید: باید این زراعت را به بستگان مستمند بدهی تا ذخیرهای برای آخرت تو باشد. آن مرد ناامید میشود و خانۀ مدرس را ترک میکند.(10) مدرس وقتی میخواست از اصفهان به تهران برود تا در مجلس دوم حضور یابد، در حوالی نطنز توقف کرد و در یکی از اتاقهای امامزاده سلیمان در یکی از روستاهای این نواحی بیتوته کرد. متولی امامزاده با وجود تنگدستی بهنحو شایستهای از مدرس و همراهان او پذیرایی کرد. مدرس از وضع ظاهر وی، پی به ناداری او میبرد و پرسوجو میکند. آن مرد لب به سخن میگشاید و میگوید: پیرمردی فقیر و عیالوارم، دو دختر بزرگ دارم که هنوز کسی برای خواستگاری آنان نیامده است و از ادارۀ خانه ناتوان شدهام. مدرس در همان شب با کمک کدخدای روستا، آن دو دختر را به عقد ازدواج دو نفر از جوانان روستا درمیآورد و بدینگونه آن متولی امامزاده را شادمان میکند(11) و بعد عازم قم میشود. یک روز عصر که مدرس کنار باغچۀ منزلش در تهران نشسته بود و به صحبتهای خانوادۀ فقیری گوش میداد. میخواست به وضع زندگی آنان رسیدگی کند که در این هنگام به او اطلاع دادند که سه نفر وارد منزلش شدهاند و تقاضای ملاقات دارند (که بعداً مشخص شد سفیر آمریکا، همسرش و یک نفر مترجم هستند). مدرس نسبتبه آنان بیاعتنایی کرده و معطلشان کرد و سپس به اتاق خود رفت. آنها هم بهدنبالش راه افتادند. مدرس نظری به سفیر و همراهان افکند و چون همسر سفیر، زنی زشترو و آبلهگون بود، قبل از اینکه باب مذاکره باز شود، این امر را از طریق مترجم به آگاهی سفیر رسانید و از او دلیل انتخاب این زن زشترو را جویا شد. زن سفیر وقتی از این ماجرا مطلع شد، به حالت قهر و عصبانیت از اتاق بیرون رفت و بهدنبالش سفیر و مترجم هم خارج شدند. وقتی از مدرس پرسیدند چرا اینگونه با آنان برخورد نمودی، گفت: میخواستم باب مذاکره گشوده نشود.(12)
تأمین اجتماعی هدف عمدۀ تأمین اجتماعی برقراری امنیت اجتماعی و ثبات اقتصادی، حمایت از محرومان و پرداخت مقرری برای بازنشستگان و درماندگان است. مدرس در سنگر مجلس میکوشید با حاکمیت قانون، توجه و بهادادن به مردم و ایجاد دلگرمی و روحیۀ مسئولیتپذیری در آنان، زمینههای مناسب را برای رشد و توسعۀ جامعه فراهم کند. واگذاری کارها به مردم و فروش املاک خالصه و واگذاری آنها بهمنظور احیا یا بابت حقوق کارمندان، تأمین کسری بودجه و اجارهدادن موقوفات از اموری بود که مدرس پی گرفت؛ زیرا اعتقاد داشت این امور فرایند تأمین اجتماعی را تسهیل میکند. همچنین ایشان کوشید از نفوذ عناصر لاابالی، فاسد و قانونشکن در مدیریت اجرایی کشور جلوگیری کرده و با فساد اداری، رشوهخواری و مفاسد مالی کارگزاران مبارزه کند. آن شهید در هنگام تصویب قانون استخدام کشوری و قانون بازنشستگی در 22 آذر 1301 ش تأکید کرد: هنگام استخدامِ نیرو برای ادارات باید شرایط کارگزاران، نحوۀ بهکارگیری آنها، کارایی دستگاههای اجرایی، رابطۀ بین کار و هزینهها، بازدهی منطقی و معتدل نیروها و