تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,083 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,026 |
سنگر به سنگر | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 1، دوره 20، مهر-235-1388، مهر 1388 | ||
نویسندگان | ||
اکرم باریکلو؛ اکرم باریکلو | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
رمز عملیات: یا فاطمه الزهراء(س)
هدف عملیات: انهدام وسیع نیروهای دشمن، تصرف و تأمین تمامی هورالهویزه و کنترل جادهی العمارهـبصره
منطقهی عملیاتی: شرق رودخانهی دجله
تاریخ شروع: ساعت 00/23ـ 19/12/63
وسعت منطقهی عملیاتی: بیش از 800 کیلومتر مربع
مناطق آزاد شده:
ـ بخش وسیعی از مناطق مهم و نفتخیز هورالهویزه
ـ چندین روستای منطقه
ـ دهها پاسگاه دشمن در هورالهویزه
ـ جادهی الحچرده (معروف به خندق)
وصیّتنامه
پدر و مادر عزیزم! اگر من به شهادت رسیدم، ولی لیاقت آن را ندارم. اما خداوند تبارک و تعالی بخشنده و مهربان است و از گناهان ما میگذرد. به شما وصیت میکنم که برای من گریه و زاری نکنید و ناراحت نشوید؛ چون که اگر شما ناراحت باشید، من هم در آن جا ناراحت خواهم بود. من نمیخواهم که در بستر بمیرم، و مولایم میفرماید که راضی هستم زیر هزار ضربهی شمشیر کشته بشوم، ولی در بستر نمیرم. من هم دوست دارم که در راه خدا و در راه دفاع از اسلام و قرآن به شهادت برسم.
(شهید محمد خدمتی)
عکس قرضی
آخرین روزهای ثبتنام در یکی از اعزامهای سپاهیان محمد(ص) بود. پدر یکی از بچهها که با اعزام فرزندش موافق نبود، آمده بود پیش آقای الطافی که آن موقع فرماندهمان بود.
خیلی جالب بود که او اصلاً عنوان نمیکرد که فرزندم را نبرید، بلکه میگفت: «یا پسرم رو نبرید یا من رو هم قبول کنید.» مسؤول اعزام گفت: «اینرو از اول میگفتی پدرجان. حالا زود برو دو تا عکس بیار تا برات پرونده تشکیل بدیم.»
پیرمرد گفت: «الآن عکس آماده ندارم. اگه میشه من رو اعزام کنید بعد عکس میآرم.»
آقای الطافی به شوخی گفت: «پدرجان عیبی نداره، یه کاری میکنیم. من چون عکس آماده دارم به جات دوتا عکس میدم. هر موقع عکس گرفتی برام بیار!»
(از کتاب پاتک تدارکاتی)
شلمچه
یک ربع توی راه بودیم. ساعت 17:45 است این جا هم شلوغ است. بنای یادبودی در حال ساختن است. چادرهایی را در این جا زدهاند که نمایشگاه و استراحتگاه است. اینجا میعادگاه شهدای شلمچه است.
نزدیکترین جا به عراق. مقداری از راه را میرویم تا به انتهای میعادگاه میرسیم.
شلمچه اسم دهکدهی مخروبهای است که در دوران دفاع مقدس معروف شد. در قسمتی از میعادگاه، نمازخانه است و در قسمت دیگر گودیای است که خیلیها در آن مشغول عزاداریاند. هر گروهی برای خودش مراسم خاصی دارد. زنها گریه میکنند و مردها سینه میزنند. لب خط که میرسیم پاسگاه عراق را به خوبی میتوانیم ببینیم. یکی از همرزمان شهدا با حالتی گریان به سجده میافتد و گریه میکند.
دیگر غروب شده. دشت غریبی پیش روی ماست. اصلاً قابل وصف نیست. غروب تماشایی و اندوهباری در شلمچه است. تا چشم کار میکند خاک است و خاکریز، امّا زمزمههای شهدا در این دشت جاری است.
(آن جا که دلم جا ماند)
نیایش
خداوندا! من با تو پیمان بستهام که برای حفظ اسلام و قرآن تا پایان راه ثابت باشم و بر پیمان خویش همچنان استوار و ثابت قدم هستم.
خدایا! به من توفیقی ده تا در این راه پایم نلرزد! خدایا، مرگ مرا شهادت در راهت قرار بده!
خون هر شهید روشنیبخش راه ماست. پس، از شهادت آنها هیچ غم و اندوهی به دل راه ندهید. آنگاه که مرا به خاک میسپارید، چشمانم را باز بگذارید تا دشمن بداند که کورکورانه در این راه گام برنداشتهام. بگذارید مشتهایم همچنان گره کرده بماند تا دشمن بداند، تا آخرین لحظه مرا تسلیم نخواهد دید. دهانم را همچنان باز بگذارید تا همه بدانند که تا آخرین لحظه فریاد من غریو لااله الاالله بوده است.
(شهید سعید دارابی)
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 252 |