تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,075 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,024 |
کوچه مسجد | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 1، دوره 20، شماره 19، فروردین 1388 | ||
نویسنده | ||
زرین تکتم چرخ | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
جویای جرعهای از نور
خدایا! مرا در تنهایی نیاز تنها مگذار.
خدایا! در کوچه پسکوچههای غربت، طعم غریبی از خودت را به ما نچشان!
خدایا! از شبنم معرفت قطرهای بر وجود ما بنوشان تا سبزینهی برگهایمان طراوت سبزگونهی خدایی یابد.
خدایا! به بذر کوچک وجودمان نور و گرمای بهشت بتابان تا درخت وجودمان ثمرهی ایمان را به رهگذران هدیه کند!
خدایا! ریشهی وجودم را با خودت پیوند بزن تا هیچگاه تو و عظمت بیپایانت را فراموش نکنم و همیشه جویای جرعهای از نور وجودت باشم.
تکتم چرخزرین
همیشه در قلبم «خدا»
خیلی دوستت دارم؛ به اندازهی هرچه که آفریدی، به اندازهی تمام بزرگیات، به اندازهی بوی لطیفت که هر وقت آن را استشمام میکنم بیشتر به شگفتی آفرینش پی میبرم.
خدای مهربانم! میدانی از کجا فهمیدم که هستی؟ از وجود آن کوههای سربلندت، به خاطر وجود پاک گلهای قشنگت و نیز به خاطر وجود ابرهایی که در شادیها اشک شوق و در غمها اشک اندوه میریزند. از وجود آن قطره اشکهایی که وقتی از چشم آسمان سرازیر میشوند، با صدای دلنشینی میخندند و تو را شکر میکنند. درختانی که پیوسته دستهایشان را بهسوی تو افراشته و در حال شکرگزاری تو هستند. قناریهایی که برایت نغمهسر میدهند. خورشید که از خلقت تو به همهی موجودات نور و گرما میبخشد...
آری! همهی مخلوقات نشانی از تو دارند؛ نشانی از وجود روزیدهندهات. وقتی که رو به خانهات میایستم و آیههای کتاب آسمانیات را میخوانم، احساس میکنم به تو رسیدهام. در آن لحظه آرامش خاصی احساس میکنم که حاضر نیستم آن را با هیچچیز عوض کنم. احساس به تو رسیدن، خدای یکتای یگانه. پس هرگز تنهایم مگذار! هیچگاه مرا از خود دور مکن! بگذار همیشه شکرت را بهجای آورم!
بارالها! کمک کن تا بتوانم قدم در راه رضای تو بردارم تا همیشه از من راضی و خشنود باشی.
لیلا نظری
فریاد یک سکوت
صدای گلها از گلدستههای درختان فضا را احاطه کرده است. طبیعت به عشق وجودش راست قامت ایستاده است و دست قنوت به آسمان بلند کرده است. سجادهام را برفراز ماه میگسترانم و در کنار ستارگان، کشتی نیازهایم را به دریای آسمان جاری میکنم. در پهنای وجود هر دم ارغوانیهای عشق به سویش میرویند. با سر انگشتان به در رحمتش میزنم و با سکوت «اللّهاکبر» وارد میشوم. طنین فریاد بینیازیاش به گرمی از من استقبال میکند و گلدان دستانش را پناهگاهی برای رازهایم میسازد. زانوهایم از صلابت وجودش خم میشوند. دستانم برای گرفتن یک تکه از آفتاب مهربانیاش بهسوی آسمانش بلند میشوند و پیچکهای تشنهی قلبم به امید جرعهای آب بهسوی ابرهای سپیدش قد میکشند. در دامان عرشش سجده میکنم. برگبرگ حرفهایم از امواج این سجده در تلاطماند و شبنم چشمانم در ستایش او اشک میریزند. حال وقت آن رسیده که با وجودی آرام سجادهی دل را جمع کنم. خدایا! من به عشق نگاه دوبارهات فنجانی از سادگی این سلام مینوشم. پس به امید نمازی دوباره: «السّلام علیکم و رحمةاللّه و برکاته.»
مائده مهدوی
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 119 |