تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,069 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,018 |
کوچه پسکوچه | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 1، دوره 21، شماره 249، آذر 1389 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
پر از اتفاق «این کتاب، بیهیچ تحقیق و یادداشتی، فقط از حافظه برآمده است. هدیه میشود به: آنان که در این سفر همپای من بودند و هستند. و به: آنان که تأثیر میپذیرند!» همانطور که از نوشتهی اوّلین صفحهی این کتاب مشخص است، «شما که غریبه نیستید» رمانی است که نویسنده خیلی راحت آن را نوشته است. هیچ قصد ندارد تا خواننده را با ماجراهای مختلف بپیچاند. او همهچیز را ساده و روان بیان کرده و با مخاطب به آسانی ارتباط برقرار میکند. پسر شش سالهی کرمانی که داستان را خودش تعریف میکند و رفتار صادقانهای دارد، باورپذیر است و در عین حال کشش و تعلیق بالایی دارد. «آسیای آبی روستا را دوست دارم. با همهجا فرق میکند. زیر زمین است. همهچیز در آنجا سفید است. روی هر چیزی آرد نشسته. انگار علیآسیابان را ایستادهاند و دوتا کیسهی آرد روی سر و لباس و ریش و سبیلش خالی کردهاند. فقط سیاهی چشمهایش پیداست. مژهها و ابروهایش سفید است...» (ص54) با وجود آنکه راوی، کودک است، کتاب برای نوجوانان مناسب است. «هوشو»ی داستان یا همان هوشنگ مرادیکرمانی، سرگذشتی دارد که برای همه جذاب است. شاید تنها ایرادی که وجود دارد لحن داستان باشد که به کودک ششساله مربوط نمیشود. شخصیت اصلی داستان با کودکیها و شیطنتهایش مخاطب را وادار میکند که تا پایان داستان پیش برود. دنیای او با وجود آنکه مادرش فوت کرده و پدرش با مشکلاتی روبهرو است، شیرین و خواندنی است. او با پدربزرگ و مادربزرگش «آغبابا» و «ننهبابا» زندگی میکند. «ننهبابا جعبهی پشمک و چند تخممرغ برمیدارد. مرا میاندازد دنبالش. میرویم خانهی عمه. آغبابا نمیآید. پدرم هم چند روزی است که سرش را انداخته پایین و رفته است. خبر آوردهاند که او را در راه «جوشون» که روستایی پشت کوههای روستای ماست، دیدهاند. آواز میخوانده و همینجور میرفته است.» (ص95) «هوشو» طور دیگری به همهچیز نگاه میکند. ذهن او پر از تخیل است و این داستان را جالبتر میکند: «شب شده است. شب روی کوههای دو سوی راه افتاده، سر کوهها کنگرهکنگره است. کوهها سیاهاند، فکر میکنم کوهها دندانها هستند. دندانهای غولی که دهانش را باز کرده و ما از میان دهانش میرویم.» (ص67) همهچیز آنقدر واقعی به نظر میرسد که خواننده با شخصیت اصلی همذاتپنداری میکند. خود را جای «هوشو» میگذارد و با او همراه میشود. صحنهپردازی فوقالعاده است و ما به خوبی فضای روستایی را درک میکنیم: «آب رودخانه کم شده، چند بچه جلوی آب سنگ و پونه گذاشتهاند، توی آب جمعشدهی پشت سنگها و پونهها شنا میکنند، دستوپا میزنند.» (ص259) ماجراها بدون هیچگونه اضافاتی، باعث شده تا کتاب خستهکننده به نظر نرسد و هر صفحهاش پر باشد از اتفاقهای غافلگیرکننده و باورپذیر. «شما که غریبه نیستید» انتخاب خوبی است برای کسانی که دوست دارند کتابهایی بخوانند که ساعتها از آن لذّت ببرند. شما که غریبه نیستید نویسنده: هوشنگ مرادی کرمانی انتشارات: نشر معین نیلوفر شهسواریان- 16 ساله- تهران | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 54 |