تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,212 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,133 |
منظومه اهل دل | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1391، شماره 372، آذر 1391 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
مرثیهخوان این بار بیمقدمه از سر شروع کرد این روضهخوان پیر از آخر شروع کرد
مقتل گشوده شد، همه دیدند روضه را از جای بوسههای پیمبر شروع کرد
از لابهلای نیزه و خنجر شروع کرد
با گریه از اسیری خواهر شروع کرد
طاقت نداشت از خطِ دیگر شروع کرد
بر سر گرفت گوش عبا را و صیحه زد از روضۀ ربودن معجر شروع کرد
از ارباً اربای تن اکبر شروع کرد
از التهاب مشک برادر شروع کرد
هی دست را شبیه به یک گاهواره کرد از لایلایِ مادر اصغر شروع کرد
تیر از گلوی کودک من در بیاورید! هی خواند و گریه کرد و مکرر شروع کرد
مدّاحی از کنارۀ منبر شروع کرد
ای تشنهلب حسین من، ای بیکفن حسین! دم را برای روضۀ مادر شروع کرد
یک کوچه باز کنید که زهرا رسیده است مداح بیمقدمه از در شروع کرد
هیزم میآورند حرم را خبر کنید این بیت را چه مرثیهآور شروع کرد
این شعر هم که قافیههایش تمام شد شاعر بدون واهمه از سر شروع کرد «محسن ناصحی»
راه عشق اصلاً حسین جنس غمش فرق میکند این راه عشق، پیچ و خمش فرق میکند
اینجا گدا همیشه طلبکار میشود اینجا که آمدی، کرمش فرق میکند
صد مرده زنده میشود از ذکر یاحسین عیسییِ خانواده دمش فرق میکند
تنها نه اینکه جنس غمش، جنس ماتمش حتی سیاهی علمش فرق میکند
با پای نیزه روی زمین راه میرود خورشید کاروان قدمش فرق میکند
من از حسینُ مِنّی پیغمبر خدا فهمیدهام حسین همهاش فرق میکند «علی زمانیان»
روایت عشق روزی که در جام شفق مل کرد خورشید بر خشکچوب نیزهها گل کرد خورشید
شید و شفق را چون صدف در آب دیدم خورشید را بر نیزه، گویی خواب دیدم
خورشید را بر نیزه دیدن سهمگین است
بر صخره از سیب زنخ بر میتوان دید خورشید را بر نیزه کمتر میتوان دید
با من مدارا بیشتر کن ساقی امشب
می ده حریفانم صبوری میتوانند
با ناشکیبایان صبوری را قرینند
من زخم دارم، من صبوری کی توانم
تسکین ظلمت شهر کوران را مبارک ساقی سلامت این صبوران را مبارک
من گرچه اینجا آشیان دارم غریبم
من زخمِ داغ ِآدم اندر سینه دارم
میراثخوار رنج هابیلم برادر
یحیی! مرا یحیی برادر بود در چاه
بر دار با عیسی شریک درد بودم
با عاشقی میثاق خون در مهد کردم
در چاه کوفه وای حیدر میشنیدم
عماروَش چون ابر و دریا مویه کردم
تاوان مستی همچو اشتر باز راندم با میثم از معراج دار آواز خواندم
صفرای رنج مجتبی در کام دارم
من با حسین از کربلا شبگیر کردم
آن روز در جام شفق مل کرد خورشید بر خشکچوب نیزهها گل کرد خورشید
وادی به وادی خون پاکان موج میزد
نامرد مردم، ها خدا نامرد مردم
زینب اسیری رفت و ما بر جای بودیم
دست علمدار خدا را قطع کردند
نوباوگان مصطفی را سربریدند مرغان بستان خدا را سربریدند
زنجیر خاییدیم و صبر مرگ کردیم
تاوان این خون تا قیامت ماند بر ما
روزی که در جام شفق مل کرد خورشید بر خشکچوب نیزهها گل کرد خورشید «علی معلم»
حضرت عباس (ع) مـشک بـرداشت که سیـراب کـند دریـا را رفـت تـا تـشنـگیاش آب کـند دریـا را
مـاه میخواست که مهتاب کند دریا را
پس ننوشید که سیراب کند دریا را
ماه افتاد که محراب کند دریا را
زخم میخورد که خوناب کند دریا را
تـا در آغوش خودش خواب کند دریا را
در توان داشت که مرداب کند دریـا را
چون خدا خواست که نایاب کند دریا را «برقعی»
حضرت قاسم (ع) در سرخی غروب نشسته سپیدهات جان بر لبم ز عمرِ به پایان رسیدهات
آخر دل عموی تو را پارهپاره کرد آوای نالههای بریدهبریدهات
در بین این غبار به سوی تو آمدم از روی رد خونِ به صحرا چکیدهات
پا میکشی به خاک... تنت درد میکند آتش گرفته جان من داغدیدهات
خون گریه میکنند چرا نعل اسبها سخت است روضۀ تنِ در خون تپیدهات
بر بیتبیتِ پیکر تو خیره ماندهام آه ای غزل چگونه ببینم قصیدهات
باید که میشکفت گل زخم بر تنت از بس خدا شبیه حسن آفریدهات «محمدجواد شرافت» | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 69 |