تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,788 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,973 |
کوچه اول | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 1، دوره 20، شماره 19، فروردین 1388 | ||
نویسنده | ||
زهرا درتومیان | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
گاهی در دلت چیزهایی هست که میخواهی آن را با دوستت در میان بگذاری. اگر ببینیاش حتماً حرفهایت را با او میزنی. اگر نبینیاش سعی میکنی تلفن بزنی. اگر امکانات پیشرفتهی امروزی هم نبود، تصمیم میگیری نامهای بنویسی. نامه که مینویسی، خیلی از راهها را طی کردهای. فقط میماند رساندن نامه به دوست.
گاهی دوستت را میتوانی هر روز ببینی. گاهی هم نه. گاهی هم دوستت آنقدر بزرگ است که باید به خانهاش بروی. یا نه، سر به آسمان بلند کنی و حرفهایت را بزنی تا کائنات حرفهایت را به آن عزیز برسانند. آنچه میخوانید نامههایی است از کسانی که برای حضرت معصومه(س) نوشتهاند. صمیمیت و صداقت نامهها نگذاشت چیزی از آن کم کنیم. خب هر چه باشد یکی از این روزها متعلق به بانوی کرامت، حضرت معصومه(س) است. اینبار اگر به حرم رفتم، سلام شما را هم به ایشان میرسانم.
مرا سیراب کن
سلام بر تو! نمیدانم آیا تو را شناختهام و آیا در زمرهی شما خواهم بود؟
اسوهی عزیزم! مرا سیراب کن. تشنهی معرفت و عرفان توأم. چند روزی است میخواهم برایت نامه بنویسم. تا اینکه امروز مقداری از وقتم را به تو اختصاص دادم؛ زیرا در سه ماههی تعطیلی به بازیهای خود مشغول بودم و از تو دور ماندهام؛ ولی اکنون با این نامه میخواهم این ریسمان محبت قطع شده را با واسطه قراردادن جملههای زیبایم وصل نمایم و معرفتم به شما معصومهی کریمه بیشتر شود و به این واسطه به معبود حقیقیام نزدیکتر شوم. از تو میخواهم روز قیامت شفیع من باشی!
میدانم خداوند به من نعمت بزرگی را عطا نموده است و آن زندگی در حرم اهلبیت «قم» میباشد. از تو خواستارم که آن را از من نگیری که برکت زندگیام را مدیون تو میباشم. میخواهم مرا به خانهات دعوت نمایی؛ زیرا مهمانان خود را حبیب خداوند میدانی که درخانهات به روی بندگان خداوند باز است. هرگاه گنبد طلاییات را از دور میبینم گرد و غبار غم از دلم پاک میشود. زمانی که زیارتنامهات را میخوانم روح تازهای در جسمم میدمد و زندگیام روشنتر میشود. به این حدیث امام رضا(ع) امیدوارم که «هر کس او را زیارت کند بهشت از برای اوست» بتوانم وارد بهشت شوم و در جوار شما زندگی نمایم. در آخر از شما خواستارم عمرم را به نیکبختی در جوار مرقد منوّرت به پایان رسانم. آرزو دارم هر چه زودتر بزرگ شوم تا هر روز به دیدارت بیایم. به تمامی خاندان عصمت و طهارت و جدهات و تمامی خویشان گرامیات سلام مرا برسان! هر چند دلم نمیآید از شما خداحافظی نمایم، باید نامه را به پایان رسانم؛ ولی هر روز با خواندن زیارتنامهات با تو صحبت خواهم کرد.
ابوالفضل زینعلی- قم
بهترین خواهر
قلم در دست میگیرم؛ امّا تواناییِ نوشتن ندارم. خداوندا! مرا یاری کن تا نامهای برای بانوی بزرگم بنویسم. سلام بر دختر موسیبنجعفر! سلامِ خداوند بر تو ای پاکدامن، تو که بهترین خواهری!
