تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,279 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,189 |
روزهای ماندگار | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 1، دوره 23، شماره 268، تیر 1391 | ||
نویسنده | ||
اکرم باریکلو | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
3 تیر، سوم شعبان ولادت امامحسین(ع) نام تو یادآور حماسهی بزرگ عاشوراست. نام تو یادآور روزی است که آسمان خون گریست و بر مظلومیت تو بارانی شد. اما آیا نام تو فقط در همین چیزها خلاصه میشود؟ نه. نام تو ادامهی راهی است که پیامبر و پدر و برادرت پیمودهاند؛اما به شکلی دیگر. نام تو شجاعت و ایستادگی را در دلها زنده میکند. شجاعتی که از روی ایمانی قوی است. در زمانی که مردم بر سر هر چیز فریبندهای، ایمان و اعتماد و اعتقاد خود را از دست میدهند، نام تو یادمان میدهد که باید بر سر اعتقاد مقدس ایستاد و تا پای جان مبارزه کرد. حسین یعنی تولد شهامت و ایستادگی در برابر ظلم و تسلیم نشدن در مقابل ستم. 4 تیر، چهارم شعبان، ولادت حضرت ابوالفضل دست به سوی دوستش دراز کرد و گفت:« بیا از این به بعد با هم مثل برادر باشیم.» اما دوستش دست پیش کشید و جواب داد:« نه نمیشود.» پرسید:«چرا؟» گفت:«چون من با برادرم دوستی ندارم و از هم کینه داریم.» برادران زیادی در تاریخ بودهاند که افسانه یا داستانهای شنیدنی به وجود آوردهاند. قابیل که برادرش هابیل را کشت تا در دنیا خودش باشد و خودش. برادران یوسف که یوسف را در چاه انداختند تا دیگر نگاه محبتآمیز پدر را به یوسف نبینند. برادرانی که در افسانهها بر سر مال پدر همدیگر را از بین بردند. اما برادری را سراغ دارم که تا پای جان دست از وفاداری با برادرش برنداشت و ثابت کرد که میتوان هم دوست بود و هم برادر و هم یار و غمخوار برادر. عباس بهترین برادر دنیاست که در کربلا درس برادری را به خوبی به ما آموخت. 5 تیر، پنجم شعبان، ولادت امام سجاد(ع) پیش از آنکه دیگری را بخوانم تنها تو را میخوانم و بس. در حالی که تنها امیدم تویی، و در دعای من کسی همشأن و همراه تو نیست و ندای من دیگری را با تو در بر نمیگیرد. یاد تو والاتر است از هر چه یاد میکنند و نام تو پاکتر است از آنکه دیگران میگذارند. نعمتهای تو در میان آفریدگانت پراکنده است؛ پس بر این نعمتها، تو را سپاس ای پروردگار هستیها. 7 تیر، انفجار بمب در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی و شهادت دکتربهشتی و یارانش سالها پیش دشمن طرحی را پی گذاشت که برای نابودی انقلاب به سراغ متفکران و اندیشمندان رفت. ترور متفکران ایرانی میتوانست یک پیروزی بزرگ برای آنها باشد. با این کار ایران از داشتن این آدمهای بزرگ کم میشد و آنها میتوانستند آدمهای خودشان را در ایران حاکم کنند. شهیدبهشتی یکی از این اندیشمندان بود که قربانی این طرح دشمن شد. در این روز بهشتی و یارانش بر اثر انفجار بمب، به شهادت رسیدند. اما کمی بعد ایران پر از بهشتی شد. این را از فریادهای بلند مردم در تشییع پیکر پاک آنها میشد دید. 10 تیر، روز صنعت و معدن آب را که میخورم، چشم میدوزم به لیوان بلوری. لیوانی که به زیبایی ساخته شده است و آب و نوشیدنی داخل آن زیبا و گوارا میشود. لیوان بلوری مرا یاد عمویم میاندازد؛ عموی زحمتکشم. عمویی که حالا در معدن کار میکند. کار او پرزحمت و طاقتفرساست. همیشه لیوان آب مرا یاد عمو میاندازد. وقتی هم که پسرعمو از کار سخت پدرش گفت، بیشتر یادش میکنم. باید هم به یاد این آدمها بود. چون آنها هستند که از دل سنگ زیباییهای اولیه را کشف میکنند و فقط ما حاصل کار را میبینیم. اطراف ما پر از اجسام و شکلهای زیباست؛ بی آن که بدانیم مهمترین کار را معدنکاران و صنعتکاران میکنند. امروز به یاد این آدمهای بینام و نشان باید کمی فکر کرد و در دلمان آفرین بگوییم. 