تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,280 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,189 |
پاسخ به شُبهات تاریخی اشغال فلسطین | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1391، شماره 373، دی 1391 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
مجید صفاتاج
پرسش: نقش استعمار انگلیس در اشغال فلسطین چه بوده است؟ برای پاسخ به این پرسش ضروری است سیاست و عملکرد انگلیس در خصوص فلسطین از زمان شروع جنگ جهانی اول تا پس از جنگ جهانی دوم مطالعه شود.
الف) پس از جنگ جهانی اول سال 1882م که انگلستان مصر را اشغال کرد، مصادف بود با آغاز جنبش صهیونیسم. این جنبش در سال 1897م، پس از کنگرهی بال سوئیس اعلام موجودیت کرد. در سال 1902م، حکومت «آرتور بالفور» (نخستوزیر انگلیس) تصمیم گرفت تا در شرق آفریقا و منطقهی عریش، وطنی به یهودیان اختصاص دهد، اما تلاشهای وی ناموفق ماند. در سال 1903م، بعضی یهودیان دربارة تأسیس کشوری برای خود در سینا با حکومت انگلیس مذاکره کردند. اینکار میتوانست زمینه را برای دستیابی و تسلط بر فلسطین فراهم کند. پس از آن، «هرتزل»، بنیانگذار صهیونیسم، به انگلیس اعلام کرد که تنها راهحل مشکل یهودیان، ایجاد وطنی برای پناهدادن به مهاجران یهودی است. این اندیشه در غرب، بهویژه در شخص بالفور، تأثیر فراوان گذاشت. در ابتدای قرن بیستم میلادی، درحالیکه هدف سیاست استعماری انگلیس تثبیت وجود خود در هند، مصر و بخشهای بزرگی از آفریقا و نیز حمایت از راههای مهم منتهی به این مستعمرهها بود، اوضاع جدیدی در صحنه سیاست جهانی پدیدار شد. در نتیجة پیدایی نیروهای جدید استعماری و افزایش آزمندیهای کشورهای استعمارگر دربارهی تقسیم مناطق نفوذ تعیینشدة پیشین، رقابت در درون جنبش استعمار جهانی، دوباره شدت گرفت. در نتیجه، روبه زوالرفتن نهایی امپراتوری عثمانی، زمینههای جدیدی، بهویژه در خاورمیانه، برای استعمار و رقابت پدیدار شد. همچنین، شرایط جدید و نشانههای قیام جنبشهای آزادیبخش در افق ظاهر شد. استعمار انگلیس، در نتیجة بررسی کامل این شرایط، اهمیت فراوان و سوقالجیشی فلسطین و نقش بزرگی که میتوانست به حکم موقعیت خویش در آیندة استعماری آن ایفا کند، درک کرد. فلسطین جایگاهی اساسی برای حمایت از صحرای سینا و آبراه سوئز بود که مهمترین مصالح استعمار انگلیس و راه هند و آفریقا را تشکیل میداد. فلسطین، پیوند سه قاره و مرکز سوقالجیشی مهمی برای چیرگی بر کرانههای جنوبی دریای مدیترانه و دریای سرخ و پایگاه عمدهای برای هرگونه طرحهای توسعهطلبانة آینده بود،که پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی، در سوریه، اردن، عراق و جزیرةالعرب رخ داد.
