تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,169 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,091 |
آسمانه/نبض کُند | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 1، دوره 23، شماره 266، اردیبهشت 1391 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
چند روزی است که دلم گرفته، چشم به راهم و گریان، خسته شدهام از لحظههای تکراری، دیگر فکرهایم هم از روی هم تقلب میکنند، ذهنم آنقدر مشوش شده که دیگر هیچ چیز توجهم را به خودش جلب نمیکند، دیگر حتی خنکای آب هم گوارای وجودم نمیشود. همهچیز برایم بیارزش شده، از روی عادت نفس میکشم، و از روی عادت قلبم میتپد، به مانند مردهای متحرک.
مردهای که فقط گردی چشمانش میچرخد و متوجه هیچ اتفاق رخداده در موقعیتش نیست. کسانی که روزی برایم بهترین و عزیزترینها بودند وقتی با من صحبت میکنند نمیشنوم، انگار گوشم پر شده از هوا، هر چه فریاد میزنم، هر چه درخواست کمک میکنم هیچ کس نمیشنود، هر چه صدایم بلندتر میشود، پژواکش در خودم بیشتر و بیشتر میشود. با این دنیایی که من برای خود ساختهام به حالت اول برگشتن محال است. هر روز و هر روز حالم بدتر و بدتر میشود، آنقدر دلتنگ شدهام که حتی نبضم هم کند میزند... دلتنگ لحظههای آشنایی، دیگر برای هیچکس ارزش ندارم، در نظر همه مردهام. واقعاً دنیای من فقط عشقم شده است، فقط و فقط عشقم و بس. به خاطر فکر کردن به او روی همهچیز و همه کس خط بزرگی کشیدهام که منجر به تنهاییام شد، فقط به خاطر فکر کردن به او. نبضم کند میزند... نشستهام و به گذشت زمان نگاه میکنم، زمانهایم برایم بیارزش شده است، منتظر این هستم که هر چه زودتر تمام شوم. نبضم کند میزند... دیگر ظرفم لبریز شده است، آنقدر پر شده که واژگون شد و شکسته است، دیگر برایم بس است اتفاقهای ریز و درشت، از این دنیای نامرد کم نکشیدهام. میخواهم تمام شوم. در نظرم همهچیز کمرنگ شده، بار و بندیلم را بستهام. نبضم کند میزند... کوثر سعیدی یادداشت «نبض کند» دلنوشتهای است که لحظههای دلگرفتگی یک انسان را نشان میدهد. بدون شک از این لحظهها در زندگی هر کس وجود دارد. یک نویسندهی معروف میگوید: «گاهی انسان احساس بیهودگی میکند. سعی کن در آن لحظه هم چیزی بنویسی.» نوشتن از این لحظهها بعداً به کار میآید. اگر خواستیم داستان بنویسیم که یکی از شخصیتهایش حس بیهودگی داشت دیگر این مطلب میتواند نشانی خوبی برای آن لحظه باشد. البته همهی زندگی این لحظهها نیست. من به دوستان نوجوانم توصیه میکنم که از لحظههای زیبا و خوش زندگی هم بنویسند. آن وقت میفهمید و درمییابید که چقدر زندگی زیبا و دلنشین است و چگونه خودکار با شادمانی روی سپیدی کاغذ گام برمیدارد. اگر از لحظههای غمزده مینویسی، نگاهی به لحظههای شاد هم داشته باش. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 61 |