تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,310 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,254 |
راه تکامل | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1391، شماره 373، دی 1391 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
تیترهای پیشنهادی: راه کمال تقابل خوبیها و بدیها روزگار سیاه و سپید
آیت الله مصباح یزدی سخنی با جوانان نسل جوان در انقلاب روییده و به برکت تلاشهای امام و به برکت خون پاک شهدا، در وضعیتی است که مقدمات رشد علمی و معنوی برایش فراهم شده و در مقایسه با دوران جوانی و نوجوانی ما در دورهای زندگی میکند که میتواند یکشبه ره صدساله را بپیماید. به برکت این انقلاب و تلاش مجاهدان و برکت خون شهدا و ایثارگران، وضعیتی که برای رشد فکری، انسانی، اجتماعی و اخلاقی جوانان فراهم شده با قدیم قابلمقایسه نیست. البته، سنت الهی این است که در هر زمانی، در کنار عوامل ترقی و تکامل، موقعیتی را پیش میآورد که امکان امتحان و انتخابِ راه فراهم باشد و هر قدر امکان ترقی بیشتر باشد، امتحانات سختتری هم در پیش خواهند بود. امتحان برای تعیین لیاقت و درجه علم، معرفت و ایمان، تقوا و قرب به خدای افراد است، ازاین رو، همیشه در مقابل نعمتهای بزرگ معنوی، عوامل سقوط هم فراهم میشوند. قرآن میفرماید: «وَکَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الإِنسِ وَالْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاء رَبُّکَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا یَفْتَرُونَ».(1) : در مقابل نعمت نبوت و هدایت الهی که با هیچ چیزی قابلمقایسه نیست، شیاطین انس و جن را قرار دادیم تا زمینه انتخاب متعادل باشد.» انتخاب آزاد است و هرکسی هر راهی را که میخواهد میتواند برگزیند: «فَمَن شَاء فَلْیُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْیَکْفُرْ».(2) بنابراین، هرچند زمینههای فراوان رشد فراهم است، امکان سقوط هم خیلی زیاد است. این عوامل شیطانی که به وسیله رسانههای مختلف ترویج میشوند و امواجشان به کشور ما و حتی به خانههای ما هم سرایت میکنند، همان عوامل شیطانیای هستند که باید در کنار عوامل رحمانی وجود داشته باشند تا زمینه انتخاب را فراهم کنند. به هر حال باید قدر جوانهایمان را بدانیم، زیرا آنها سرمایههای عظیمی هستند که آینده کشور و انقلاب و جهان در دست آنهاست. جوان امروز نسل نوپایی است که تا چندی دیگر عمده فعالیتهای جامعه را در دست میگیرد. اینها گوهرهای بسیار گرانبهایی هستند که اگر عوامل رشدشان فراهم شود و به حرکتشان جهت صحیح داده شود، میتوانند ره صد ساله را یکشبه طی کنند. اما از سوی دیگر، اگر دچار عوامل شیطانی شوند، از راهنماییهای الهی و رحمانی محروم میشوند و در دام شیطان میافتند.
