تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,058 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,004 |
آسمانه/لطیفه | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 1، دوره 22، شماره 255، خرداد 1390 | ||
نویسنده | ||
مرضیه دارابی | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
نامهی برگشتی مردی نامهای را در پاکت گذاشت و روی پاکت در جای آدرس گیرنده چنین نوشت: «برسد به احمقترین آدم.» مدتی بعد مأمور پست آن نامه را به خود آن مرد برگرداند. * معلّم: «داوود، بیا درس امروز را جواب بده!» داوود: «درس امروز را بلد نیستم، اما میتوانم درس دیروز را جواب بدهم.» معلّم: «عیبی ندارد بگو!» داوود: «آقا اجازه! دیروز جمعه درس نداشتیم.» * روزی یک هندوانهفروش داد میزد: «آی مردم! هندوانه دارم. مثل قند است.» مردی یک هندوانه خرید. وقتی آن را قاچ کرد دید که هندوانه سفید است. او به هندوانهفروش گفت: «تو که گفتی مثل قند است.» فروشنده گفت: «خب، من هم که رنگش را گفتم.» * گرگ و بره گرگ مهماننواز به برهای مسکین گفت: «آیا مایلید برای دید و بازدید به خانهی ما تشریف بیاورید؟» بره جواب داد: «واقعاً قبول این دعوت برای من افتخار بزرگی بود اگر خانهی شما در معدهات قرار نداشت.» * شاگردی سر کلاس تقویتی مشغول خوردن بود. معلّم: «چرا سر کلاس خوراکی میخوری؟» شاگرد: «آقا اجازه، مگر اینجا کلاس تقویتی نیست؟» * بیمار: «آقای دکتر منو میشناسید؟» دکتر: «درست به جا نمییارم.» بیمار: «دو سال پیش برای معالجهی روماتیسم اومدم نزد شما و دستور دادین که از نم و رطوبت پرهیز کنم.» دکتر: «خب!...» بیمار: «حالا اومدم ببینم اجازه میدهید برم حمام!» * روزی معلّم به شاگرد خود گفت: «روی تخته عدد یازده را بنویس.» شاگرد عدد یک را نوشت و کمی فکر کرد. معلّم: «چرا اینقدر فکر میکنی؟» شاگرد: «نمیدانم آن یکی را باید سمت راست بنویسم یا سمت چپ!» * دو نفر در مورد «پول» گفتوگو میکردند. اوّلی: «پول بزرگترین دشمن بشر است.» دومی: «پس هرچه دشمن داری، بسپار به من و خود را خلاص کن!» | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 88 |