تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,443 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,382 |
گفتهها و نوشتهها | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1391، شماره 372، آذر 1391 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
حاضر جوابى مدرس آوردهاند که، آیتالله شهید مدرس در حاضر جوابی بىنظیر بود؛ از جمله نوشتهاند: در یکى دو مورد که مدرس نسبت به فرمانفرما انتقاد کرده و ایراد گرفته بود، به مدرس پیغام داد. خواهش میکنم که حضرت آیتالله اینقدر پا روى دم من نگذارند. مدرس جواب میدهد: به فرمانفرما بگویید، حدود دم حضرت والا باید معلوم شود، زیرا من هر کجا پا میگذارم دم حضرت والاست. (گلشن لطایف، ص 311)
امام
باقر علیه السلام فرمودهاند: اگر خواستی بدانی که در تو خیری هست یا نه به دلت
بنگر؛
شیطان و عابد در بنىاسرائیل عابدى بود به او گفتند: در فلان مکان درختى است که قومى آن را میپرستند. خشمناک شد و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را قطع کند. ابلیس به صورت پیرمردى در راه وى آمد و گفت: کجا میروى؟ عابد
گفت: میروم تا درخت مورد پرستش مردم را قطع کنم تا مردم خداى را نه درخت را
بپرستند ابلیس گفت: نگذارم و با وى گلاویز شد، عابد وى را بر زمین زد. ابلیس گفت: مرا رها کن تا سخن دیگرى برایت گویم و آن این است که تو مردى مستمند هستى اگر ترا مالى باشد که بکارگیرى و بر عابدان انفاق کنى بهتر از قطع آن درخت است. دست از این درخت بردار تا هر روز دو دینار در زیر بالش تو گذارم. عابد گفت: راست میگویى، یک دینار صدقه میدهم و یک دینار بکار برم بهتر از این است که قطع درخت کنم؛ مرا به این کار امر نکردهاند و من پیامبر صلیالله علیه و آله نیستم که غم بیهوده خورم؛ و دست از شیطان برداشت. دو روز در زیر بستر خود دو دینار دید و خرج مینمود، ولى روز سوم چیزى ندید و ناراحت شد و تبر برگرفت که قطع درخت کند. شیطان در راهش آمد و گفت: به کجا میروى؟ گفت: میروم قطع درخت کنم، گفت: هرگز نتوانى و با عابد گلاویز شد و عابد را روى زمین انداخت و گفت: بازگرد وگرنه سرت را از تن جدا کنم. گفت: مرا رها کن تا بروم؛ لکن بگو چرا آن دفعه من نیرومندتر بودم؟ ابلیس گفت: تو براى خدا و با اخلاص قصد قطع درخت را داشتى لذا خدا مرا مسخر تو کرد و اینبار براى خود و دینار خشمگین شدى، و من بر تو مسلط شدم. (نمونه معارف 1/54 - احیاء العلوم 4/380 - ریاض الحکایات ص 140)
(ابوحنیفه) مدیر حجاج و دامادش در زمان امام صادق علیهالسلام بر سر ارث دعوا داشتند گوید: مفضل بن عمر کوفى (از اصحاب خاص امام) از کنار ما میگذشت، نزاع ما را بدید و ایستاد و بعد فرمود: با من تا درب منزلم بیایید؛ ما هم تا درب منزل او رفتیم او وارد خانهاش شد و کیسه پولى به مقدار چهارصد درهم آورد به ما داد و بین ما را اصلاح داد، و بعد گفت: این مال از من نیست از امام صادق علیهالسلام است، امام فرمود: هرگاه میان دو نفر از شیعیان ما بر سر پول نزاع شد، به آنها بده تا بینشان اصلاح شود. (منتهیالامال 2/249)