سازمانها و جلوگیری از استخدام نیروها براساس سلیقه و رابطه، مورد توجه جدی قرار گیرد. آن مرحوم در بیانات خود طی دورۀ ششم مجلس شورای ملی به مسایل اجتماعی و رفاهی عمومی مردم ازجمله صندوق بازنشستگی، تأسیس بانک برای بازنشستگان بهمنظور فعالیت اقتصادی آنان، سرمایهگذاری، اعطای اعتبارات و امتیازات تسهیلات، حفظ قدرت خرید اندوختههای کارگزاران، جلوگیری از کاهش قدرت خرید پول، اهمیت فراوان داد. او که در سطح سادهترین اقشار جامعه میزیست و درد نیازمندان و محرومان را بهخوبی احساس میکرد، آنها را ولیّنعمت خود میدانست و برای بهبود زندگی آنان میکوشید و به فکر تأمین بهداشت، آموزش، خدمات اجتماعی و عمومی آنان بود و در این راستا از هیچگونه تلاشی دریغ نمیکرد و در صورت نیاز، از حقوق شخصی چشم میپوشید تا کاری عامالمنفعه صورت گیرد.(13) مدرس در جلسۀ 83 مجلس شورای ملی، خاطرنشان کرد: دولت باید با تمام قوای خودش جلوگیری کند که قوی صدمهاش به ضعیف نرسد و اگر ما بخواهیم به موکلان خود خدمت کنیم، بنده عرض میکنم که موکلان من تمامی اهالی ایران است بلااستثنا و باید صلاحبینی برای تمام آنها بکنیم. پس باید دولت قسمی کند که راحتی از برای تمام مردم فراهم کند.(14) در جلسۀ 190 مورخ 24 آذرماه 1301 ش با دریغ و درد گفت: دورۀ مجلس هم نزدیک به انقضاست و هنوز در مسئلۀ اقتصاد قدمی برداشته نشده است. در فرازی از نطق این جلسه میگوید: علاج این کار (رفع نابسامانی اقتصادی و فقر مالی) منحصر به این است که مخارج را کم کرده و به هرچه داشت قناعت کرد. والّا در سال که پنجاه کرور، صد کرور جنس که از خارج وارد میشود، لابد باید یک چیزی در مقابل ببرند. جنس که نمیبرند، پول میبرند. این وظیفۀ خود مردم است که حاضر شوند و از امتعۀ خارج بهقدر احتیاج استعمال کنند و زیاد افراط نکنند. آقایان این مذاکرات را ختم کنند و یک ترتیبی بکنند که راپرت به اجناس واردی (واردات) از کمیسیون فواید عامه به مجلس بیاید و تکلیفیش معلوم شود، بلکه انشاءاله یک خدمت اقتصادی به مملکت کرده باشیم.(15) او در جلسۀ 104 مورخ دی 1303 ش از اینکه عوارضی بر اجناس و کالاهای مورد احتیاج مردم تحمیل شده، بهشدت انتقاد کرد و در مخالفت با این لایحه افزود: مخارج لازم برای شهری مثل تهران باید از اهل آن شهر گرفته شود و آن را هم باید از افراد مرفه دریافت کرد که این شیوه به عدل و انصاف نزدیکتر است. او که با تحمیل عوارض بر اقشار کمدرآمد جامعه موافق نبود، در ادامه پیشنهاد کرد: عوارض از کالاهای تجملاتی که مورد استفادۀ اقشار مرفه جامعه است، گرفته شود و افزود: یک خرجی داریم و یک برجی و به عقیدۀ من عوارض باید بر برج تحمیل شود، نه بر خرج. این تحمیلات را نباید بر ارزاق عمومی کرد و باید حسابش را نمود که چه تحمیلی بر مردم زحمتکش کمتر است و درعینحال برای اقتصاد مملکت هم نافع است.(16) در این بیانات دلمشغولی مدرس به اقشار کمدرآمد و عدالتمحوری مطرح است.
