تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,082 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,026 |
کلاس کارآموزی تشریح روح/تبعید روح به بدنهای گوناگون (تناسخ) | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 1، دوره 21، شماره 251، بهمن 1389 | ||
نویسنده | ||
مرتضی دانشمند | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
ژوزفین در کلینیک دکتر کلنل به خواب مغناطیسی فرو رفته بود. صداهای آرام و متوالی دکتر کلنل را میشنید که به او دستور میداد: «ذهنت را به دورترین روزهای ایام کودکیات ببر.» ژوزفین بلافاصله به دورهی کودکیاش رفت و قصههای دیو و پری را برای کلنل بازگو کرد. همان قصههایی که از مادربزرگش شنیده بود. کلنل بر نیروی مغناطیسی خود افزود و از ژوزفین خواست که باز هم به عقب برود. ناگهان حادثهی عجیبی پیش آمد. صدای مردی سالخورده از حنجرهی ژوزفین به گوش رسید. - من در خدمت شما هستم. اکنون در محیطی ظلمانی قرار گرفتهام. هرچه میخواهید بپرسید. کلنل از حال او پرسید. مرد سالخورده با صدایی که شبیه غرش پلنگ بود حالات خودش را تعریف کرد. - من همان ژوزفین هستم که پیش از او سالها در این دنیا زندگی کردهام. وقتی زندگیام به پایان رسید روحم در جسم کودکی نوزاد حلول کرد. تا هفت سالگی او، میتوانستم حوادثی را در عالم ارواح مشاهده کنم؛ اما بعدها همه را به کلی فراموش کردم. کلنل فکر تازهای به ذهنش رسید. تصمیم گرفت روح پیرمرد مرده را باز هم به عقب برگرداند تا به روزهای اول تولدش برسد و باز هم به عقب ببرد تا به دنیای قبل از آن برسد. پس از سه ربع ساعت کوشش و تلاش در لحظههایی پر از اضطراب ناگهان فریاد ناشناسی به گوش رسید. این صدا از پیرزن شروری بود که از درد مینالید... (1) *** آیا ممکن است روح پیرزنی پس از مرگش به بدن پیرمردی برود و روح آن پیرمرد باز به بدن خانمی به نام ژوزفین؟ آیا کسی این حرفها را باور میکند؟ تاکنون صدها کتاب دربارهی موضوع تناسخ (رفتن روح انسانی به بدن انسانی دیگر) نوشته شده و بر اساس آنها فیلمهای فراوانی ساخته شده است. بسیاری از کودکان و نوجوانان، آن کتابها را خوانده و یا آن فیلمها را تماشا کرده، از آن لذت برده یا دچار شگفتی و تعجب شدهاند؛ اما تنها تعداد اندکی از خود پرسیدهاند: آیا چنین قصهها و فیلمهایی حقیقت دارد یا نه؟ بیشک اگر قصهنویسی، قصهای بیافریند که در آن یک انسان ششسر وجود داشته باشد یا فیلمسازی فیلمی بسازد که انسانی با دستهایش بتواند پرواز کند، همانطور که در آب شنا میکند، ممکن است عدهای آن کتاب را بخوانند یا آن فیلم را ببینند و حتی باور کنند یا دست کم تا وقتی غرق خواندن کتاب یا تماشای فیلم هستند آن را حقیقی به حساب بیاورند. این به خاطر آن است که انسان از قدرت شگفتانگیزی به نام تخیّل برخوردار است. کارهای فراوان و شگفتانگیزی از قدرت تخیّل ساخته است. بسیاری از داستانهای ژولورن براساس تخیّل نویسنده ساخته و پرداخته شده است. دهها سال پیش از آن که انسان به فضا سفر کند به کمک قوهی تخیّلش به پرواز درآمده و به کرات آسمانی سفر کرده بود. همین سفرهای خیالی سبب شد که انسان به فکر سفر واقعی به فضا بیفتد و وسایل و ابزار آن را فراهم کند. اما نکتهای که باید مدنظر و پیشرو داشت این است که قوّهی خیال همواره باید با قدرت خرد و اندیشه و واقعگرایی انسان گره بخورد؛ وگرنه نه تنها سبب اختراع یا اکتشاف نمیگردد بلکه حتی ممکن است سر از خرافات درآورد. شاید ریشهی بیشتر خرافات آن باشد که انسان اول چیزی را خیال کرده، بعد هم خیالش را واقعی به حساب آورده و اندک اندک به آن معتقد شده است! چه ملاکی برای واقعی یا غیرواقعی بودن مسائل گوناگون وجود دارد؟ آیا تنها با دیدن چند فیلم و خواندن چند کتاب میتوان پذیرفت که روح پیرمرد کهنسال یا پیرزن شروری سر از بدن کودکی درآورده باشد؟ چه کسی میتواند بگوید این قصهها خیالی است یا واقعیت دارد؟ کسی که بر دنیای ارواح تسلط داشته باشد. آیا چنین کسی وجود دارد؟ هیچکس بر دنیای ارواح تسلط ندارد، بجز یک نفر. همان که آفرینندهی ارواح است. خداوند که انسانها را با روحهایشان آفریده است. تنها او به طور کامل از دنیای ارواح خبر دارد. او و کسانی که حرفهای خداوند را تفسیر میکنند (پیامبر(ص)، امامان و عالمان دینی) میتوانند دربارهی سرنوشت ارواح پس از مرگشان به ما خبر دهند. کتابهای دیگری که از روح گفتوگو میکنند با شک، تردید، خیال، خواب و خاطره آمیختهاند. تنها کتابی که سخنانش حق و گفتهی خداوند است، قرآن است. قرآن دربارهی کسانی که ادعای شناخت روح میکنند میفرماید: «ای پیامبر بگو: روح از امر پروردگار من است و به شما بجز دانش اندکی ندادهاند.»(2) براساس این آیه اولاً: روح از عالمی بالاست و ثانیاً: انسان از دانش محدودی برخوردار است. درست است که انسان به پیشرفتهای علمی فراوانی رسیده است؛ اما باز هم نادانستههای فراوانی در برابر او قرار دارد و پیشرفتهای او بیشتر در زمینهی علوم تجربی بوده است، نه دانشهای مربوط به شناخت روح. کسانی که در علوم قرآنی کار کردهاند میگویند: «تناسخ به چند دلیل باطل است: 1- همهی ما بیشتر معلومات و خاطرات گذشتهی خود را به یاد داریم. نام پدر، مادر، نشانی و اسم اولین مدرسهای که رفته و نام اولین معلمی که داشتهایم را به یاد داریم. وقتی بزرگ میشویم با علوم و دانشهای بیشتری آشنا میشویم. مهارتهایی را در زمینههای گوناگون به دست میآوریم. احیاناً بعضی از ما به یکی-دو زبان دیگر آشنایی پیدا میکنیم. همهی ما اینها را به یاد داریم؛ اما هیچگاه به خاطر نمیآوریم که روزی آدم دیگری بودهایم یا با روحمان در بدن پیرمرد یا پیرزنی زندگی کرده باشیم. ممکن است طرفداران تناسخ بگویند:«شاید روح ما قبلاً در بدن پیرمرد یا پیرزنی بوده؛ اما حالا که به بدن تازهیمان آمده آن را فراموش کرده است.» در پاسخ میگوییم: «اولاً دلیل این حرف چیست؟ اگر تنها با شاید، امکان دارد و ممکن است میشد حقیقتی را اثبات کرد، از آن طرف هم میتوان گفت شاید ما از اول همینطور بودهایم که هستیم.» ما از کسانی که تناسخ را قبول دارند میپرسیم: «چرا شما این عقیده را پذیرفتهاید؟ چرا باید روح یک پیرزن شرور به بدن یک کودک بیگناه و معصوم وارد شود؟» آنها میگویند: «چون آن پیرزن شرور بوده، حالا روحش به بدن یک کودک میآید تا زجر بکشد و با زجر کشیدن گناهانش پاک شود.» ما میگوییم: «چون خداوند عادل است و به کسی ظلم نمیکند امکان ندارد روح آدم بد و شروری را به بدن کودک بیگناهی تبعید کند. آن کودک بیگناه چه کرده است که باید تاوان کارهای دیگری را پس بدهد؟» قرآن میگوید: «هیچکس گناه دیگری را به دوش نمیکشد.»(3) 2- دانشمندان و فیلسوفان میگویند: «کسی که عمرش در این دنیا به سر رسید دیگر امکان ندارد دوباره در قالب دیگری به عمر خود ادامه دهد.»