دوست داشتم الآن در کنار شما بودم و من دامن پاک، پُر مهر و محبّتِ شما را در دستانم میگرفتم و اشک شوق میریختم. یا حضرت معصومه! وقتی از زندگانیِ شما باخبر شدم، زمانی که فهمیدم شما برای دیدن برادرتان امام رضا(ع) به قم آمدید و در این شهرِ مقدس از دوری برادرِ عزیزتان در بستر بیماری افتادید، آرزو کردم کاش در آن زمان در کنارِ شما بودم و از شما پرستاری میکردم؛ امّا میدانم که من چنان لیاقتی ندارم. حالا از شما میخواهم که برای من دعا کنید و از خداوند بخواهید تا مرا یاری کند که خوب درس بخوانم تا در آینده دکتر نمونه و دلسوزی برای دردمندان بشوم!
پریسا مسعودی- قم
مثل کبوتر
وضو میگیرم و به پابوسی حرم مطهّرت میآیم. شب تاریکی است. از دور گلدستههای زیبا و نورانیات را میبینم. دلم مثل کبوتران سبکبال حرمت پر میکشد. دلم سرشار از عشق است. بیاختیار قطرات اشک جاری میشود و زمزمههایم را آهسته میکنم.گفتهاند مرد اشک نمیریزد. اما چرا اطرافیان با اینکه بزرگتر از من هستند، همین که وارد حرمت میشوند گریه میکنند؟
دعا پلی است میان بنده و خدایش، و من هم دعا میکنم: «یا حضرت معصومه! شفاعت کن که خدا مرا ببخشد! یا حضرت معصومه! به من توفیق بده که هرگز قلبم از عشق تو تهی نماند!» من هر وقت به یاد این جمله حضرت امام رضا میافتم که فرمودند: «اگر میخواهید زیارتتان قبول شود و از حرم من ناامید نروید، باید حرم خواهرم حضرت معصومه را زیارت کنید.» دلم پرمیکشد بهسوی حرمت.
بیبی بزرگوار! از تو میخواهم که مرا فرد مفید برای کشور و جامعهام قرار دهی و آیندهام را روشن کنی که از راه الهی و راه درست منحرف نشوم. بتوانم درس بخوانم و در هر کاری رنگی از خدا و ائمه را زینتبخش آن کارم بکنم. من خدا را نیز به آبروی تو قسم میدهم که مرا جزء افرادی که در آخرت سربلند هستند قراردهد! به من توفیق بده تا تسلیم حوادث روزگار نشوم و بتوانم به سهم خودم دراین دنیا کارهای خوبی انجام دهم؛ پدر و مادرم از من راضی باشند.
حرفهای زیادی در دلم هست که به هیچکس نمیتوانم بگویم؛ امّا به تو میگویم:
تو خودت بزرگترین آرزوی من را میدانی. دلم میخواهد آنقدر بزرگ شوم و آنقدر تلاش کنم که هیچکدام از انسانها در رنج نباشند. صلح در تمام جهان برقرار شود. میدانم زمانی که امام زمان(عج) ظهور میکند این امر امکانپذیر است؛ امّا از تو میخواهم که مرا یکی از سربازان امام زمان(عج) قرار دهی؛ چون دلم میخواهد در این زمانها نیز کودکان به خاطر جنگ و خونریزی قتل عام نشوند.
من مادرم را دوست دارم؛ اما میدانم که عدّهای همسن و سال من مادران و پدرانشان را از دست دادهاند. خودت به آنها کمک کن. شاید آنها فرصت نکنند رازشان را به تو بگویند! در پایان از تو میخواهم به درددلهای من گوش کنی، دعاهایم را مستجاب کنی و دلم را همیشه پاک نگه داری.
ای کاش دلها آنقدر پاک بودند که قبل از پایین آوردن دستها، دعاها مستجاب میشد!
آیت محمدی
الآن در بهشتی
حضرت معصومه(س) سلام! میدانم که الآن در بهشت هستی و حالت حتماً خوب است. پس دیگر نمیگویم که امیدوارم حالت خوب باشد؛ چون میدانم که خوبِخوب هستی. بیبیجان! میخواهم برایت یک نامه بنویسم و با تو درددل کنم.
