تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,438 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,379 |
آسمانه / داماد سرخانه | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 1، دوره 23، شماره 273، آذر 1391 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
لنگهکفش مادرزن بلند شد و بر سر داماد سرخانه فرود آمد. داماد بیغیرت و بیکار هم عین خیالش نبود که مادرزن هر روز صبح کتکش میزد و میگفت برو دنبال کار. مینشست پای تلویزیون و روزی 7-8 ساعت تلویزیون میدید. وقتی میرفت جلو آینه، از بس که بیریخت بود، آینه رویش را برمیگرداند. وسط سرش خالی بود و چهارتا تار مویی هم که داشت پر از شوره بودند. دوست داشت گنج داشت؛ ولی نابرده رنج گنج میسر نمیشد. مادرزن بلند شد و گفت: «آهای داماد خیرندیده! بلند شو از مغازهی سر کوچه تن ماهی بگیر.» داشت میرفت که یهو پایش به سنگ گیر کرد و به زمین افتاد. وقتی بلند شد، نه خبری از کوچه بود و نه خبری از مغازه. نمیدانست چی شده است. شوکه شده بود. قاضی وارد دادگاه شد و گفت: «جناب آقای دادستان! جرمهای این آقا رو نام ببر.» دادستان بلند شد و گفت: «این متهم دارای 3 فقره جرم بزرگ است که عبارتاند از: بیکاری، کتکزدن فرزندش و سوراخ کردن توپ بچههایی که توی کوچه فوتبال بازی میکنند.» هیأت منصفه غرق خنده بودند که آقای قاضی گفت: «ساکت!» و با چکشش روی میز کوبید و گفت: «دادگاه رسمی است.» سپس گفت: «آقای دادستان! برای اثبات حرفهای خود مدرک یا شاهدی دارید؟» دادستان فیلمی از کارهای آقای داماد سرخانه را نشان داد. وکیلمدافع آقای داماد سرخانه بلند شد و گفت: «از کجا میدانید؟ شاید این فیلم ساختگی باشد.» که پسر، مادرزن و زن فرد، وارد دادگاه شدند و علیه او شهادت دادند. بالأخره قاضی پایان دادگاه را اعلام کرد و حکم را قرائت کرد. مجازات آقای داماد سرخانه: 1- باید به زندان برود تا خودش را اصلاح کند. 2- پس از یک ماه ماندن در آنجا 100 ضربه شلاق میخورد. و سپس هیأت منصفه برای آقای قاضی دست زدند. او یکدفعه به 20 سال قبل بازگشت. در همان لحظات ابتدایی، پدرش با کمربند به دنبالش افتاد و او را توی حوض انداخت. ناگهان چشمهایش را باز کرد. خودش را در کف خیابان دید. مردی بالا سر او ایستاده بود و میگفت: «چی شده جوان؟ حالت خوب است؟» مسعود اویسی یادداشت داماد سرخانه خودش بامزه است. کسی که همهاش در خانهی مادرزن زندگی میکند. دامادی که مسعود از آن صحبت کرده یک داماد دست و پاچلفتی است که ماجراهایش شیرین و بامزه است. اگر به دور و بر خود نگاه کنیم، از این آدمها پیدا میشوند که کارشان بامزه و شیرین است. شخصیتها در داستان باید فرق داشته باشند و همین فرق داشتن را باید با حرکت و عمل شخصیتها نشان داد؛ البته مسعود برای بهترشدن کارش باید بیشتر تمرین کند. آسمانه | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 86 |