تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,769 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,971 |
بندانگشتی | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 1، دوره 22، شماره 257، مرداد 1390 | ||
نویسنده | ||
فریبا دیندار | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
مامان میفهمد؛ همه چیز را. نمیدانم چطور و از کجا. شاید از چشمهایم میخواند. خودش میگوید وقتی توی دلم پر از حرف است سیاهی چشمهایم با همیشه فرق میکند. بارها ایستادهام رو به آینه و مردمکهایم را نگاه کردهام. هیچ فرقی نمیکنند. شرط میبندم؛ اما مامان میگوید چشمهایم وقتهای دلتنگی فرق میکند. مامان که دراز میکشد،لپهایم را میچسبانم به دلش و هی آرزو میکنم کاش دل مامان در داشت! کاش میشد وقتهای دلتنگی، وقتی مردمکهایم میلرزند، درِ دلش را باز کنم و بروم بنشینم توی دلش! درست مثل وقتی که اندازهی یک بند انگشت بودم. دلم میخواهد از تمام دلتنگیهایم فرار کنم و توی دل مامان قایم شوم و وقتی اوضاع رو به راه شد، درِ دلش را باز کنم و دوباره ادامه بدهم به شب کردن صبحها و صبح کردن شبها. مامان نفس که میکشد دلش بالا و پایین میشود و من صورتم را بیشتر فشار میدهم روی دلش. میگوید: «تمام میشود. خیلی زود. تا چشم به هم بزنی.» چشمهایم میسوزند. پلکهایم را تندتند به هم میزنم و نفسهایم بریده میشود. به مامان میگویم: «کاش دلت در داشت!» میخندد و یاد بچگیهایمان میافتد. آرزوی هر دویمان این بود که دل مامان در داشته باشد. نمیدانم اولین بار که بود و چه کسی آرزو کرده بود؟ من یا داداش؟ داداش هم تند تند پیش مامان میآمد که سرش را بگذارد روی دل مامان و بگوید: «نمیشه برم توی دلت همین حالا؟» و مامان هزار بهانه جور میکرد برایمان تا راضیمان کند که نمیشود دوباره برگردیم توی دلش. با این دست و پاهای بزرگ که نمیشود دیگر توی دلش جا شویم و ما راضی میشدیم به این حرفها و به نینی توی دل خاله حسودی میکردیم که توی دل مامانش جا شده بود. مامان میگوید: «زودی تمام میشود.» و من بغض میکنم. به روی خودم نمیآورم، ولی یکی از کتابهای کودک توی کتابخانهام را برمیدارم و خودم را مشغول میکنم. دلم پنیرک را میخواهد که توی جیب مامانش قایم شده بود. دلم آن سنجابه را میخواهد که دم مامانش را میچسبید و از این شاخه به آن شاخه میرفت. دلم... دلم یک در میخواهد، یک درِ جادویی روی دل مامان تا من را اندازهی یک بند انگشت کند! | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 105 |