فردوسی را بیشتر بشناسیم
خدای سخن
در نزاع بین اسفندیار و گشتاسب، حق با اسفندیار است؛ یعنی اسفندیار یک حکیم الهی است. فردوسی از اول با نام خدا شروع میکند- «به نامه خداوند جان و خرد/ کزین برتر اندیشه بر نگذرد»- تا آخر هم همینطور است؛ فردوسی را با این چشم نگاه کنید. فردوسی، خدای سخن است. او زبان مستحکم و استواری دارد و واقعاً پدر زبان فارسی امروز است. او دلباخته و مجذوب مفاهیم حکمت اسلامی بود. شاهنامه را با این دید نگاه کنید.
آیتا... خامنهای، بیانات در دیدار مسؤولان سازمان تبلیغات اسلامی، 05/12/1370
برترین سامانهی ادبی جهان
آنچه من گمان در آن ندارم این است که اگر فردوسی در یکی از باریکترین، دشوارترین یا آنچنان که امروزیها میگویند سرنوشتسازترین روزگاران تاریخ ایران سر برنمیآورد و شاهنامه را نمیسرود، زبان فارسی به هیچ روی نمیتوانست آن زبان شکرین، شیوا و شورانگیز بشود که شد، نمیتوانست بستر و خاستگاه برترین و مایهورترین سامانهی ادبی جهان در قلمرو شعر باشد.
میرجلالالدین کزازی، مجلهی کتاب، شمارهی هشتم
رنجش فردوسی
پس در مدت سی سال شاهنامه را تمام ساخت و پیش سلطان آورد و به دستور آنچه پیشتر واقع شده بود در مقابلهی هر بیتی یک دینار زر سرخ توقع میداشت. حاسدان غرض کردند و گفتند: «شاعری را چه قدر آنکه وی را بدین قدر عطا سرافراز گردانند و صلهی وی را بر شصتهزار درم قرار دادند.» فردوسی از آن برنجید.
بعد از چند گاه خواجهحسن میمندی که مرتبهی وزارت داشت در شکارگاهی بیتی چند از شاهنامه به تقریبی که واقع شده بود بخواند. سلطان را بسیار خوش آمد، پرسید که: «این شعرِ کیست؟» گفت: «شعر فردوسی.»
سلطان از کردهی خود پشیمان شد و فرمان داد تا شصتهزار دینار زر سرخ با خلعتهای خاص پیشکش فردوسی کنند و به طوس برند؛ اما طالع مساعدت نکرد. چون آن عطیه را به یک دروازهی طوس درآوردند، تابوت فردوسی را از دیگر دروازه بیرون بردند.
و از وی وارث یکی دختر مانده بود. آن را بر وی عرض کردند. همت ورزید و قبول نکرد و گفت: «مرا چندان مال و نعمت که کفاف معیشت باشد موجود است، احتیاج به آن ندارم.»
بهارستان جامی
چو ایران نباشد...
ندانی که ایران نشست من است
جهان سر به سر زیر دستِ من است
هنر نزد ایرانیان است و بس
ندادند شیر ژیان را به کس
همه یکدلانند یزدانشناس
به نیکی ندارند از بد هراس
دریغ است ایران که ویران شود
کنام پلنگان و شیران شود
چو ایران نباشد تن من مباد
در این بوم و بر زنده یک تن مباد
همه روی یک سر به جنگ آوریم
جهان بر بداندیش تنگ آوریم
همه سر به سر تن به کشتن دهیم
به از آن که کشور به دشمن دهیم
فردوسی
شگفتآفرین
نگویم که فردوسی پاک جفت
سخنهای شیعی، شعوبی نگفت
ولی بیگمانم، که آن بینظیر
به یک آدمی جامه، صد بیشه شیر
چو مردان افسانه بود و شگرف
یکی بیکران پاک دریای ژرف
شگفتآفرین کار این آدمی،
به شعر و به افسانه ماند همی
به افسانه ماند ولی راستین
به شعری گزین و شعورآفرین
اگر چند از رفتهها گفت باز
ولی رفتهای گفت، آیندهساز
شگرف است و افسانگی، کار او
شگفتآفرین، کاخ سُتوار او
اخوان ثالث- تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم
شهرت شاهنامه
چنین بود که به رغم حجم عظیم سرودههای فردوسی که هفت جلد کتاب را در بر میگرفت، شهرت شاهنامه در زمانی کمتر از عمر یک نسل به تمام سرزمینهای فارسیزبان گسترش یافت. این خود در زمانی رخ میداد که ملت ایران، پس از یک قرن بازیابی توان ملی خود، بار دیگر تحت سلطهی حاکمیت بیگانگان قرار میگرفت و زمام امور را برای قرنها به ترکان و مغولان واگذار میکرد. این شکست سبب شد ملت ایران هویت از دستشدهی خود را در سرودههای فردوسی بازیابد و آن را باور کند.
قسمتی از سخنرانی هانریش شِدِر، ایرانشناس آلمانی در مراسم هزارهی فردوسی در برلین، 1313