بودجه و مالیات از هدفهای مدرس در مجلس شورای ملی، ایجاد نظام مالیاتی عادلانه و مفید، تصویب بودجۀ منطقی و مطابق با واقعیتهای جامعه و اصلاح ساختار اداری بود. از تأکیدهای مدرس این بود که اول باید بودجه اصلاح شده و هرچه امکان دارد، تقلیل داده و صرفهجویی شود و سپس به موضوع ازدیاد عایدات و درآمدها توجه گردد و نیز باید بودجهای که تصویب میشود، در محل خود صرف شود. به باور مدرس، منابع، مصارف، عایدات و اصلاح هزینهها در عرض هم نیستند و اولویت باید با کاهش هزینهها، افزایش کارآیی دستگاههای دولتی، جلوگیری از استخدامهای بیمورد، توجیه کارهای عمرانی و تخصیص بهینۀ منابع و عایدات کشور باشد. نباید از هزینهها بهسراغ درآمدها رفت. نباید رقمهای ساختگی و غیرواقعی را برای درآمدها پیشبینی کرد و بر این اساس بودجه تنظیم نمود.(17) در جلسۀ 31 مورخ 5 مهر سال 1300 هـ ش، خطاب به هیئت دولت حاضر در مجلس گفت: ما دیگر به جهت مخارج جاری مملکت دیناری قرض نخواهیم کرد و در ادامه افزود: البته هرکس عقیده داشته باشد که این مملکت برای ایرانی بماند، باید مال عموم را خرج مصارف عمومی بکند، هرکس کار خصوصی دارد، نمیشود از بیتالمال به او پول داد... کسی که کار نکرده و خدمت نکرده، نباید مزد بگیرد. کسی پول بلاعوض و مجانی نگیرد.(18) در ادامه گفت: همه، اعم از نخستوزیر، نمایندگان و کارمندان خدمتگزار خلقاند. محرومان و مستمندان حساب دیگری دارند و باید آنها را تحت پوشش قرار داد. در فراز دیگری از بیانات خود گفت: من با مسئلۀ حذف و تقلیل مخارج موافقم، بیتالمال عمومی مسلمین را نباید مفت به کسی داد.(19) در جلسۀ 310 مجلس گفت: آیا وکلای ملت و هیئت دولت در مقام این هستند که این مملکت خراب ما رو به آبادی برود یا خیر؟ و اگر کسی یک زحمتی کشید، اتکال داشته باشد به این زحمتش تا کمکم مردم رغبت کنند و این خرابی را آباد کنند. امیدوارم که تمام ملت و دولت در این خیال باشند که مملکت ما رو به آبادی برود، بلکه یکجا یکچیزی هم دستی بدهیم تا اینکه آباد کنند.(20) در جلسۀ 130 مورخ اول شهریورماه 1301 هـ ش، چنین گفت: حاکم و سائس (برنامهریز و سیاستگذار) جمعیت باید از مال این جمعیت، آن جمعیت را اداره کند و جامعه ادارهکردنش در تحت این دو کلمه است «تعمیر البلاد و تأمین العباد» و آن حاکم و سائس اگر بر طبق قانون عمل نکرد، ظالم و متعدی و لازمالدفع است.(21)
پینوشتها: 1. مدرس مجاهدی شکستناپذیر، عبدالعلی باقی، ص 323. 2. شرح زندگانی من، عبدالله مستوفی، ص 243. 3. داستانهای مدرس، از نگارنده، ص 60. 4. یادنامۀ مدرس، ص 72. 5. شهید مدرس ماه مجلس، از نگارنده، ص 74. 6. مقالۀ نول جو دوغگو، ترجمۀ محمدابراهیم باستانی پاریزی، مندرج در کتاب محیط ادب. 7. مدرس مجاهدی شکستناپذیر، عبدالعلی باقی، ص 130ـ129. 8. همان، ص 230ـ229. 9. مأموریت آمریکاییها در ایران، میلسپو، ترجمۀ حسین ابوترابیان، ص 127. 10. مدرس، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، ج اول، ص 214. 11. داستانهای مدرس، ص 115. 12. همان، ص 147. 13. دیدگاههای اقتصادی شهید مدرس، دری نجفآبادی، ص 37ـ36. 14. مدرس در پنج دورۀ تقنینیۀ مجلس، بهکوشش: محمد ترکمان، ج 1، ص 268. 15. همان، ص 37. 16. همان، ص 134 و 136. 17. دیدگاههای اقتصادی مدرس، ص 69. 18. آراء، اندیشهها و فلسفۀ سیاسی مدرس، محمد ترکمان، ص 60ـ59. 19. دیدگاههای اقتصادی مدرس، ص 31. 20. مدرس در پنج دورۀ تقنینیۀ مجلس، ص 34 و 59. 21. همان، ص 316. سوتیتر 1: لباس او همیشه بافت و دوخت ایران بود، در کف اتاقش دو تخته نمد پهن شده بود و وسیلۀ پذیرایی او یک منقل گلی، قوری و دو استکان ساده بود سوتیتر 2: مدرس، نخست خود مسیری زاهدانه و توأم با قناعت پیش گرفت و بعد از طریق این نوع زندگی توانست به درد محرومان و افراد کمبضاعت پی ببرد؛ او در تمامی لحظات عمر از مستمندان غافل نبود سوتیتر 3: مدرس در سراسر عمر خویش درد نیازمندان و محرومان را بهخوبی احساس میکرد، آنها را ولیّنعمت خود میدانست و برای بهبود زندگی آنان میکوشید | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 81 |