ب) پیمان سایکس ـ پیکو نقشة تدوینیافتة استعمار پیر انگلیس دربارة فلسطین، با این اهمیت ویژه در تناسب بود، از اینرو، بهمحض شروع جنگ جهانی اول، این کشور به همراه فرانسه و روسیه درصدد برآمدند تا پس از سرنگونی امپراتوری عثمانی، به اهداف دیرینة خود، از طریق تصاحب سرزمینهای تحت اختیار عثمانی که چشم طمع به آن دوخته بودند، جامهی عمل بپوشانند. به همین منظور، یک مجموعه مذاکرات سرّی بین این کشور استعماری در لندن، پتروگراد (لنینگراد) و پاریس انجام گرفت. در اوایل 1916م، موافقتنامة انگلیس، فرانسه و روسیه که بعداً بهنام دو طرف مذاکره، یعنی: «مارک سایکس» نمایندة انگلستان و «جورج پیکو» نمایندة فرانسه مشهور شد، به امضا رسید.(1) پس از آن، «وایزمن» رئیس جنبش صهیونیسم، فعالیت خستگیناپذیری برای همسو کردن مواضع انگلیس با دیدگاههای صهیونیستی انجام داد. بعد از تبلور این اندیشه، حکومت انگلیس پیشنویس مستندی را در ژوئن 1917م آماده کرد و در آن دیدگاههای وزیر خارجهاش، لرد بالفور و تجربیات قدیمی او را دربارة مسائل گذشته و نیز مهاجران یهودی منعکس و بر مفهوم احداث پناهگاه برای ستمدیدگان آنها را تأکید کرد، اما طرف صهیونیستی با این دیدگاه مخالفت کرد. اندیشة دو طرف براساس تفکر وطن ملی یهود که نخستینبار در برنامههای کنفرانس صهیونستها در شهر بازل سوئیس آمده بود، شکل گرفت که در نهایت منجربه صدور اعلامیه بالفور در جلسة مورخ 31 اکتبر 1917م کابینه انگلیس شد.(2) در این اعلامیه رسماً به حق یهودیان برای داشتن وطن ملی خود در سرزمین فلسطین اعتراف شد؛ البته اهداف انگلیس و سیاست ازپیشتعیینشده و استعماری آن و همدستی با صهیونیستها برای نابودی مسئلة فلسطین و جلوگیری آشکار از شکلگیری آن، از زمان جنگ جهانی اول (1918-1914م) آشکار شده بود. انگلیس ابتدا از سوی «مک ماهون»، نمایندهاش در مصر، به «شریف حسین» تعهد سپرد که عربها را در آزادکردن کشور خود و تحقق وحدت آن یاری دهد. در مذاکرات و نامهنگاریها با شریف حسین سعی داشت تا فلسطین را از محدودة کشورهای عربی که وعدة آزادی آنها داده شده بود، خارج کند و به آن جنبة جغرافیایی و سیاسی خاصی بدهد تا زمینه را برای تسلط انگلیس بر آن فراهم کند.(3) اما هنگامی که عربها از اعلامیة بالفور آگاه شدند، تهدید کردند که با دولت عثمانی ارتباط پیدا و پیمان صلح جداگانهای با آن منعقد خواهند کرد. انگلیسیها بیدرنگ به عربها قول مساعد دادند و از نو وعدههای خود را تکرار کردند، اما باز هم اعلامیه بالفور را پایةه اصلی اقدامات خود دربارة یهودیکردن فلسطین قرار دادند. انگلیسها پس از پایان اشغال فلسطین در سال 1918م، ادارة، بدون درنگ، برای انتقال صهیونیستها به فلسطین، درها را باز گذاشت و آنان را برای اسکان و استیلا بر این زمینها یاری داد. در همان حال، به سربازان داوطلب یهودی در لشکر ژنرال «آلن بی» اجازه داد تا با اسلحة سبک خود به فلسطین انتقال یابند. همچنین این اداره با تأسیس باشگاهها و جمعیتها، مؤسسهها و تشکیلات محرمانة شبهنظامی صهیونیستها، مانند مکابی، بتار و غیر آن موافقت کرد. حکومت انگلیس نیز با انتقال مقرّ جنبش صهیونیسم به بیتالمقدس موافقت کرد. انگلیس از همان هنگام، با تحمیل سلطة خود بر فلسطین، به سبب قیمومیت بر آن، بر ضرورت اسکان اکثریتی بیگانه در سرزمین فلسطین -که در یک زمان دیوارهای دفاعی و