وضعیت اجتماعی ایران پس از انقلاب پس از آن که ما دین حق و منصب عقل را شناختیم، باید بکوشیم تحقیقاتمان عمیقتر شوند. اکنون جوان ایرانی وارد فضایی شده است که مذهب شیعه حاکم است ومعارف شیعه در دسترس هستند. کتابهای شیعه منتشر میشوند و حتی الگوی عملی آن هم دیده میشود. امروز، بسیاری از مردم مسیری خداپسندانه را در پیش گرفتهاند و در راهش فداکاری میکنند. برخی از هیچچیز مضایقه نمیکنند و هر چه را که دارند در راه پیشرفت به سوی هدفی الهی صرف میکنند. برای مثال شهدای جبههها و ایثارگرانی را که باقی ماندهاند، بنگرید. ایثارگران، شهدای زنده و خانوادههای آنها نمونههای استثنایی ایثار و از خودگذشتگیاند. در بین آنها نمونههای بسیار اعجاببرانگیزی وجود دارند که در تاریخ بشریت کمنظیرند. اگر نمونههای ایثار را به چشم خود ندیده بودیم، باور نمیکردیم. برخی از مردم ما اینگونهاند و با این که فرزندشان را هم دادهاند، کوچکترین طمعی از این انقلاب، از متصدیان و از دولتمردان ندارند. وقتی از آنها میپرسیم که آیا کمبودی دارند، میگویند خیر، فقط خدا را شاکریم که زیر سایه ولایتفقیه زندگی میکنیم. اینها افسانههایی هستند که در زمان ما تحقق پیدا کردهاند. اگر کسی در دوران جوانی و نوجوانی ما چنین چیزهایی میگفت، میگفتیم مگر چنین چیزی ممکن است؟ البته، در مقابل، دسته دیگری هم هستند که چه بسا برخی از اینها روزگاری را با خوشنامی زندگی کرده باشند و روزی مردم به اینها علاقه هم داشتهاند، اما الان عوض شدهاند و جور دیگری زندگی میکنند. گویا اصلاً انقلابی واقع نشده، شهیدی ندادهایم و شعارهای اسلامی مطرح نیستند. این دسته، اگر لازم باشد توطئه هم میکنند و برای براندازی نظام میکوشند. دلایل و نتایج خروج از صراط مستقیم ممکن است جوانی بپرسد: «چرا کسی سوابق خوبی دارد، تا این اندازه تغییر میکند؟» پاسخ را باید در قرآن جست. همان خدایی که ما را خلق کرده است، میداند آدمها چگونهاند. او از قبل میدانست که قرار است آدمی چگونه موجودی بشود و چه شری به پا کند؛ از این رو در قرآن کریم آیاتی وجود دارند که زمینه ذهنی و فکری و فرهنگی را برای ما فراهم میکنند تا در مقابل این حوادث وحشت نکنیم و بتوانیم با توجه به آموزههای الهی از دام شیطان دوری کنیم. خدا در قرآن به پیغمبرش میفرماید: «وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِیَ آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ * وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَث».(3) : این داستان را برای مردم نقل کن، زیرا آموزنده است و برایشان مفید. آنها به چنین چیزی نیاز دارند، پس برایشان توضیح بده که چنین اتفاقی رخ داده است. همچنین آیات و روایاتی هم داریم با این مضمون که آنچه برای بنیاسرائیل اتفاق افتاده است، برای شما هم اتفاق خواهد افتاد: «حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ حَتَّى أَنْ لَوْ کَانَ مَنْ قَبْلَکُمْ دَخَلَ جُحْرَ ضَبٍّ لَدَخَلْتُمُوهُ».