تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,076 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,024 |
بررسی کتاب/خرس کوچولوی بامزه | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 1، دوره 22، شماره 253، فروردین 1390 | ||
نویسنده | ||
وند محدثه جلیل | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
تا بهحال به شبهای زمستان توجه کردهای؟ شبهایی که خیلی پرطراوت و عجولاند. میخواهند زودِ زود بیایند و دیر هم بروند. به نظرم این شبها با خودش شیطنت دارد و فصل، فصل بازیگوشی است. فصل لیلی کردن روی سنگفرش خیابان. فصل بازی کردن با هاهاها کردنهای خودت و دوستت. فصل روشنی خیابانها. فصل جاگذاشتن چترت و دویدن توی نم برف و باران. فصل پوشیدن لباسهای پشمی سوراخسوراخ خوشرنگ. فصل دوستی. فصل آشتی. فصل تولد تازه. وقتی کلاسهای عصرم تعطیل میشوند، ساعت هفت است، و این هفت یعنی شب، یعنی حرکت سریع اتوبوسهای گرم و روشن به سمت خانه، یعنی روشنی خیابان و آشتی ماه با آسمان. من عاشق شبهای زمستانم. نه، من زمستانم. باور میکنی؟ اصلاً تا بهحال به عروسکهای توی مغازههای روشن دقت کردهای؟ انگار دارند به آدم لبخند میزنند و تو میگویی سلام، آنها میگویند سلام. من فکر میکنم عروسکهای توپُرِ شاد توی فصل زمستان بیشتر میخندند، بیشتر چشمک میزنند و بیشتر دوستی پیدا میکنند که صدایشان را بشنود. من همیشه توی فصلهای سرد عروسک میخرم یا لباس پشمی؛ دقیقاً لباس پشمیها هم همینطوریاند. حالا دقیقاً کتابی خواندم با همین نشانهها. کتاب یک خرس توپر پشمی به نام، «پدینگتن» نوشتهی «مایکل باند» با ترجمهی روان «کاتادینا ورزی». شاید باور نکنی، اما «پدینگتن» یک خرس کوچولوی بامزه است. تلفظش اینطوری است: «پ- دی- نگ- تون». آها، حالا راحت صدایش میکنی. این اسم قهرمان کتاب است. اسم بسیار مهمی هم هست. تنها خرسی که من به خاطر تمام شدن کتابش گریه کردم. باور کن خیلی عالی بود. پدینگتن اسم ایستگاهی در لندن است. آقا و خانم براون او را پیدا کردند و شروع کردند با او حرف زدن. جالبترین قسمت داستان هم جاندار بودن این خرس است؛ یعنی در تمام مدت داستان همهچیز عادی است. انگار که پدینگتن واقعاً یک آدم است، ولی نیست. او یک خرس پشمالوی قهوهای است که از راه خیلیخیلی دوری آمده است. نویسندهی کتاب میگوید: «منبع الهام من یک خرس عروسکی بود که روی پشت بخاری آپارتمان تکخوابهی ما در نزدیکی ایستگاه پورتوبلوی لندن قرار داشت. کریسمس سال قبل آنرا از روی ناچاری برای پرکردن جوراب همسرم خریده بودم. اسمش را پدینگتن گذاشته بودیم؛ زیرا من همیشه از موسیقی این اسم خوشم میآمد. نامها مهماند، بهخصوص برای یک خرس پشمالو که در دنیا چیز دیگری ندارد.» پس پیش به سوی خواندن یک کتاب ساده و رویایی. راستش پدینگتن، من و تو هستیم. در واقع او نمایندهی تمامی نوجوانانی است که به تازگی وارد دنیای بزرگتر و عجیبتری شدهاند. دنیایی که همهچیزش شگفتانگیز و پرماجراست و خرابکاریهای یکی مثل من و تو. «آقا و خانم براون در یک ایستگاه قطار با پدینگتن آشنا شدند. درواقع، این اتفاق، دلیل اسم بسیار عجیب وی (برای یک خرس) است؛ زیرا نام ایستگاه قطار «پدینگتن» بود. خانوادهی براون برای استقبال از دخترشان جودی که قرار بود برای تعطیلات از مدرسهی شبانهروزی به خانه برگردد، به ایستگاه قطار رفته بودند. یک روز گرم تابستانی و ایستگاه مملو از مردمی بود که قصد سفر به کنار دریا را داشتند. سر و صدای قطارها بلند بود. بلندگوها فریاد میکشیدند و باربرها به اینطرف و آنطرف میدویدند و همدیگر را صدا میکردند. روی همرفته چنان غوغایی بود که وقتی براون خرس را دید، مجبور بود چند بار برای همسرش توضیح دهد تا وی متوجه جریان شود.»