قسمت چهارم: سخنچینی
... گویند مردی در نزد چهارمین آفتاب امامت، امام سجاد(ع)، سخنچینی کرد و گفت: «فلان شخص دربارهی شما چنین و چنان میگوید.» امام(ع) پاسخ داد: «تو، حقِ برادریات را به جا نیاوردی. با اینکه او تو را امانتدار خود میدانست، اما تو دربارهی او خیانت کردی. احترام ما را هم نگاه نداشتی، چراکه ما سخنی از تو شنیدیم که نیازی به شنیدن آن نداشتیم. آیا نمیدانی که سخنچینان سگهای دوزخ هستند(1)...»
*
هرکه عیب دگران پیش تو آورد و شمرد
بیگمان عیبِ تو پیش دگران خواهد بُرد
سعدی، گلستان
هیچ فکر کردهایم گاهیوقتها حرفهایمان، در پیش این و آن و اینجا و آنجا، بوی سخنچینی به خود میگیرد؛ یعنی ما پیش دوستمان میرویم و از دوستِ دیگرمان بد میگوییم، بعد هم پیش آن دوست دیگر میرویم و از دوست اولیمان بدگویی میکنیم. گاهی سخن بد این را به آن میگوییم و سخن بد آن را به این.
این همان سخنچینی است، یا در اصطلاح دینیاش نَمّامی.
سخنچینی در لغت، یعنی «خبرکِشی و دو به هم زنی.» آدم سخنچین برای فتنه و ایجاد دعوا بین دو یا چند نفر، خبرهایشان را با کم و زیاد به این طرف و آن طرف میبرد و آتش جنگ را بین آنها زیاد میکند.
آنوقت است که میگویند:
میان دو کس جنگ چون آتش است
سخنچین بدبخت هیزمکِش است.
سعدی، گلستان
یعنی سخنچین، در جنگ دو گروه، هیزمِ آتش آنها را زیاد میکند و بینشان جدایی میاندازد.
*
بهترین و زیباترین سخنها دربارهی آدمهای سخنچین، در کتاب آسمانی- قرآن مجید- آمده است. مثلِ:
وای بر هر عیبجویِ سخنچین.(2)
و هیچ سوگندپیشهی فرومایه را اطاعت مکن. که عیبجوست و برای خبرچینی [به هرجا] میرود. بسیار مانعِ خیر، متجاوز و گناهپیشه است.(3)
*
ائمه(ع) و پیشوایان دینی ما نیز در بابِ سخنچینی، سخنان زیبایی دارند که همه برگرفته از آیات قران و درسآموزِ این کتاب بیهمتاست.
رحمتِ جهانیان حضرت محمدمصطفی(ص) فرمود: «آیا به شما خبر دهم که مسلمان کیست؟ مسلمان کسی است که دیگر مسلمانان، از دست و زبانش آسوده باشند.(4)»
در جایی دیگر فرمود: «سخنچین، وارد بهشت نمیشود.(5)»
امام علی(ع) نیز فرمود: «بدترین شما کسانی هستند که سخنچینی میکنند و میان دوستان جدایی میافکنند و دنبال عیبهای انسانهای پاکدامن میروند.(6)»
***
سخنچینی در شکلهای گوناگونی به سراغ آدمهای ضعیف و بیاراده میآید:
گاهی به شکل غیبت بر زبانشان جاری میشود.
گاه به شکل تُهمت و افترا و همراه با آن. گاه همراه با دروغ...
دروغ و سخنچینی و غیبت و تهمت از یک خانواده هستند و ریشهی مشترک دارند. این ریشهی مشترک به این شکل است که انسان بخواهد شخصیت کسی را نزد دیگران لکهدار و خراب کند. آنگاه برای رسیدن به مقصود خود، پشت سرِ او یا در حضورش چیزهای بد بگوید یا کارهایی نادرست انجام دهد. سپس در این راه از حرفهای دروغ نیز بهره بگیرد.
* سزای سخنچینی
در حکایت آمده... روزی سلطان جنگل و حیوانات- شیر- بیمار شد و در بستر افتاد. حیوانات جملگی به عیادت او رفتند. بعضی از ترس، بعضی از سر چاپلوسی و بعضی هم از سرِ ارادت. گرگ هم از جملهی آنان بود که بر بالین شیر نشست و برای سخنچینی و از سرِ چربزبانی گفت: «ای سلطان بزرگ! میبینید که همهی حیوانات به عیادت شما آمدند مگر روباه پُرفریب! حقا که سزایِ او مرگ است!»
شیر عصبانی شد و گفت: «درست میگویی، هرگاه او را دیدی، بگو که به نزد من بیاید تا حسابش را برسم!»
القصه گرگ روباه را دید و به او خبر داد که جناب شیر تو را احضار کرده است. روباه به نزد شیر رفت. وقتی به ماجرای عصبانیت شیر و سخنچینی گرگ بو برد، فوری گفت: «آرام باشید جناب شیر، که من در این مدت دنبال یک داروی نایاب و معجزهآسا برای درمانتان بودم!»
شیر پرسید: «خُب، پیدا کردی؟»
- آری... در پشت پای گرگ، غُدّهای هست لذیذ که اگر از آن بخورید حتماً معالجه میشوید.
شیر بیدرنگ روی گرگ جستی زد و پای او را به دندان گرفت و...
آن روز گرگ بیچاره لنگانلنگان و زخمی به خانه رفت، در راه وقتی روباه را دید شنید که او میگوید: «ای نادان، سزای سخنچینی تو همین است که میبینی!»
1) اخلاق در قرآن، آیتا... ناصر مکارم شیرازی و همکاران، ج 3، ص244.
2) سورهی هُمَزه، آیهی1.
3) سورهی قلم، آیههای 10 تا12.
4) بحارالانوار، ج 72، ص148.
5. بحارالانوار، ج 72، ص268.
6. اصولکافی، ج 2، ص369.