(4) داستان این است که خدای متعال به شخصی از نزدیکان حضرت موسی(ع) کراماتی داد و او را مستجابالدعوه کرد. البته، این جزئیات در قرآن نیامده است و قرآن صرفاً میفرماید: «الَّذِیَ آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا»، تعبیر سنگینی است که قرآن در باره انبیا بهکار میبرد. میفرماید: «شخصی» بود (اسم نمیآورد و این روش معمول قرآن در نقل حکایات است) که آیات خودمان را به او دادیم و اگر میخواستیم، میتوانستیم به وسیله همان آیات، او را به مقامی رفیع برسانیم: «وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا»، اما با وجود کراماتی که به او دادیم، او دنیاگرا شد: «وَلَکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ». طبق روایات، او مستجابالدعوه بود و هر کس هر حاجتی داشت، نزد او میآمد و به واسطه دعای او حاجتش را میگرفت، اما او با وجود چنین موقعیتی که در بنیاسرائیل پیدا کرده بود و خیلی محترم بود، به دنیا رو کرد. در نتیجه این انحراف، کرامتهایش بیاثر شدند و کار بهجایی رسید که قرآن با همه نزاکت کلام، میگوید او مثل سگ شد: «فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ». آدمیزاد چنین خصلتی دارد و ممکن است با این که به مقامات عالی رسیده و مستجابالدعوه شده، به اسفل السافلین سقوط کند و از هر حیوانی پستتر بشود. البته، عکس این مطلب هم هست. کسانی که عمری با بتپرستی و فساد زندگی کردند، اما نور ایمان در دلشان تابید و از پیغمبر اکرم(ص) تبعیت کردند و به مقامات عالی رسیدند. گاه مقام چنین افرادی در حدی است که ما نمیتوانیم پایه آن مقامات را درک کنیم. نمونههای فراوانی در این زمینه هست. برای مثال، همه ما حربنیزید ریاحی را میشناسیم. سگ اصحاب کهف این چنین عاقبت خیر و شری محدود به چند مثال معدود نیست. هزاران انسان ممکن است بلعم بشوند و هزاران انسان ممکن است حر بشوند. راه باز است و انتخاب با انسان: «فَمَن شَاء فَلْیُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْیَکْفُرْ».(5) بر اساس این آیات، جواب اجمالی به این پرسش این است که دنبال هوای نفس رفتن خطرناک و در طرف دیگر، دنبال اولیای خدا رفتن نافع است.
راه فرار از دام شیطان به هر حال آدمیزاد چنین موقعیتی دارد و ممکن است تا این حد ترقی یا تنزل کند. چه تضمینی هست که ما به سرنوشت بلعم باعورا دچار نشویم؟ اگر علت گمراهی امثال او هوای نفس بوده است، بالاخره هر کسی کمی هوای نفس دارد. ما که معصوم نیستیم و گاهی هم از هوای نفسمان پیروی میکنیم. نکند ما هم مثل بلعم شویم! آنها که به راه صحیح رفتند و استقامت کردند، چرا توانستند بر صراط مستقیم باقی بمانند؟ در مقابل، آنهائی که بعد از رسیدن به مقاماتی سرنگون و واژگون و دنیاپرست شدند، چرا سرنوشتشان اینگونه شد؟ آیا راهکاری هست که آدمی به وسیله آن از ابتلا به فساد دوری کند؟ این که آدمی نباید به دنبال هوای نفسش برود، یک پاسخ خیلی کلی است و چندان هم عملی نیست. بالاخره همه ما کم و بیش گرایشهایی نفسانی، خواستهها و هوسها و آرزوهایی برای دنیامان داریم. آیا راهی عملی وجود دارد که آدمی قدری راه صحیح را بشناسد و استقامت کند؟ انبیا این راهها را به مردم نشان داده و مردم را تربیت کردهاند. تربیت فقط به معنای نشان دادن راههای کلی و نسخه نوشتن نیست، بلکه تربیت به ممارست عملی نیاز دارد. مربی باید مراقب متربی باشد و در لحظه انحراف، راه درست را به او یادآوری کند. بار تربیت سنگینتر از تعلیم است. انبیا آمدند تا به مردم بگویند مواظب باشید، این راه خطرناک است، با سرعت نروید و خود را مهار کنید تا زمین نخورید. دستورالعملهای کلیای داریم که بتوانیم مطابق آن راه و مصداقهای عملی و وظیفه خود را بشناسیم و امید داشته باشیم که منحرف نشویم کدامند؟ دو علت اصلی انحراف همه ما کسانی را از صنفهای مختلف سیاستمداران، بازاریان، ثروتمندان و حتی از رزمندگان جبههها میشناسیم که منحرف شدهاند و عامل انحراف آنان از دو چیز خارج نیست: نخست جهل و دوم دلبستگی. برخی از منحرفان نمیدانستند راه صحیح کدام است، مسامحه کردند و در پی تشخیص درست و حق نرفتند، برای شناخت وظیفه زحمت نکشیدند، با جهل و غفلت عمل کردند و ناآگاهانه راهی را برگزیدند. بویژه وقتی برخی در راهی که برگزیدهاند شیرینی و لذتی هم بیابند، دیگر برنمیگردند و نگاه نمیکنند که آیا این غذایی که خوردهاند مسموم بوده یا نه. در چنین وضعیتی، آدمی با خود میگوید: شیرین بود و خوشمزه، پس حتماً خوب است. به هر روی یکی از عواملی که موجب سقوط آدمی میشود، جهل است. البته جهل به معنای وسیعش یعنی یا اصلاً راههای کلی را بلد نیست، یا مصداقش را نمیشناسد، یا مسامحه کرده و یا تأویل و توجیه کرده است. به فردی گفتند: صبح پیش از آفتاب، دو رکعت نماز بخوان. گفت: چه فرق میکند؟ چه پیش از آفتاب و چه بعد از آفتاب. مسامحه همه جا وجود دارد و سبب انحراف میشود. برای مثال در مسئله تجارت و ربا. در نگاه آنها بالاخره در معامله، سرمایهگذاری و سودی وجود دارد. حالا چه بیع باشد، چه ربا: «إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبَا». یا برای مثال در مسئله ازدواج میگویند انکحتُ بگویی یا نگویی، چه فرقی میکند؟ همه اینها برمیگردد به این که آدمی درباره اصل آن رفتاری که باید داشته باشد و بدان معتقد باشد، بینش روشن ندارد. فکر، اعتقاد و عقیده آدمی غبارآلوده است و شفاف نیست، لذا اشتباه میکند. وقتی فضا غبارآلود شد، آدمی ممکن است بر سر دوراهی اشتباه کند. عامل دیگر انحراف، دلبستگی، عادت و حب دنیاست. همه انحرافها ناشی از نادانی نیستند. افراد بسیاری هستند که میدانند کاری صد در صد بد و غلط است و حتی به دیگران هم میگویند که این کار را نکنید، اما خودشان میکنند و بدان مبتلا هستند. نمونهاش معتادان به مواد مخدر است،(6) در مسائل سیاسی و اجتماعی هم هست. نمونه بارز چنین چیزی در عادتهای بدی دیده میشود که آدمی دارد. چیزی که مانع ترک عمل نادرست میشود، عادت است. البته عادت فقط اعتیاد به مواد مخدر نیست. ما به خیلی از چیزها عادت داریم و میدانیم بدند، اما دیگر عادت کردهایم. نیازی نیست مثالهایش را برشماریم، زیرا همه با نمونههای آن آشنا هستیم. بنابراین در انحراف دو عامل کلی وجود دارند. یک عامل شناختی است، یعنی فرد نمیداند باید چه کند و لذا اشتباه میکند، به راه غلط میرود و بعد سقوط میکند. در علت دوم، فرد راه درست را میداند، اما نمیتواند از کار زشتش دست بردارد و دلبستگی پیدا کرده است. دلبستگی عامتر از عادت است و در موارد مختلف به کار میآید و تعبیر قرآنی و اسلامیاش حب دنیاست:«حُبُ الدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَةٍ».(7) حسابگری برای آخرت جوانان باید برنامهریزی دقیق و حسابگری منظم داشته باشند و برنامهای بریزند که در نهایت عمرشان ارزشمند باشد. برای نمونه به امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه) اشاره میکنم. آیا ایشان بیشتر از یک آخوند بود یا بیشتر از مدرسی بود که در کنار صدها مدرس دیگر درس میداد؟ اما امروز در این کشور، هر کار خوبی انجام شود، سهمی از آن در نامه اعمال امام نوشته میشود. اگر امام و حرکت ایشان و انقلاب نبود، من و شما کجا بودیم؟ چه میکردیم و وضعیت اسلام و شیعه در ایران چگونه بود؟ امام(رضواناللهتعالیعلیه) تا روز قیامت در همه این برکتها شریک است. او در مدتی کوتاه کاری کرد که تا روز قیامت میلیونها مؤمن هرگاه هر کار خیری بکنند، امام هم در آن شریک است. چه کسی میتواند حساب چنین سودی را بکند یا با چه فرمولی میشود این سود را نشان داد؟ آدمیزاد از سویی میتواند اینطور اوج بگیرد و ازآن طرف هم میتواند مثل صدام یا کسان دیگری باشد که باعث انحراف و گمراهی مردم شدند، یعنی هر چه مردم گناه و خلاف کنند، سهمی هم در نامه اعمال آن شخص نوشته میشود، زیرا اوست که آنها را بدان راه کشانده است. البته بر اساس قرآن، از سهم گناه گناهکاران چیزی کم نمیشود، اما سهمی هم در نامه اعمال مسببان نوشته میشود. بصیرت چه کنیم که موفق شویم از عمرمان آن گونه استفاده کنیم که نتیجه آن چیزی شبیه به بینهایت باشد؟ یا چه کنیم که مبتلا نشویم و سقوط نکنیم که چیزی شبیه به سقوطی بینهایت است در عذاب جهنم. برای گذر از راه صحیح دو کار را باید انجام بدهیم: نخست، باید شناختمان را عمیق و وسیع و بیشتر درک کنیم، بیشتر بدانیم، عمیقتر بفهمیم و به تعبیری که مقام معظم رهبری بر آن تأکید میکنند، بصیرت بیشتری پیدا کنیم. این یک عامل است که میتواند ما را از انحرافات حفظ کند؛ یعنی بهتر فهمیدن و بهتر درک کردن. عامل دیگر این است که از ابتدا سعی و تمرین کنیم که از راههای خطرناک فاصله بگیریم. باید بکوشیم با رفیقهای بد کمتر معاشرت کنیم، در جاهایی که مرکز گناه و فساد و انحراف است کمتر برویم یا اصلاً نرویم و سعی کنیم خودمان را به کارهای خوب عادت بدهیم. البته این کارها باید بهتدریج انجام شوند، زیرا فشار کار ناگهانی و افراطی، انسان را خسته میکند و در نتیجه کارش را کنار میگذارد. باید کمکم و با تمرین مناسب پیش رفت. در کل باید سعی کنیم به جای این که بگوییم دلم چه میخواهد یا مردم چه میخواهند، بگوییم خدا چه میخواهد. باید بکوشیم تا میتوانیم کاری بکنیم و به چیزی بیندیشیم که خدا میخواهد. این با تمرین آرام، یعنی مثلاً با روزی نیم ساعت آغاز میشود و بعد کمکم کامل و تبدیل به عادت و پس از مدتی فکرکردن به خواسته خدا، ملکه انسان میشود. عادت فقط در کارهای زشت نیست. وقتی کار خوبی از مؤمنی فوت میشود، چنان است که گویی گمشدهای دارد و گویی عزیزش را از دست داده است. مؤمنانی که به نوافل روز و شب عادت دارند، اگر روزی نافلهشان ترک شود، آن روز را عزا میگیرند و با خود میگویند: چه گناهی کردهایم که نماز شبمان ترک شد. نمونه عینی چنین شخصی امام(رضواناللهعلیه) بود. آدم وقتی به کاری عادت کرد، دیگر برایش راحت میشود. بنابراین جوانان ما باید دو کار اصلی را انجام دهند، کارهایی که سرنوشت آنها را تعیین میکند: نخست بکوشند خوب بفهمند و مرتبه شناختشان را ارتقا دهند. جوانان باید سعی کنند در هر سطحی که هستند و هر اندازهای از معلومات که دارند، هر روز ربع ساعت مطالعه کنند. مطالعه کتابی که مطمئن هستند خوب و درست است و باعث میشود کمکم شناخت آنها از حقایق بیشتر شود. این مطالعه باید منظم و پیوسته باشد، نه این که یک روز یک کتاب بخوانند و تا سال دیگر هیچ چیزی نخوانند. همچنین بنا به شرع مقدس، هر روز صد یا دستکم پنجاه آیه از قرآن بخوانند. قرائت قرآن نیز باید منظم و روزانه باشد، نه این که یک روز یک ختم قرآن بخوانیم و بعد بگوئیم باشد برای یک سال. اینگونه خواندن قرآن اثر نخواهد داشت، بلکه باید مداوم باشد. دوم، جوانان باید در بخش برنامههای عملی بکوشند که تدریجاً رفتارشان را جوری تنظیم کنند که به جای خواسته خود، به دنبال خواسته خدا بروند. یعنی در مرحله اول بگویند که آیا خدا میخواهد یا نمیخواهد و کاری را انجام دهند که خدا میخواهد. اگر انسانها چنین رفتار کنند، از همه شرور و مفاسد مصونیت پیدا میکنند.