(4) مثالی میزنیم: یک باطری یا لامپ دارای عمر مفید است. اگر عمر مفیدش را طی کرد دیگر کار نمیکند. به تعبیر فیلسوفان چیزی که به فعلیت رسید امکان ندارد دوباره بالقوه شود. شمعی که بلند بوده و نیم ساعت روشنایی و نور داده است، کوتاه شده و موم و نخش از بین رفته، دیگر امکان ندارد دوباره بازسازی شود؛ و اگر با موم و نخ جدیدی شمعی مثل آن درست کنیم که با آن مو نزند، شمع دوم درست مثل شمع اول است نه عین آن. همهی ما شنیدهایم که وقتی میخواهند از مرگ کسی خبر دهند میگویند: «فلانی عمرش را به شما داد.» اما این فقط یک تعارف است؛ چون امکان ندارد کسی عمرش را به دیگری بدهد؛ چون اگر بیشتر از این عمری داشت خودش زندگی میکرد. بله، ممکن است قلب کسی را به دیگری پیوند کنند و یا حتی با پیشرفت دانش تشریح بتوانند مغز انسانی را به انسان دیگری پیوند کنند؛ اما پیوند قلب و مغز به معنای آن نیست که پیونددهنده و پیوندگیرنده روحشان جا به جا شده است. اگر صدایی روی کاست ضبط شده باشد و ما باطری ضبط را عوض کنیم، با تعویض باطری صدای ضبط شده عوض نمیشود. صدا همان صداست، هرچند باطری عوض شود یا حتی به جای باطری از برق استفاده شود. تازه بسیاری از کسانی که عقیده به یک روح و چند بدن را قبول دارند قیامت را نیز قبول دارند. روز قیامت مردگان زنده میشوند تا به کارهای خوب و بدشان رسیدگی شود؛ همانگونه که دانشآموزان در پایان سال با گرفتن کارنامه تکلیفشان مشخص میشود که شیر هستند یا روباه. حالا میتوانیم از آنها بپرسیم بنا بر عقیدهی تناسخ، ما روز قیامت چند بدن داریم و یک روح. همان روحی که از این بدن به آن بدن اثاثکشی کرده است، گاهی در بدن فردی خوب و گاهی در بدن انسانی شرور رفته است. روز قیامت آیا به بهشت میرود یا به دوزخ؟ روز قیامت یکدفعه میبینی یک صف آدم ایستادهاند پشت سر هم؛ اما همه سر یک روح، کشمکش دارند. همهی آنها میگویند: «این روح من است نه تو.» آیا چنین چیزی مسخره نیست؟ خداوند میفرماید: «هرکس در گرو کارهای خود است.»(5) معنای این سخن آن است که هرکس باید و میتواند فقط تاوان کارهای خودش را پس بدهد نه کارهای دیگری را. آیهی صریحتری میگوید: «آنان هرگز چیزی از گناهان اینها را بر دوش نخواهند گرفت؛ آنان به یقین دروغگو هستند.»(6) نتیجه آنکه اگر کتابی خواندی یا فیلمی دیدی که میخواهد به تو بقبولاند که روح کسی در بدن کسی رفته است، پس از تماشای فیلم یا مطالعهی کتاب به نویسندهی کتاب یا فیلمنامهنویس خیلی راحت حرف دلت را بزن. خسته نباشی! اما حرف بیدلیل در کت من فرو نمیرود. این سخن را داشته باش تا جلسهای دیگر و تشریحی دیگر. حکایت همچنان باقی. 1) اصالت روح، احمد زمردیان، ص454، با تلخیص، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ یازدهم. 2) وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِالرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی و ماأُوتِیتُمْ مِنَالْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلا (اسراء/ 85). 3) وَ لاتَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخری (انعام/ 164). 4) الحکمةالمتعالیه، صدرالدین شیرازی، ج5، ص2. 5) کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَة (مدثّر/38). 6) وَ ما هُمْ بِحامِلِینَ مِنْ خَطایاهُمْ مِنْ شَیءٍ إِنَّهُمْ لَکاذِبُون (عنکبوت/ 12).﷼
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 146 |