تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,788 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,973 |
ضرب المثل | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 1، دوره 19، شماره 228، اسفند 1387 | ||
نویسنده | ||
آملی سید محسن موسوی | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
قلبم داشت از توی قفسهی سینهام بیرون میآمد. صدای تاپتاپ آن را که حالا تندتر میزد، به آسانی میشنیدم. دهانم خشک شده بود. غفاری 16، غلامی 5/17 چند نفر دیگر به اسم من مانده بود. کاشانی 13، کریمی 18. خدایا تا مرادی چند نفر دیگه مونده. الآن اسم منو میخونه. ولی من حتماً نمره خوب میگیرم. نباید نگران باشم؛ چون من شب امتحان خیلی دعا کردم و سرجلسه امتحان هم با توکل به خدا جواب سؤالها را نوشتم.
محمدی 12، محمودوند 5/19، اسم من بعد از مختاری بود، حالا دیگر نوبت من بود. مرادی 11. وقتی نمرهام را از زبان آقای سلیمی شنیدم دیگر هیچ چیز را نمیفهمیدم. این نمرات بودند که به جای ستارههای توی کارتونها دور سرم میچرخیدند. آخه چرا؟ چرا نمرهی 11؟ من که این همه دعا کردم و به خدا توکل کردم. مگه همیشه نمیگن که با توکل به خدا همه چیز درست میشه و کارها با موفقت انجام میشه. پس چرا نمرهی 11؟
اصلاً همهاش تقصیر مهمونی اون شب بود. اگر دایی اینا نیومده بودن خونهی ما، من هم میتونستم درسم رو بخونم. سرم به بازی با پسردایی سهراب گرم شد و واسه همین نتونستم خودم رو برای امتحان آماده کنم؛ اما آن همه دعا و توکل....
زنگ تفریح که خورد، با بچهها به حیاط مدرسه رفتیم؛ اما برخلاف روزهای دیگر، من حال و حوصلهی بازی با بچهها را نداشتم. رفتم از آبخوری، آب خوردم. یک مشت آب هم به صورتم زدم و همان نزدیکی به دیوار تکیه دادم. همینطور که غرق در افکارم بودم، یکی از بچهها صدا زد: «مرادی! آقای پرورشی داره مییاد به طرفت.»
مربی پرورشی مدرسه آقای غیوری مرد بسیار خوب و مهربانی است. فهمیده بود که من با خودم درگیرم و مثل هر روز نیستم. پیشم آمد و دستش را به طرفم دراز کرد. من هم دستم را به طرفش گرفتم و با او دست دادم.
پرسید: «مرادی چته؟ کشتیهات غرق شده؟»
من هم که انگار کشتیهایم غرق شده بود و داشتم در دریای افکار مختلف غرق میشدم، گفتم: «آره آقا! دارم غرق میشم. نمیدونم چرا خدا دعای منو قبول نکرد و با اینکه توکل کردم، نتیجهی دلخواهم رو نگرفتم.» بعد همهی ماجرا رو برای ایشان تعریف کردم.
آقای غیوری لبخندی زد و در حالی که دستهای من را در دستش گرفته بود، گفت: «آفرین پسرم! آفرین بر تو که از حالا با مفهوم دعا و توکل آشنا شدی! اما یک جای کار رو خوب متوجه نشدی و همون باعث این همه ناراحتی تو شده. پسرم! دعا و توکل وسیلهی درستی کارهاست نه ابزار کار تنبلها؛ یعنی آدم باید کار کند و بعد برای نتیجهی کار از خدا کمک بگیرد. مثلاً کارگر باید کار کند و نتیجهی آن که کسب مال حلال است، از خدا بخواهد. نه اینکه در خانهاش بنشیند و دعا کند که خدایا روزی مرا بده. توکل هم همینطور. توکل زمانی معنا دارد که شما تلاش خودت رو بکنی و به اندازهی توانت سعی کنی. آنوقت برای گرفتن نتیجهی درست به خدا توکل کنی و به قول معروف با توکل زانوی شتر را ببند.
روزی پیرمردی به خدمت پیامبراکرم(ص) آمد و گفت: «ای رسول خدا من میخواهم در کارهایم به خدا توکل کنم. هنگامی که بار را از روی شتر برداشتم او را رها کنم و برای نگهداریاش به خدا توکل کنم، یا اینکه زانوی آن را ببندم و به خدا توکل کنم؟»
پیامبر فرمود: «آن را ببند و به خدا توکل کن!»
بنابراین تو باید درسَت را میخواندی، آنوقت برای حفظ آن و اینکه جواب امتحانت را خوب بنویسی به خدا توکل میکردی. نه اینکه درس نخوانی و به خدا توکل کنی.»﷼
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 113 |