پینوشتها 1ـ انعام، 112. 2ـ کهف، 29. 3ـ اعراف، 175 و 176. 4ـ بحار الأنوار ج9، 249، ص 173. 5ـ کهف، 29. 6ـ نقل کردهاند روزی پزشکی درباره مضرات سیگار سخنرانی میکرد که سیگار کشیدن چه مضراتی دارد و چند نوع سرطان میآورد و چنین و چنان. بعد از سخنرانی، به دفترش رفت و سیگاری کشید. به او گفتند: شما تا حالا در مورد سیگار کشیدن و مضرات آن صحبت میکردید، پس چرا سیگار میکشید؟ گفت: خسته شدهام! 7ـ الکافی، ج2، 131، 128.
سوتیترها:
1. به برکت این انقلاب و به برکت مجاهدان و به برکت خون شهدا و ایثارگران آن، بهقدری وضعیت برای رشد فکری، انسانی، اجتماعی و اخلاقی فراهم شده است که قابلمقایسه با قدیم نیست. البته، سنت الهی این است که در هر زمانی، در کنار عوامل ترقی و تکامل، موقعیتی را پیش میآورد که امکان امتحان و انتخابِ راه فراهم باشد. به طور طبیعی، هر قدر امکان ترقی بیشتر باشد، امتحانات سختتری هم در پیش خواهند بود.
2. مادرهایی که سه یا چهار فرزندشان را به جبهه فرستاده و حتی گاه خودشان آنها را کفن و دفن کرده و سپس گفتهاند که اگر فرزند دیگری هم داشتم، باز در راه خدا قربانی میکردم. اینها گفتنش آسان است. اگر خاری در پای بچه برود، پدر خوابش نمیبرد و اگر کودکی دلش به درد آید، مادر بیطاقت میشود. چنین چیزی را با مادری مقایسه کنید که با دستان خود جنازه فرزندش را کفن میکند. گویی به افسانه شبیه است.
3. برای گذر از راه صحیح دو کار را باید انجام بدهیم: نخست، باید شناختمان را عمیق و وسیع و بیشتر درک کنیم، بیشتر بدانیم، عمیقتر بفهمیم و به تعبیری که مقام معظم رهبری بر آن تأکید میکنند، بصیرت بیشتری پیدا کنیم. این یک عامل است که میتواند ما را از انحرافات حفظ کند؛ یعنی بهتر فهمیدن و بهتر درک کردن.
4. بنابراین در انحراف دو عامل کلی وجود دارند. یک عامل شناختی است، یعنی فرد نمیداند باید چه کند و لذا اشتباه میکند، به راه غلط میرود و بعد سقوط میکند. در علت دوم، فرد راه درست را میداند، اما نمیتواند از کار زشتش دست بردارد و دلبستگی پیدا کرده است. دلبستگی عامتر از عادت است و در موارد مختلف به کار میآید و تعبیر قرآنی و اسلامیاش حب دنیاست:«حُبُ الدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَةٍ».
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 100 |