تو که مهربانترینی، تو که بهترینی، تو که دختر امامی، تو که خواهر امامی، تو که حضرت معصومهای، حضرت معصومهی خوب من! من تو را خیلی دوست دارم و هر بار که به حرم تو میآیم احساس آرامش عجیبی دارم. دلم میخواست یک کبوتر بودم و هر بارکه دلم تنگ میشد، هربار که دلم هوای حَرمت میکرد، پر میزدم و میآمدم به سوی گنبد طلایی تو و هایهای گریه میکردم. آخه من میدانم کبوترهای عاشق بَلَدند گریه کنند. آه...حضرت معصومهی عزیز من! وقتی که غروب روزهای جمعه میرسد، دلم خیلی میگیرد.آخر مادرم میگفت امام زمان(عج) صبح یک روز جمعه ظهور میکند، و غروب روز جمعهای که امام زمان(عج) ظهور نکرده باشد، دلگیر میشود. حالا هم خیلی دلم گرفته است. نمیدانم چرا. شاید به خاطر این است که به یاد غروب روز جمعه افتادهام!
حضرت معصومهی خوبم! یک خواهش بزرگ از تو دارم. میدانم که آنقدر بزرگوار هستی که خواهشم را رَد نمیکنی. از تو میخواهم در روز قیامت، آن روز که مادر از فرزند فرار میکند، آن روزکه هیچکس به فکر هیچکس نیست و حساب و کتابِ دفتر اعمال ما انجام میشود، آن روز، تو ما را شفاعت کنی و دست ما را بگیری. یا حضرت معصومه(س)، ای که مظلومه هستی و غریب، مثل برادرت امام رضا(ع)! میخواستم بگویم که درست است تو غریب و تنها بودی که شهید شدی، ولی حالا که ما زائر حرم تو هستیم، هیچوقت احساس غریبی نکن.
خیلی دوستت دارم حضرت معصومه(س)!
رقیه پاکبین
به گرمی آفتاب
ای بانوی بزرگ! ای فرزند زهرا! سلام برتو! سلامی به وسعت عشق؛ عشقی بیکران به خدا و رسولش و جانشینان او! سلامی به حَرَمت؛ حَرَمی که در شهر قم قرار دارد! سلامی به کبوتران دور حرمت که آزادانه و دیوانهوار دور گنبد طلاییات میگردند! سلامی به گرمی آفتاب و بالأخره به گنبد حرمت که خیرهخیره مردمی را که به آن جا میآیند نظاره میکند! بانوی بزرگ! تو همچون فرشتهای هستی که مردم این شهر را بهرهمند میسازی. میبینی مردم چهقدر متفاوتند؛ خاکی و افلاکی آنان که با عشق و ولایت زندهاند و آنان که به دور از عشق ولایت حرص دنیا را دارند. ای گل خوشبو، فرشتهی نجات، سیمرغ سعادت، شبنم زیبا، باران رحمت، پرندهی آزاد، فرشتهی فصاحت، برترین سعادت، آیینهی رحمت، برترین زیبایی، نیلوفر امامت، بار دیگر نیز لطفی بنما و نظری به ما گناهکاران طلب مغفرتی بفرما! من وقتی وارد حَرمت میشوم وچشمم به گنبد زردت میافتد بیاختیار اشک در چشمانم حلقه میزند، به خاک میافتم، سجده میکنم و خدا را به بزرگی یاد مینمایم.
کاش میتوانستم یکی از خدام افتخاری تو باشم و گردوغبارحَرَمت را بِزدایم؛ زیرا که گردوغبارحرمت تربت است و میتواند مریضان را شفا بخشد. خوشا به حال کبوترانی که دور گنبدت دیوانهوار میچرخند. اگر من بهجای آنها بودم برفرازگنبدت ایستاده و بر تکتک زائرانت درود میفرستادم و برای آنها طلب آمرزش میکردم. امیدوارم که ما نیز بتوانیم جزء آن دسته بندگان صالح خداوند باشیم.
محمد ابوالمعالی
ما را بطلبید
به خانمم حضرت معصومه(س)
خانوم سلام!
