تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,789 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,974 |
شعر | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 1، دوره 22، شماره 259، مهر 1390 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
همسفر محمد گودرزی دهریزی من مثل یک دانه هستم پنهان شده توی این خاک فردا ولی شاخ و برگم میگسترد روی این خاک ﷼ من مثل یک چشمهی نرم میجوشم از دامن سنگ هرجا که پایم بیفتد گل میکنم سبز و خوشرنگ ﷼ من مثل آیینه هستم صاف و صمیمی و ساده میمانم و مینشینم در پیش تو با اراده ﷼ با من بیا همسفر باش تا کوچهی آشنایی تنها چرا میروی تو از کورهراه جدایی﷼
زنده باد کودکی سعیده اصلاحی با تو تاب میخورم یواشکی لای ابرهای بادبادکی باد، دور ما ستاره ریخته ماه را شکسته مثل قلکی میدود... ستاره جمع میکند یک فرشته با لباس پولکی ... ما چهقدر مثل عکسهایمان کوچکیم و ساده و عروسکی چرخ میخوریم و دور میشویم از کنار ابرها... یکی یکی در دلم کسی هوار میکشد: زنده باد... زنده باد کودکی﷼
حال و حوصله حامد محقق با وجود اینکه چهارشنبه است حال و روز من مثل روزهای شنبه است بیخودی گرفتهام ای خدا دوباره درس و دفتر و کتاب میز و خطکش و معلم و حساب ای خدای خوب با وجود اینکه هیچ وقت حال و حوصله برای مدرسه نداشتم ولی فکر دوستهای توی مدرسه فکر زنگهای ورزش و هنر لحظهای مرا رها نمیکند﷼
گنجشک در ترافیک داود لطفالهن میدان راه آهن یک عصر خیس پاییز فوارههای بیحال باران تازه و ریز * خسته است لحظههایش از همهمه، هیاهو گوش درختها کر از آن همه هیاهو * ماشین پر است اینجا هر گوشه توی میدان میدان چهقدر زشت است در قاب راهبندان * حیران و گیج مانده گنجشک در ترافیک اصلاً نمیزند پر اصلاً نمیکند جیک * خیره شده به آنها با چشمهای ساده مانند تکهسنگی خاموش و بیاراده * کز کرده بیخ یک جو با بالهای خسته راه فرار او کو از راههای بسته؟﷼
خواب مریم اسلامی خسته است و با فشار دست پیرمرد راه رفته صبح تا غروب زیر آفتاب حال، در کنار کوچهای که خلوت است رفته خواب توی خواب جای چهار چرخ چوبی مریض چهار حلقه لاستیک پهن زیر پای اوست. توی خانهای پر از درخت زیر سایبان رنگ رنگ چادری قشنگ جای اوست خواب او ولی چه زود پاره میشود با صدای تیز پیرمرد: «آی سیب سرخ سیب زرد»﷼
باد حامد محقق باد دور گنبد طلا تاب میخورد مثل من - و هر چه زائر است- تشنه میشود توی صحن انقلاب آب میخورد﷼
فرشی از رنگینکمان فصل خوشرنگ خزان میرسد از راه باز کوچه از شور و نشاط میپَرَد از خوابِ ناز * فصل شاد مدرسه خندههای بچهها دفتر و کیف و کتاب چهرههای آشنا * باز با دستان خود باد، های و هو کُنان برگها را یک به یک میرُباید بیامان * در میان کوچهها باز غوغا میکند فرشی از رنگینکمان هرطرف وا میکند. مرضیه تاجری﷼
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 69 |