تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,294 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,217 |
پسری از دیار بکر | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 1، دوره 19، شماره 8، آبان 1387 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
قسمت پنجم
دعوت از شیخجنید
خلاصهی قسمت چهارم
جهانگیر با شنیدن خبر تصرف دیار بکر به دست برادرش اوزونحسن، ناراحت شد و بهسوی او حمله برد؛ ولی او کاری از پیش نبرد. به همین خاطر با برادر دیگرش اویس، حاکم رُها، متحد شد که اوزون حسن را شکست دهند؛ امّا اوزونحسن با حمله به رُها، اویس را هم شکست داد. درگیری برادران ادامه داشت تا این که مادر اوزونحسن تلاش کرد آنها را با هم متحدکند و پسرانش مطیع اوزونحسن شوند. قدرت اوزونحسن زیاد شد. در همسایگی دیار بکر سلطانمحمد عثمانی به اروپا حمله کرد و باعث وحشت اروپاییان شد. اوزونحسن تلاش کرد که مثل سلطانمحمد باشد و قلمرو حکومتی خود را افزایش دهد.
سال859 هـ.ق. برای اوزونحسن، سال خوشایندی نبود. او نیروهایش را آماده کرد و دستور داد به ارزنجان حمله کنند. به این فکر بود که با تصرف ارزنجان، راه را برای تصرف قلمروهای دیگر باز میکند. نیروهای اوزونحسن با انگیزهی فراوان جنگ را شروع کردند؛ امّا در این پیکار اوزونحسن از اسب بر زمین افتاد و یک پایش شکست. او نتوانست در جنگ شرکت کند. به همین خاطرخانهنشین شد؛ امّا نمیخواست از اوضاع قلمرو حکومتیاش بیخبر بماند. خبر بستری شدن اوزونحسن، بهترین خبر برای برادرش جهانگیر بود. او بیکار ننشست، به تکاپو افتاد و نیروهایش را آماده پیکاری دوباره کرد تا خودی نشان بدهد و«آمد» و شهرهای دیگر را از آن خود کند. مصدومیت اوزونحسن، روحیهی نیروهای جهانگیر را دوچندان کرد. آنها با این روحیه و به امید تصرف آمد به آن شهر یورش بردند. جنگجویان جهانگیر موفق شدند که اطراف آمد را تصرف کنند و تعدادی از نیروهای اوزونحسن را از دم تیغ بگذرانند. آنها شروع به غارت کردند و آمادهی حمله به آمد شدند.
سربازان اوزونحسن که تازه به خود آمده بودند، به دستور فرماندهان خود در برابر نیروهای جهانگیر مقاومت کردند. هر چند شکست کوچکی خورده بودند، امّا آنقدر قدرت داشتند که از عهدهی جهانگیر و یارانش برآیند. این درگیری به زیان جهانگیر تمام شد و جهانگیر بار دیگر سر به اطاعت اوزونحسن گذاشت. جهانگیر با این حال دنبال راه چارهای میگشت تا دوباره فرمانروای مردم دیار بکر شود و در آمِد حکومت ناتمام خود را از سر بگیرد. او به یاد دشمن دیرینهشان افتاد. جهانشاه که پادشاه قراقویونلوها بود و در زمان حکومت جهانگیر به دیار بکر حمله کرده بود، میخواست با او متحد شود تا برادرش را شکست دهد. روزها در این فکر بود و با نزدیکانش مشورت میکرد؛ امّا اینبار هم مادرش وقتی خبردار شد، او را از این کار منصرف کرد. هر چه بود جهانشاه دشمن دیرینهی آققویونلو بود. این کار جهانگیر باعث ننگ و سرخوردگی این طایفه میشد. در طول این مدت، چهار پنجبار بین دو برادر درگیری رخ داد و همیشه نتیجهای جز شکست برای جهانگیر نداشت. بالاخره جهانگیر تصمیم خود راگرفت. دیگرحرف مادرش برای او مهم نبود. او میتوانست با جهانشاه متحد شود و پس از شکست اوزونحسن، از جهانشاه دست بکشد. سراغ جهانشاه رفت و نسبت به او اعلام وفاداری کرد. جهانشاه از جهانگیر استقبال کرد و تعدادی از سربازانش را در اختیار او