11تیر، یازدهم شعبان ولادت حضرت علیاکبر، روز جوان علیاکبر فرزند بزرگ امام حسین(ع) و نام مادرش لیلی است. در حادثهی کربلا 27 سال داشت. معروف است که او در تمام خوبیها و نیکیها شبیه جدش، پیامبر(ص) بود. بخصوص صدا و چهرهاش. آن گونه که وقتی مردم آرزوی دیدار پیامبر را داشتند به علیاکبر نگاه میکردند. این جوان خوشچهره و زیبا، باوقار و شجاع و سخاوتمند بود و به زبانی رسا از پدربزرگش امام علی (ع) حدیث و روایت نقل میکرد... 12 تیر، حملهی ناوگان آمریکایی به هواپیمای مسافربری ایران هیچ وقت این روز را فراموش نمیکنم؛ چون هر ساله کارم شده این. با زنعمو به جنوب میرویم و گلهایی را که خریدهایم، به دریا میاندازیم. به یاد عمو که فقط یک مسافر بود. و به یاد همهی آنانی که در هواپیمای مسافربری در حال پرواز بودند. عمو و دیگران برای جنگ نمیرفتند. یک مسافرت معمولی با یک هواپیمای مسافربری معمولی که با چشم غیرمسلح هم میتوان تشخیص داد که هواپیمای جنگی نیست. اما ناگهان موشکی از سوی ناو آمریکایی به سوی هواپیما پرتاب میشود و جان این همه آدم بیگناه را میگیرد. هر چه فکر میکنم با عقل جور در نمیآید. چرا باید یک هواپیمای مسافربری اینگونه مورد هجوم دشمن قرار گیرد؟ 14 تیر، روز قلم هنوز یادم نمیرود. در مسابقهی شعر شرکت کردم و نفر اول جشنوارهی دانشآموزی شدم. وقتی خبرش را به پدرم دادم، گفت:«قلم گفتا که من شاه جهانم قلمزن را به دولت میرسانم.» گفتم:«بابا مگر چکار کردم. یک مسابقه بود و تمام شد رفت.» بابا آهی کشید وگفت: «ارزش قلم را دست کم نگیر. اگر شاعران گذشته به قلم و آثارشان اینطور نگاه میکردند، دیگر زبان فارسی را نداشتیم. آنها با قلمشان زبان فارسی را حفظ کردند.» 15 تیر، پانزدهم شعبان، ولادت حضرت مهدی(ع) عصرهای جمعه که میشود، مردم را میبینم که از خانه بیرون میزنند. هر کسی از سر دلتنگی به جایی میرود. پارکها شلوغ میشود و کوچهها پر از رهگذرانی میشود که بعضیها میدانند کجا میروند و بعضیها نمیدانند. هر چه هست یک جور دلگرفتگی جمعی است که سراغ همه میآید. راستی آقاجان این دلتنگی به خاطر شما نیست؟ 25 تیر، روز بهزیستی و تأمین اجتماعی سر راهم بود. پنجرهای را میگویم که در طبقهی دوم یک ساختمان آجرنما قرار داشت. تا چند وقت پیش وقتی به مدرسه میرفتم، یاسر را میدیدم که از پشت پنجره به من نگاه میکرد و با آن تن رنجورش لبخند زیبایی میزد. یاسر روی ویلچر بود و نمیتوانست راه برود. گاهگاهی از مادرش اجازه میگرفتیم و یاسر را به کوچه میآوردیم تا فوتبال ما را تماشا کند. و او فقط میخندید. اما حالا چند روزی است که تصویر یاسر در قاب پنجره نیست. دلم برای لبخندش تنگ شده؛ انگار گلی بود که در قاب پنجره میخندید. شنیدم که پدر و مادرش او را بردهاند به مرکز نگهداری از کودکان معلول. باید جمع شویم و با دوستان سری بهش بزنیم. یاسر تنهایی را دوست ندارد. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 122 |