هجومی در آن تشکیل دهد- تأکید کرد. به همین خاطر، با تبانی صهیونیستها دست به اجرای این توطئه زد و یهودیان را در فلسطین اسکان داد. این مسئله در نتیجه همپیمانی و تبانی دو نیروی استعماری، که در آغاز این قرن، مصلحتی مشترک برای انجامدادن این جنایت آنان را به همدیگر پیوند داده، پدیدار شد. مصلحتی مشترک، انگلیس -که رهبر جنبش استعماری جهانی آن زمان بود- و جنبش صهیونیسم جهانی را (که در اواخر قرن نوزدهم میلادی شکل سیاسی به خود گرفت) بههم پیوند میداد و هریک، در دیگری، ابزاری را برای تحقق هدفهای ویژة خویش یافته بود. انگلیس در پیشیجستن از زمان برای گسترش وجود استعماری خویش، و استوارکردن آن در برابر توفان جنبش آزادیبخش ملی در آسیا و آفریقا و صهیونیسم نیز در تلاش برای اجرای اندیشة برپایی کشوری که یهودیان جهان را در برگیرد؛ اندیشهای که هیچگونه پیوندی با واقعیتها نداشت.(4) پس از پایان جنگ جهانی اول، شورای عالی متفقین در تاریخ بیستم آوریل 1920م، مقرر داشت که فلسطین تحتالحمایة انگلیس قرار گیرد، به شرط آنکه این کشور به اجرای اعلامیه بالفور متعهد شود. جامعة ملل در تاریخ 24 جولای 1922م، در اجلاس خود مقرر داشت تا فلسطین در اجرای مصوبة شورای عالی متفقین، صادرشده در تاریخ بیستم آوریل 1920م، زیر قیمومیت انگلیس قرار گیرد. جامعة ملل در همان اجلاس سند قیمومیت انگلیس بر فلسطین را تصویب و آن را اعلام کرد. حکومت انگلیس نیز از سند قیمومیت بهشکل اهرمی دیگر برای ادامة سیاست استعماری خود در یهودیکردن فلسطین استفاده کرد. در حقیقت، حکومت انگلیس، با موافقت و همکاری سران صهیونیسم این سند (عهدنامه) را وضع کرد. آنها در تاریخ سیزدهم فوریه 1919م، یعنی سهسال و پنجماه پیش از آنکه جامعة ملل بهطور رسمی فلسطین را تحتالحمایة انگلیس قرار دهد، پیشنویس آن را تهیه کرده بودند. ادارة نظامی انگلستان در فلسطین، از قبل زمینه را برای اجرای سیاستها و نقشههای خود آماده کرده بود. اجرای این نقشه در تابستان 1920م که حکومت انگلیس ادارهای غیرنظامی را به ریاست «هربرت سموئیل» جایگزین کرد، شکل دیگری یافت. او که یک یهودی انگلیسی و فعالیتهایش در جنبش صهیونیسم زبانزد بود، فرماندار عالی انگلیس در فلسطین لقب گرفت. علاوهبر اینها، حکومت قیمومیت انگلیس، جانبداری از منافع صهیونیستها بر ضد عربها را از حد گذراند، درحالیکه همواره در زیان رساندن به آنان و تضعیف آنها از همه جهت به نفع صهیونیستها تلاش میکرد. او عربها را از تمامی حقوق مربوط به مشارکت در ادارة کشور و صدور قوانین و احکام محروم کرد و هرگز در حمایت از حقوق دهقانان و کشاورزان عرب در زمینهایی که به صهیونیستها منتقل شد، اقدامی نکرد، در صورتی که مدارس و آموزشگاههای صهیونیستها را به خودشان واگذار کرد. تمام قوانین و مقرراتی را که وضع میکرد، در خدمت منافع صهیونیستها و بهضرر و زیان عربها و موجودیت آنها بود. برخلاف سرزمینهای دیگر که تحتالحمایه قرار گرفتند (سوریه، لبنان، شرق اردن و عراق) و پس از آن حکومتهای ملی در آنها برقرار شد، در فلسطین اجازة این کار به کسی داده نشد. حکومت انگلیس بهشکلی خاص به تشویق مهاجرت صهیونیستها به فلسطین پرداخت و به آنها امکان داد تا بر زمینهای فلسطینیها تسلط یابند. حکومت انگلیس در دوران قیمومیت بر فلسطین، بیشترین تلاش خود را در راهِ گرفتنِ تأیید سیاست استعماری