گذاشت. فرصت خوبی برای جهانگیر پیش آمده بود. اوزونحسن در اردوی زمستانی جنوب دیار بکر استراحت میکرد. با شنیدن این خبر دست از استراحت کشید. حالا اوزونحسن مقابل برادرش بود که سپاهی دوازدههزار نفری به فرماندهی محمود الماس داشت؛ امّا این سپاه به خاطر نبوغ نظامی و توانایی اوزونحسن شکست خورد. پس از این شکست، جهانگیر لشکری 20هزار نفری را روانهی دیار بکرکرد. لشکر اوزونحسن باز در مقابل لشکر جدید ایستاد و پس از درگیریهای فراوان، این لشکر را شکست داد. فرماندهی لشکر، رستمبیگ بود که به چنگ اوزونحسن افتاد و به فرمان او سر از بدنش جدا شد. دیگر اثری از جهانگیر و جنگهایش نماند. جهانشاه هم که شکستهای تلخی خورده بود دست از حمله به دیار بکرکشید. سال860 اوزونحسن با آنکه به قدرت رسیده بود، در مقایسه با حاکمان کشورهای همسایه، مردان جنگی کمتری داشت. او برای اینکه یاران جنگاور زیادی داشته باشد تا قلمرو خود را گسترش دهد و بر اقتدار خود بیفزاید، راههای مختلفی را آزمود. یکی از راهها پیدا کردن متحد قدرتمندی بود که از او حمایت کند. او با همان رزمآورانی که داشت به کشورهای دیگر حمله میکرد وکموبیش بر قدرت خود میافزود. این کار را پادشاهان همسایه هم انجام میدادند. سلطان عثمانی به اروپا حمله میکرد. جهانشاه به ایران و عراق حمله میبرد و تیمورزادگان ایرانی به قلمرو همدیگر دستبرد میزدند. اوزونحسن هم هر از گاهی به گرجستان و کشورهای دیگرحمله میکرد تا بلکه بتواند با گسترش قلمرو خود امرای آنجا را تابع خود کند. با همهی اینها راه دیگری را هم پیشرو داشت. یکی ازسیاستهای او این بود که بدون جنگ و خونریزی سران طایفهها و دانشمندان را جذب کند. او موفق شد چند طایفه ازکردها و ترکمن و هواداران تیمور را جذب کند. یکی ازکسانی که مورد توجه اوزونحسن قرارگرفت، شیخجنید بود. شیخجنید از نوادگان شیخصفیالدین اردبیلی بود که در زمان حکومت اوزونحسن، در اردبیل برای خود پیروان و هواداران وفاداری جمع کرده بود. صوفیان هم به او ارادت خاصی داشتند. همین امر باعث شد که اوزونحسن، شیخجنید را جذب کند.
﷼﷼﷼
کاروان بزرگ از یکی از شش دروازهی شهر وارد «آمد» شد. دیوارهای سیاه دروازه با برجهای زیبا آنها را شگفتزده کرده بود. کاروان ازمیان شهر گذشت. حصارها و ساختمانهای باشکوه مرمری در برابر چشم کاروان بود. مساجد وکلیسایهای آمد در برابر یاران شیخجنید شکوه خاصی داشت. بالاخره تلاش اوزونحسن نتیجه داد و توانست شیخجنید و یارانش را جذب کند. طولی نکشید که آنها به کاخ رسیدند و مهمان حاکم دیار بکر شدند.
اوزونحسن به گرمی آنها را پذیرفت و دستور داد که برای هر یک از امیران و اعیان سلسلهی صفویه که یاران شیخجنید بودند، خانهای خوب و در خور شأن و مقام آنها در نظر بگیرد. دیگر«آمد» شهر آنها شده بود و دیار بکر، کشور حامی آنها. حاکم مقتدر آققویونلو سه سال تمام از شیخ و یارانش مهمانداری کرد. رابطهی این دو، روزبهروز بیشتر میشد، به همان اندازه که جهانشاه کینهاش نسبت به طایفهی حریف زیادتر میشد. شیخجنید مدتی بعد ازخواهر اوزونحسن خواستگاری کرد. اوزونحسن هم پذیرفت و خدیجهبیگم، خواهرش را به عقد شیخ جنید درآورد. بعدها صاحب فرزندی شدند به نام حیدر. اوزون حسن خواهرش را به این خاطر به عقد شیخجنید درآورد که میخواست طرفداران شیخ، او را در برابر دشمن اصلی یعنی جهانشاه یاری دهند.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 59 |