تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,843 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,985 |
با گذشتگان قدمی بزنیم | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 1، دوره 21، اردیبهشت-1389-242، اردیبهشت 1389 | ||
نویسنده | ||
سید سعید هاشمی | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
با گذشتگان قدمی بزنیم سیدسعید هاشمی نان طبیعیست در کوچهی لاله زار به پیر نود ساله دندان دهد برو دامنش را بگیر و بگو: «هر آن کس که دندان دهد، نان دهد» حکیم لعلی تبریزی پیغمبر شکم شخصی دعوی نبوت کرد. او را پیش مأمون خلیفه بردند. مأمون گفت: «این را از گرسنگی، دِماغ(1) خشک شده است.» مطبخی را بخواند. فرمود که: «این مرد را در مطبخ ببر و جامهی خوابی نَرمَش ساز و هر روز شربتهای معطر و طعامهای خوش میده تا دماغش به قرار آید.» مردک مدتی بر این تنعّم در مطبخ بماند. دماغش به قرار آمد. روزی مأمون را از او یاد آمد. بفرمود تا او را حاضر کردند. پرسید که: «همچنان جبرئیل پیش تو میآید؟» گفت: «آری.» گفت: «چه میگوید؟» گفت: «میگوید که جای نیک به دست تو افتاده، هرگز هیچ پیغمبری را این نعمت و آسایش دست نداد، مراقب باش تا از اینجا بیرون نروی.» اخلاق الاشراف- عبید زاکانی حقوق دیوانگان یکی از ندیمان خلیفه، بهلول را گفت: «این جا چه نشستهای؟ برخیز و نزد خلیفه رو که هر دیوانه را پنج درهم میدهد.» گفت: «اگر راست میگویی، برو که تو را ده درهم خواهد داد!» لطایف الطوایف- فخرالدین علی صفی خر فروشی روزی ملانصرالدین خری را به بازار برد که بفروشد. هر مشتری که برایش میرسید اگر از جلو میآمد خر دهانش را باز میکرد که گاز بگیرد، اگر از عقب میرفت لگد میانداخت. شخصی به ملا گفت: «با این وضع، کسی خر را نخواهد خرید.» ملا گفت: «مقصود من هم فروش آن نیست، میخواهم مردم بدانند که از دست حیوان چه میکشم.» خنده سازان و خنده پردازان- عمران صلاحی شرم زنی را از جماعتی که به حجاج خروج کرده بودند، پیش وی آوردند. حجاج با وی سخن میگفت و وی سر در پیش انداخته بود و نظر در زمین دوخته. نه جواب وی میداد و نه به وی نظر میکرد. یکی از حاضران با وی گفت: «امیر سخن میگوید و تو از وی اعراض میکنی؟» گفت: «من از خدای تعالی شرم دارم که به مردی نظر کنم که خدای تعالی به وی نظر نمیکند.» بهارستان جامی پرده دزدی به خانهای رفت. جوانی را خفته دید. پردهای که بر دوش داشت بگسترد تا هر چه یابد در وی نهاد، بر دوش کشد. جوان بغلتید و در میان پرده بخفت. دزد هر چه گشت چیزی نیافت. چون ناگاه مراجعت کرد که پرده را بردارد و بیرون رود جوان را دید در میان پرده خفته. با خود گفت: «حالی، مصلحت در آن است که ترک پرده گویم تا پرده از روی کار نیفتد.» پرده را به خانه بگذاشت و از خانه بیرون شد. جوان آواز داد که: «ای دزد! در را ببند تا کس به خانه نیاید.» گفت: «به جان تو در نبندم؛ زیرا که من زیر انداز تو آوردم. باش که دیگری روی انداز تو آورد!» پریشان- قاآنی خوشآمد شخصی شنید که تاجری را غلام مُرده است. از خانه بیرون آمد به قصد خانهی آن شخص. در اثنای راه گفتند که خود تاجر مُرده است. برگشت. سبب پرسیدند. گفت: «من برای خوشآمد تاجر میرفتم. حال برای کی بروم؟» ریاض الحکایات- حبیب الله کاشانی زبان در آمریکا- که کشوری است صنعتی و مظهر استیلای ماشین و تکنولوژی جدید- اندیشه و بیان یکنواختِ بسیاری از مردم در سرتاسر این سرزمین پهناور در نظر نکته بینان تعجبآور است. در جاهای مختلف، اشخاص با عباراتی همانند، تشکر میکنند، ابراز تأسف مینمایند و یا اظهار عشق میکنند. گویی همچنان که نام و تشکیلات فروشگاهها، شیوهی معماری و شهرسازی و خیابان بندی و گردشگاهها در اکثر شهرها شبیه یکدیگر است، مهندسانی روانشناس و کار آزموده برای عواطف و طرز بیان مردم هم قالبهایی خاص ساختهاند و غالباً کم و بیش مثل هم میاندیشند و سخن میگویند. فکر و زبان قالبی، ناگزیر با هم مربوطاند و زادهی یکدیگر. تأسف انگیز است وقتی میبینیم پارهای از همان تعبیرات قراردادی و بیرمق کم کم از راه برگردان فیلمهای فرنگی به فارسی و برنامههای رادیویی و تلویزیونی و دیگر وسایل طبع و نشر و یا به وسیلهی ترجمههای خام بعضی از مترجمان کم مایه در زبان فارسی رخنه کرده است. چندان که زبان مردم بیسواد کوچه و بازار، گاه زندهتر و اصیلتر و فصیحتر از زبان بسیاری از تحصیلکردگانی است که تحت تأثیر این گونه تعبیرات و القائات قرار گرفتهاند. برگهایی در آغوش باد- دکتر غلامحسین یوسفی اکسیژن جعفر صادق(ع) گفت که در هوا چند جزء وجود دارد که همهی آنها برای تنفس ضروری است. [قرنها بعد] لاوازیه اکسیژن را از گازهای دیگر هوا جدا کرد و نشان داد که آنچه سبب حیات جاندارن میشود، اکسیژن است. دانشمندان گازهای دیگر را که در هوا وجود دارد از لحاظ حفظ حیات بیفایده دانستند و این نظریه مخالف با نظریهی جعفر صادق بود؛ اما در نیمهی قرن نوزدهم میلادی مشخص شد که اکسیژن گرچه مایهی حیات جانداران است و یگانه گازی است که خون را در بدن تصفیه میکند، اما موجودات جاندار نمیتوانند اکسیژن خالص را برای مدتی تنفس کنند، زیرا سلولهای تنفسی آنها اکسید میشود و سادهتر بگوییم سلولهای تنفسی میسوزد و انسان یا جانوری که ریهاش سوخته، میمیرد. بنابراین بایستی در هوا گازهای دیگر هم با اکسیژن وارد ریهی جانداران شود تا نسوزد. معلوم شد که نظریهی جعفرصادق(ع) درست است و تمام گازهایی که در هوا وجود دارد برای تنفس مفید است؛ حتی گازهایی که به مقدار خیلی کم در هوا وجود دارد برای تنفس لازم است. مغفر متفکر جهان شیعه- مرکز مطالعات اسلامی استراسبورگ 1) دِماغ: مغز. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 116 |