کفش هرگز از دور زمان ننالیده بودم و روی از گردش آسمان درهم نکشیده و مگر وقتی که پایم برهنه مانده بود و استطاعت خرید پای پوشی نداشتم. به جامع کوفه درآمدم دلتنگ، یکی را دیدم که پای نداشت. سپاس نعمت حق به جای آوردم و بر بیکفشی صبر کردم. (گلستان سعدی)
خواجه عبدالله انصاری گوید: بدانکه خدای تعالی در ظاهر، کعبهای بنا کرده که از سنگ و گل است و در باطن کعبهای ساخته که از جان و دل است. آن کعبه، ساختهی ابراهیم خلیل است، و این کعبه، بنا کردهی رب جلیل است. آن کعبه، منظور نظر مؤمنان است، و این کعبه، نظرگاه خداوند رحمان است. آن کعبهی حجاز است و این کعبهی راز است. آن کعبه انصاف خلایق است و این کعبه عطای حضرت خالق است. آنجا چاه زمزم است و اینجا آه دمادم. آنجا مروه و عرفات است و اینجا محل نور ذات. حضرت محمد (صلیالله علیه و آله) آن کعبه را از بتان پاک کرد، تو این کعبه را از اصنام هوی و هوس پاک گردان. (مقالات خواجه عبدالله انصاری، باب چهارم)
نقش نماز جوانى از انصار با رسول خدا صلیالله علیه و آله و سلم نماز میخواند و مرتکب گناه هم میشد. این موضوع براى پیامبر صلیالله علیه و آله و سلم بیان شد. پیامبر صلیالله علیه و آله و سلم فرمود: نمازش روزى او را از گناه بازخواهد داشت، سپس طولى نکشید که توبه کرد. (بحارالانوار، ج 82، ص 198)
شخصی پیش شیخی رفت، جامه او پاره دید. گفت: بسیار کسان باشند که اگر اشارت کنی در حق تو نظر کنند. شیخ گفت: من شرم دارم که دنیا خواهم از کسی که در دست او به عاریت است. (کشکول شیخ بهایی)
سه وظیفه عمومى امام باقر (علیهالسلام) فرمود: سه چیز است که خداوند به احدى اجازه تخلف از آنها را نداده است: اول اداء امانت چه صاحب امانت نیکوکار باشد، چه گناهکار. دوم وفاى به عهد، خواه با نیکوکار باشد خواه با بدکار. سوم احترام و نیکى به پدر و مادر خواه خوب باشند و خواه بد. (اصول کافى، ج 2، ص 162)
به حکیمی گفتند: چه کسی از عداوت مردم سالم میماند؟ جواب داد: آن کسی که هیچ خیر و شری از او ظاهر نشود. به جهت آنکه اگر خیر از او ظاهر شود اشرار با او دشمنی کنند و اگر شر از او ظاهر شد اخیار با او دشمنی کنند. (کشکول شیخ بهایی )
نقش تفکر فکر در عاقبت گناه، عامل توبه و مصونیت است. فکر در فناى دنیا، عامل زهد و بیرغبتى به دنیا است. فکر در مرگ، عامل کنترل هوسهاى نفسانى است. فکر در احوال بزرگان، عامل مقایسه و رشد است. فکر در ضعفها، عامل توکل است. فکر در عذابهای الهى، عامل خوف از خداست. فکر در تاریخ، عامل عبرت است. فکر در مصنوعات و آفریدهها، عامل ایمان به خداست. فکر در سختىهای دیگران، عامل استقامت است. فکر در نیکىها و مهربانىهای پدر و مادر، عامل احسان به آنها است. (گناهشناسى، استاد قرائتى، ص 254)
امام باقر علیهالسلام فرمود: امیرمؤمنان علی علیهالسلام در واپسین لحظات زندگی، همه پسرانش را کنار بستر خویش فراخواند... حضرت به همه آنها سفارشاتی را بیان نمود و در آخر گفتارش فرمود: «یا بنیَّ! عاشروا النّاس عشرة إن غبتم حنّوا إلیکم و إن فقدتم بکوا علیکم»... ای فرزندان من! با مردم چنان رفتار کنید که اگر غایب شدید، با اشتیاق دنبال شما باشند و اگر مردید بر شما بگریند... . (امالی شیخ طوسی: 595 ح 6 مجلس 26)
