تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,467 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,414 |
با گذشتگان قدمی بزنیم | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 1، دوره 22، شماره 263، بهمن 1390 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
﷼ تدبیر پادشاهی بدان وقت که یعقوب لیث بزرگ گشت و نام یافت، کرمان و سیستان و پارس و خراسان بگرفت و آهنگ عراق کرد. در آن روزگار، «معتمد» خلیفهی بغداد بود. به یعقوب لیث نوشت: تو مردی رویگر بودی، تدبیر پادشاهی از کجا آوردهای؟ یعقوب جواب داد: آن خداوندی که مرا پادشاهی داد، تدبیر هم داد. نصیحةالملوک غزالی ﷼ رشوه «شیخ نسّاج بخاری» مردی بزرگ بود و صاحبدل. بزرگان و دانشمندان نزد او آمدندی به زیارت. بر دو زانو نشستندی. روزی شخصی، یک قاضی را که در حضور او بود ستایش میکرد و میگفت: «چینین قاضی در عالم نباشد؛ چون رشوه نمیستاند.» شیخ نسّاج گفت: «این دروغ است. از این رشوه بهتر چیست که در برابر او، او را ستایش کنی؟» فیه ما فیه مولوی ﷼ دهقانی در اصفهان به در خانهی حاکم رفت. به غلام او گفت: «با حاکم بگوی که «خدا» بیرون نشسته است و با تو کار دارد.» او با حاکم بگفت. حاکم به احضار او فرمان داد. چون درآمد، پرسید: «خدا تویی؟» گفت: «آری!» گفت: «چگونه؟» گفت: «من پیش از این دهخدا و باغ خدا و خانه خدا بودم. نوکران تو ده و باغ و خانه از من گرفتند، تنها خدا ماند.» رسالهی دلگشا- عبید زاکانی ﷼ پند به بیگاه بر روی مردم مخند ز گفتار بیمایه، لب باز بند * مکن گوش هرگز به مرد دروغ که در گفتههایش نبینی فروغ * مکن راز با مردم یاوهگوی که رازت پراکنده سازد به کوی * برِ مرد داننده خاموش باش سخن پُرس و دیگر همه گوش باش * ز سوگند خوردن، سخن کاستهست مخور، گر دروغ است اگر راست است * همی تا توانی سخن نرم دار دل مردمان با سخن گرم دار * کسی را میازار در گفتگوی به کین و زیان کسان ره مپوی *مزن گام با کس به راه فریب که این راه دارد سراندر نشیب * چو خواهی که بد نشنوی از کسان میاور بدِ هیچکس بر زبان * به تاریکی از خواب بیدار شو به نام خدا بر سرِ کارشو * به تاراج مردم منه پای پیش ز رِ کَس میامیز با مال خویش ملکالشعرا بهار ﷼ عید امیرالمؤمنین حسنبنعلی(ع) فرموده است که: هر آن روزی که بر من بگذرد که در آن کسی از من آزرده نباشد، آن روز، مرا روز عید است؛ و هر شبی که بر من بگذرد که در آن شب کسی از من آزرده نباشد، آن شب، مرا شب قدر است. مفتاحالهدایه- امینالدین بلیانی ﷼ شعر در نماز شاعری شعری بیمزه خواند و برای تبلیغ گفت: «این شعر را در میان نماز گفتهام.» یکی از مجلسیان گفت: «شعری که در نماز گفته شده و اینقدر بیمزه است، ببین نمازش چقدر بیمزه است!» بهارستان جامی ﷼ آش سرد عربی را گفتند: «آش گرم را در عربی چه میگویند؟» گفت: «سخون.» گفتند: «آش سرد را چه میگویند؟» گفت: «ما هرگز نمیگذاریم سرد شود.» لطایفالطوایف ﷼ لطیفههای دخو * باغداری، دخو را دید که پیاده است. گفت: «دخوجان چرا پیاده هستی؟ الاغت کو؟» گفت: «دو روز پیش عمرش را داد به شما.» * چند نفر سوزنی پیدا کردند. بردند پیش دخو که ببیند چیست؟ دخو گفت: «معلوم است دیگر، بچهی جوالدوز است. تازه چشم باز کرده است.» * دخو، حاکم شهر را دید که عصایی در دست گرفته و میلنگد. پرسید: «چی شده؟» حاکم گفت: «دیشب سکتهی ناقص کردم.» دخو گفت: «آدم کامل که کار ناقص نمیکند!» خندهسازان و خندهپردازان- عمران صلاحی | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 87 |