خود از سوی عربها معطوف کرد. برای این منظور، به روشها و شیوههای گوناگونی متوسل شد و همة راههای مکر و فریب و خشونت و ستم را که در آنها خبره بود، به کار برد تا مردم فلسطین را در دام خود گرفتار و زمینه را برای دستیابی به اهداف خود آماده کند. در سالهای 23ـ 1922م، حکومت انگلیس طرحی برای تأسیس مجلس قانونگذاری عرضه کرد، ولی عربها آن را (چون برپایة اعلامیه بالفور و قیمومیت استوار بود) رد کردند. سپس، طرح شورای مشورتی را عرضه کرد، ولی عربها به همان دلیل آن را نیز رد کردند. بعد تأسیس دفتر آژانس عرب را پیشنهاد کرد که در آن نیز رد شد. اگر مردم فلسطین، هریک از طرحها را میپذیرفتند، دولت صهیونیستی، همانگونه که میان انگلیس و جنبش صهیونیسم توافق شده بود، در سال 1934م، برپا میشد. «حاییم وایزمن» در کتاب خاطرات خود میگوید: «مقاومت شدید فلسطینیها و ایستادگی مفتی امین الحسین و شورشها بود که اجرای برنامهها را در فلسطین تا سال 1948م، به تعویق انداخت. درحالیکه مقرر شده بود حداکثر تا سال 1943م، به اجرا درآید.» انگلیس، پس از آن، یک مجموعه از طرحها را براساس اعلامیة بالفور و سند قیمومیت پیشنهاد کرد، اما عربها همة آنها را رد کردند. از این طرحها میتوان به طرح تقسیم فلسطین در سال 1930م، کتاب سفید پاسفیلد در سال 1903م(5) و طرح مجلس قانونگذاری در سال 1935م و کتاب سفید مکدونالد در سال 1939م(6)، و طرح موریسون در سال 1946م، اشاره کرد.(7) در زمانی که ملت فلسطین، طرحهای پیشنهادی انگلیس براساس اعلامیة بالفور و سند قیمومیت را رد میکرد، بر تأسیس حکومت ملی در کشور تأکید میورزید تا عربها و یهودیان به تناسب جمعیت خود در آن شریک باشند، انگلیس این درخواست را قاطعانه رد کرد. نخستین نظریة منفی در کتاب سفیدی آمد که «وینستون چرچیل»، وزیر مستعمرات آن زمان در سال 1923م، صادر کرد. در آن گفته شد: «حکومت بریتانیا نمیتواند با تأسیس ملی موافقت کند؛ چون تأسیس چنین حکومتی اجرای برنامة تأسیس وطن ملی یهودیان در فلسطین را به تعویق میاندازد.»(8) پس از شدتیافتن مقاومت فلسطینیها در برابرحکومت انگلیس و هجوم صهیونیستها، انگلیسیها یقین پیدا کردند که بهترین وسیله برای سرکوب فلسطینیها و تشکیل دولت یهودی، نیروی مسلح است. از اینرو، آنها بهطور آشکار به مسلحکردن و آموزشدادن صهیونیستها پرداختند و در زمان انقلاب 1939- 1936م، مقدار زیادی اسلحه به صهیونیستها دادند. انگلیس همواره ادعا میکرد که در ادارهکردن فلسطین، از سیاست بیطرفی پیروی میکند، اما جنگ جهانی دوم از ماهیت سیاست و اهداف استعماری آن کشور پرده برداشت. در این سال، انگلیس اجازه داد تا انتقال صهیونیستها به فلسطین ادامه یابد. در دسامبر 1944م، کمیتة مرکزی حزب کارگر انگلیس، ضمن جلسة فوقالعادهای در لندن، اعلام کرد: «تبدیل فلسطین به کشوری یهودی و بیرون راندن مردم عرب آن به کشورهای مجاور، لازم و ضروری است».