«فلسفه» حرف میآورد و «عرفان» سکوت. آن عقل را بال و پر میدهد و این عقل را بال و پر میکند. آن نور است و این نار. آن درسی بود و این در سینه. از آن دلشاد شوی و از این دلدار. از آن خدا جو شوی و از این خدا خو. آن به خدا کشاند و این به خدا رساند. آن راه است و این مقصد. آن شجر است و این ثمر. آن فخر است و این فقر. آن کجا و این کجا! (هزار و یک نکته، علامه حسنزاده آملی)
فقط شب زندهداران و عبادتکنندگان در شب هستند که به مقامات بزرگ نائل میشوند. (عارف نامی، ملاحسینقلی همدانی)
دلقک و امام سجاد (علیهالسلام) در زمان امام سجاد (علیهالسلام) مرد یاوهگویى بود، که مردم را با حرکات خندهآور میخنداند و همه او را به عنوان یک دلقک میشناختند. روزى از کنار امام سجاد (علیهالسلام) رد شد و گفت: این مرد مرا خسته کرد، هر کارى میکنم نمیخندد. او براى اینکه بتواند ایشان را بخنداند، عباى آن حضرت را از دوشش برداشت و فرار کرد، حضرت اعتنایى به او نکرد دیگران او را دنبال کرده و عبا را از او گرفتند و به حضور امام آوردند. امام فرمود: این چه کسى بود، گفتند: این شخص، مرد دلقکى است که مردم مدینه را با کارهاى خود میخنداند. امام سجاد (علیهالسلام) فرمود: به او بگویید «ان لله یوماً یخسر فیه المبطلون» براى خدا روزى وجود دارد که در آن روز، باطلگویان در خسران و زیان میباشند. (نورالثقلین، ج 4، ص 537)
دوست على (علیهالسلام) فرمودند: دوست راستین کسى است که نسبت به عیبهایت نصیحت و خیرخواهى کند و پشت سرت آبرویت را حفظ کند و تو را بر خویش مقدم بدارد و ایثار کند. (میزانالحکمه، ج 5، ص 311)
بخیل بخیلى پسرش را صدا زد و گفت: پسرم برو در خانه همسایه، قندشکنشان را براى یک ساعت امانت بگیر. پسر رفت و پس از لحظهاى بازگشت و گفت: ندادند بابا. مرد گفت: میخواستى خواهش کنی. خواهش کردم، ندادند. مى خواستى التماس کنی. التماس کردم، ندادند. میخواستى گریه زارى کنی. گریه کردم، ندادند. میخواستى فریاد بزنی. فریاد زدم، ندادند. عجب مردمان بخیلى هستند، برو قندشکن خودمان را از توى انبار بیاور!
برو به جهنم در زمان آغا محمدخان قاجار، شخصى از حاکم شهر خود که با صدراعظم نسبت داشت، نزد صدراعظم شکایت برد، صدراعظم دانست حق با شاکى است. گفت: اشکالى ندارد، میتوانى به اصفهان بروى، مرد گفت: اصفهان در اختیار پسر برادر شماست. گفت: پس به شیراز برو. او گفت: شیراز هم در اختیار خواهرزاده شماست. گفت: پس به تبریز برو. گفت: آنجا هم در دست نوه شماست. صدر اعظم بلند شد و با عصبانیت فریاد زد: چه میدانم برو به جهنم. مرد با خونسردى گفت: متأسفانه آنجا هم مرحوم پدر شما حضور دارد.
سؤالهایى از حضرت على (علیهالسلام) شخصى به خدمت امام على (علیهالسلام) رسید و عرض کرد: آمدهام از چهار چیز سؤال کنم؛ و سؤالهایش را اینگونه شروع کرد: 1ـ مشکل چیست و مشکلتر کدام است؟ 2ـ نزدیک چیست و نزدیکتر کدام است؟ 3ـ عجیب چیست و عجیبتر کدام است؟ 4ـ واجب چیست و واجبتر کدام است؟ و حضرت به این ترتیب سؤالها را جواب فرمودند: 1ـ واجب توبه است و واجبتر ترک گناه است. 2ـ نزدیک آینده است و نزدیکتر، مرگ است. 3ـ و عجیب دنیا و عجیبتر، غفلت ما در دنیا است. 4ـ مشکل معصیت است و مشکلتر، از دست دادن ثواب است. (بحارالانوار، ج 78، ص 31)
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 90 |