... این اولین صفحهی اولین بخش کتاب است. ببین چهقدر جالب و گیرا صحبت میکند. صمیمی و خودمانی و نزدیک به ماجراها. مخصوصاً وقتی برای بار چندم میخوانی، بیشتر متوجه روانی متن و گیرایی بیان نویسنده میشوی؛ چون معمولاً در اولینبار خواندن چنین کتاب گرم و شیرینی اصلاً متوجه متن و صفحات کتاب و حتی تصاویر آن نمیشوی و فقط با تصویرسازیهای ذهنت جلو میروی. آنقدر محو و غرق میشوی که زمان و ثانیهها را فراموش میکنی. نثر کتاب بسیار ساده است. البته کنار عنوان کتاب، عبارت رمان کودک نیز چاپ شده است؛ اما با خواندن آن متوجه میشوی که نباید در بند کلمات و دستهبندیها ماند و حتی میتوانید این کتاب را به پدر و مادرتان هم پیشنهاد کنید؛ چون کلمهی کودک نوعی بار و معنای پاک و بااحساسی دارد و برای همهی کسانی که این پاکی و احساس وجود دارد حتماً لذتبخش و گیرا خواهد بود. کتاب از هشت بخش تشکیل شده و بخشها در عین داشتن موضوعی مستقل، اتحاد موضوع دارند؛ یعنی همهی کتاب دربارهی پدینگتن است، اما ماجراها و اتفاقهای جداگانهای برایت تعریف میشود و اینطوری، هم از نظر ذهنی خسته نمیشوی و هم دست نویسنده برای ایجاد فضاهای جدید و خلاقیت بیشتر باز است. عنوان سرفصلهای کتاب اینهاست؛ «لطفاً از این خرس مراقبت کنید»، «خرس در آب داغ و دردسر»، «پدینگتن به زیرزمین میرود»، «خرید در شهر»، «پدینگتن و استاد اعظم»، «پدینگتن به تئاتر میرود»، «ماجرا در ساحل دریا»، «شعبدهباز» و در آخر معرفی نویسنده. ببین چهقدر عنوانهای عجیب و مناسبی برای کتاب درنظر گرفته شده است. تو هم میتوانی توی ذهنت برای هرکدام از عنوانها داستانی بسازی و بعد از اینکه کتاب را خواندی، از شباهت یا تفاوتهای ذهنیات لذت ببری و در عینحال ببینی دنیا از دریچهی نگاه یک خرس چگونه است. چیزهایی که برای من و تو عادی و معمولی جلوه میکند، برای این موجود بیچارهی کوچولو کلی عجیب و هیجانانگیز است، و وقتی با او همراه میشوی تازه میفهمی چه لذتهایی در همین زندگی عادی وجود دارد. فقط باید با چشمهای یک خرس به زندگی نگاه کنیم! واقعیت زندگی هم همین است. فقط در تفاوت نگاه است که این چیزهای عادی به زندگی آدمی معنا میدهد و رمز اصلی کتاب این است. شاید موضوع کتاب از نظر نگارش خیلی عادی و معمولی به نظر برسد، اما هنر، تبدیل کردن روزمرگیها و عناصر تکراری به کالایی عالی و مطلوب است. کتاب «خرسی به نام پدینگتن» همین حال و هوا را دارد و در عینحال تازگی و طراوت در سراسر کتاب جریان دارد. کتاب دارای تصاویر کوچکی در بالای هر سرفصل است. با وجود اینکه سیاهسفید است، همان خرس توی ذهن خواننده وجود دارد و ارتباط خوبی با داستان برقرار میکند. همانطور که در اوایل صحبتم گفتم، بعد از تمام شدن قصهها، خیلی احساس غم داشتم؛ اما با خواندن معرفی نویسندهاش و فهمیدن اینکه کتاب چندین و چند جایزه برده و چهقدر علاقهمند در سراسر جهان دارد، متوجه شدم آدمهای زیادی با من همعقیده بودهاند. این کتاب را نشر قدیانی، کتابهای بنفشه چاپ کرده است. در آخر بخش دیگری از کتاب را به شما تقدیم میکنم. بخوانید و از داستانهای آن لذت ببرید. «خانم براون برای ماههای تابستانی برای او یک کلاه حصیری خریده بود که خیلی نرم بود. پدینگتن این کلاه را خیلی دوست داشت؛ زیرا میتوانست با تغییر حالت لبه، شکلهای مختلفی به آن بدهد، انگار به جای یک کلاه چندین کلاه داشته باشد!» | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 120 |