(9) انگلیس همیشه اعلام میکرد که به نظر آن کشور، مسئلة فلسطین کشمکشی داخلی بوده و او بهتنهایی مسئول آن است و حل و پایاندادن به آن نیز برعهدة انگلیس است. این قدرت استعماری، همواره با مطرحکردن این مسئله در مجامع بینالمللی مخالفت و به هرگونه مداخلهای خارجی در امور خود اعتراض میکرد. در سال 1946م، هنگامی که حکومت انگلیس اطمینان پیدا کرد که زمینة لازم در مجامع بینالمللی برای تأسیس دولت یهودی در فلسطین آماده شده است، با تفاهم و همدستی آمریکا و جنبش جهانی صهیونیسم، مسئله را در سازمان ملل متحد -برای یافتن راهحلی- مطرح کرد. به این ترتیب بود که قطعنامة تقسیم فلسطین در تاریخ 29 نوامبر 1947م، صادر شد. وقتی در مجمع عمومی سازمان ملل متحد دربارة تقسیم فلسطین رأیگیری میشد، انگلیس، با وجود داشتن نقش اول و اصلی در طراحی و زمینهسازی تقسیم و سپس اجرای آن، رأی ممتنع داد؛ زیرا اطمینان داشت که این طرح اکثریت آرای لازم را به دست خواهد آورد. انگلیس این موضعگیری را برای فریب عربها و مسلمانها اتخاذ کرد، تا به آنها بقبولاند که در جنایت تقسیم فلسطین دست نداشته است. پس از آنکه انقلاب فلسطین بر ضد طرح تقسیم شروع شد، انگلیس با سرعت هرچه تمامتر و نیروهای مسلح خود در فلسطین به کمک صهیونیستها فرستاد، تا از انقلاب جلوگیری کند. نیروهای انگلیسی، همواره برای حمایت کاروانهای صهیونیستی با آنها همراه میشدند و اسلحه و مهمات برای صهیونیستهایی که در بیتالمقدس و دیگر جاهای دیگر محاصره شده بودند، میفرستادند. این نیروها، همراه با نیروهای هاگانا و دیگر سازمانهای مخفی تروریستی صهیونیستی در مقابله با عربها شرکت میکردند. انگلیس برای آنکه جنبش صهیونیسم بتواند بهموقع تشکیل دولت اسرائیل را اعلام کند، تاریخ خروج خود از فلسطین را به روز چهاردهم می 1948م، جلو انداخت. هدف از این اقدام آن بود که هرنوع مقاومتی که از طرف عربها در برابر نقشههای آن صورت میگیرد، بهکلی سرکوب شود و هرگونه مخالفتی را از بین ببرد و ریشة مبارزه علیه هجوم صهیونیستها را بخشکاند. استعمار انگلیس برای رسیدن به این هدف، در مدت سیسال تسلط خود بر فلسطین، از هیچکاری خودداری نکرد و سختترین مقررات را علیه عربها وضع کرد. آنها عربهای فلسطین را همواره در معرض وحشیترین خشونتها و ستمها قرار دادند و از شکنجهکردن و کشتن و اعمال کمبودهای دیگر بر مسلمانان ابایی نداشتند. بنابراین آنها آنچه را که در فلسطین داشتند، در اختیار صهیونیستها گذاشتند تا اینکه بهواسطة تبانی آنها با آمریکاییها و صهیونیستها، رژیم صهیونیستی در سال 1948م، در فلسطین بنیانگذاری شد و این سرزمین اسلامیـ عربی به اشغال صهیونیستها درآمد.(10)
پینوشتها: 1. راجع به این پیمان در شمارههای گذشتة مجله توضیح داده شده است. 2. در خصوص اعلامیه بالفور نیز در شمارههای گذشتة مجله توضیح داده شده است. 3. الموسوعه الفلسطینیه، ج 1، بریتانیا، 1984م، ص393. 4. همان، ص294. 5. برای آگاهی بیشتر ر.ک: کیالی، عبدالوهاب، تاریخ نوین فلسطین، انتشارات امیرکبیر، 1366ش، ص260 و ص283. 6. مأخذ پیشین، ص345. 7. الموسوعه الفلسطینیه، ج4، موریسون (مشروع ـ) 1984م، ص387. 8. کیالی، عبدالوهاب، همان، ص197-195. 9. الموسوعه الفلسطینیه، ج 1، بریتانیا، 1984م. 10. مجید صفاتاج، ماجرای فلسطین و اسرائیل، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی،1380، صص 96-95.
سوتیتر: 1: فلسطین جایگاهی اساسی برای حمایت از صحرای سینا و آبراه سوئز بود که مهمترین مصالح استعمار انگلیس و راه هند و آفریقا را تشکیل میداد 2: انگلیس همواره ادعا میکرد که در ادارهکردن فلسطین، از سیاست بیطرفی پیروی میکند، اما جنگ جهانی دوم از ماهیت سیاست و اهداف استعماری آن کشور پرده برداشت | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 71 |