تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,470 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,414 |
پرواز با گل سرخ | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 1، دوره 23، شماره 271، مهر 1391 | ||
نویسنده | ||
علی باباجانی | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
بی تو من میبازم روبهروی رایانه نشسته و مشغول بازیام؛ جدیدترین بازی اکشن. دشمنانی روبهرویم ایستادهاند. دشمنانیکه برای براندازیام دست به دست هم دادهاند. جنگ است و من یکه و تنها ایستادهام در مقابلشان؛ با اسلحهای که در دست دارم. هرچند این اسلحه برای از بین بردنشان کارساز نیست. جنگ است و جنگل پیشرو که پشت هر درختش دشمنی در کمین است. جنگ است و این همه مانع روبهرو که پاگذاشتن و قدم برداشتن ممکن است به قیمت جانم تمام شود. دشمنم آماده است. دشمن که نه، دشمنانم. دشمنانم در شکلها و رنگهای مختلف روبهرویم ظاهر میشوند. گاه دشمنم در قالب یک دوست میآید و در فکر براندازیام است. دشمنم همین ترسی است که برای رفتن از پلههای آسمان دارم. دشمنم مشکلات دور و برم است که میآیند تا مرا بشکنند. هرچند گاهی در مبارزه، مشکلاتم را میشکنم؛ گاهی آنها غالب میشوند و مرا میشکنند. دشمن من این هیبت ترسناک ناامیدی است که چیزی جز سیاهی و نفرت را به من نمیدهد. دشمن من دوری از حضور تو است، بیگانه بودن با نام و یاد تو است که نمیگذارد به تو فکر کنم و به تو عشق بورزم. دشمن من سرزنش ملامتگران است. پچپچ بیهودهی اطرافیان است که: «تو نمیتوانی، تو دیگر تمام شدی، از تو برنمیآید، ولش کن» و... و هزاران سیگنال منفی که مثل رعد و برق، ذهنم را آشفته میکنند. دشمنم خودم هستم. با این همه منفیبافیها، خودم را به چاه میفرستم، بیآنکه به ماه فکر کنم. دشمنم این همه تنبلیهاست که راه را برای جلو رفتن بسته است. رسوب مولکولهای تنبلی در پیکرم، مرا تکهسنگی میکند که نمیگذارد از جا بلند شوم. دشمنم همهی احساسهای بدی است که در خود انبار کردهام. وقتیکه این همه گل و درخت و زیبایی و آواز رودها و حرفهای خوب است، واژهها را بیهوده تلف میکنم، تا دست به کار بزرگی نزنم. دشمنم بیهودگی است. احساس بیهوده بودن؛ احساس اینکه پوچم و به هیچ دردی نمیخورم. دشمنم احساس باطلی است که مرا از مسیر راست جدا میکند و در پیچ و خم انحراف گم میشوم. دشمن من دوری از تو است. ای تو که به قول خودت از رگ گردن به من نزدیکتری. دشمن من عادت است؛ عادت به کارهای بینتیجه. عادت به کارهایی که نفرتآور است و دیگران را هم خسته میکند. دشمن من عادت به کارهایی است که نتیجهاش جز دود چیزی نیست. دشمن من آتشی است که به جانم میافتد تا تکهتکه تبدیل به خاکسترم کند. وای خدا، چهقدر در این دنیا دشمن زیاد است! چهقدر غول و چهقدر دیوهای تنومندی روبهرویم صفآرایی کردهاند. مقابل بازی رایانهایام و هر لحظه نزدیک است «گیمآور» شوم! لحظهای که خون به من نمیرسد و تیر دشمن مرا از پا درمیآورد، انگار در لحظهای قرار گرفتهام که دیگر فرصتی برای زندهماندن نیست! با این همه دشمن چهکار باید کرد؟ چگونه میتوان این همه دشمن را از پا درآورد یا لااقل از دستشان فرار کرد؟ چگونه توان پیدا کنم تا خود را زنده نگه دارم در برابر این همه دشمن، و این همه گرمیها و سردیها و راههای سخت و دشوار؟ تنها یک راه میماند. یک مسیر میماند، و آن مسیری است که به تو ختم میشود. ای اول و آخر هر مسیر! ای که حضورت همهی دشمنان مرئی و نامرئی را ناکار میکند! ای که نورت، سیاهیها را میزداید! تنها تویی که میتوانی به من قدرت بدهی تا در برابر ترس، ناامیدی، پوچی، باطلی و همهی دشمنان کوچک و بزرگم بایستم. تو خون تازهای به من میدهی تا در این جنگ، تا در این بازی زندگی و مرگ، گیمآور نشود. تویی که جان تازه میدهی تا بروم، تلاش کنم و مثل یک پرنده به قلهی فتح برسم. اگر تو نباشی کدام قدرت میتواند این همه دشمن را از بین ببرد؟ من بیحضور روشنت، تاریکم. من بیدست نوازشت، نیازمند این و آنم. من بیتوجّهت، بیجهت به این سو و آن سو حیرانم. بینگاهت، پر از آهم. بیتو مردهی راه ترسم؛ کشتهی راه بیهودگیام؛ نابودشدهی این دشمنان کوچک و بزرگم. از بازی خارج میشوم. نفسی تازه میکنم و به تو میاندیشم. ای توانگر! تو به یاریات مرا بر دشمنان پیروز میکنی. اگر یاریات نبود، من مغلوب دشمن میشدم. دعای عرفهی امام حسین(ع) | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 101 |