باور کنین من اصلاً راه و رسم نامه نوشتن را بلد نیستم. تا به حال هم برای کسی نامه ننوشتم؛ یعنی هر وقت خواستم برای کسی نامه بنویسم، اونقدر دستپاچه شدم که تموم حرفهامو فراموش کردم؛ امّا خدا کنه بتونم تا آخر نامه حرفهامو بزنم.
راستش بچّه که بودم یکبار به اتفاق خانوادهام برای زیارت شما به قم اومدم؛ امّا از اون موقع به بعد تا حالا که سال سوم دبیرستان هستم هیچوقت پیش نیومدکه موفق بشم به زیارت شما مشرف بشم. خلاصه اینکه خیلی دوست دارم یکبار دیگه بتونم شمارو زیارت کنم.
این روزها سخت درگیر امتحان، درس هستم، ولی وقتی شنیدم میشه برای شما نامه نوشت، گفتم دیگه بهتر از این نمیشه. خانوم حضرت معصومه خودش کمکم میکنه و امتحان فیزیک فردا را به خوبی به پایان میرسونم. الآن کنار بخاری نشستم و گاهی خودکارمو گاز میگیرم و فکر میکنم که دیگه چی بنویسم. مادرم که مدتی است مریض هستن، از من پرسیدند: «چهکار میکنی؟» گفتم:«دارم برای حضرت معصومه نامه مینویسم.» مادرم گفتن سلام ایشونرو هم خدمت شما برسونم.
تلویزیون داره برنامهای را به مناسبت حملهی نظامی آمریکا و انگلیس به عراق پخش میکنه. خداکنه که تمام جنگهای دنیا به نفع اسلام و مسلمین خاتمه پیدا کنه! هر وقت اسم جنگ میاد دلم هُری میریزه پایین. آخه برادر بزرگ من هم درجنگ با عراقیها شهید شد. البته من خیلی بچه بودم و از ایشون چیز زیادی به خاطر ندارم؛ ولی مامانم میگه که برادرم خیلی مهربون بوده و من مطمئنم که الآن ایشون خوشحالند که دارم برای شما نامه مینویسم. توی عکسی که در حرم شما گرفتم، عکس برادرم هم هست. بعد از اینکه نامه تموم شد حتماً میرم سراغ آلبوم تا هم عکس حرم شما را ببینم، هم عکس داداش را. احتمالاً حالا که سالها از سفرم به قم میگذره، حرم شما هم باید خیلی عوض شده باشه. چند ماه قبل که رفتیم مشهد و خدمت برادر شما حضرت امام رضا(ع) رسیدیم، دیدم حرم ایشون کلّی عوض شده، صحنها خیلی بزرگ شدهاند و داره تلاش میشه تا محوطهی صحنها بزرگتر بشه تا زوّار بیشتری بتونن برای زیارت از صحنها استفاده کُنن.
خانوم من!
خیلی دوستتون دارم. شما را به جون امام رضا(ع) قسم میدهم من و مامانمو هم بطلبید تا برای زیارتتون به قُم بیاییم. ببخشید که دیگه نمیدونم چی بنویسم! راستی داشت یادم میرفت. مادربزرگم که حدود سهماه پیش از دنیا رفتند هم خیلی آرزومند زیارت شما بودند؛ ولی افسوس که...
خانوم من!
از شما خواهش میکنم برای همهی مریضها، اسیرها، مظلومان و... دعا کنید. از خدا میخواهم که همونطور که قول داده مستضعفان و محرومان را وارثان زمین قرار بدهه.
خانوم من!
برای من و خانوادهام هم دعا کنید! این روزها بیش از هر وقت دیگه به دعای خیر احتیاج داریم.خیلی کارهای ما گره در گره شده. دعا کنید این گرهها زودتر باز بشن و سایهی پدر و مادرم از سر خانوادهی ما کم نشه. امیدوارم بتونم برای زیارتتون به قُم بیام. اونوقت تموم حرفهامو، رودررو با شما میزنم.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 164 |