
تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,408 |
تعداد مقالات | 34,617 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,341,379 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,871,553 |
دختر قالیباف | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 1، دوره 23، شماره 274، دی 1391 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 04 اسفند 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
نسیم خنکی از لای پنجره، زوزهکشان به داخل اتاق میآمد، موهای دخترک را به بازی میگرفت و در هوا پریشان میکرد. دخترک، تنها در اتاق روی نیمکت کهنهای نشسته بود. زردی آفتاب از شیشهی شکستهی پنجره، میتابید و صورت گرد و کوچک دختر را نوازش میداد. انگشتان دختر تند و تند گره میزد؛ انابی سه تا، لاجوردی شش تا،... دخترک لحظهای از تار و پودهای فرش چشم برنمیداشت. انگشتان باریکش را لابهلای نخها سُر میداد و نقشها را زنده میکرد. باد، موهای دختر را روی چشمان سیاهش ریخت. دخترک لحظهای دست از کار کشید و موهایش را زیر روسری پنهان کرد. انگشتانش را باز و بسته کرد. به کمرش دستی کشید و به عقب خم شد. چشمانش را باز و بسته کرد و نگاهش به آهوی زیبا افتاد. آهو در چمنزار کنار رود نشسته بود و معصومانه به دخترک زل زده بود. دختر شیفتهی صورت مخملی آهو بود. با گوشهی انگشت صورت آهو را لمس کرد. نفس عمیقی کشید و باز هم شروع کرد به گره زدن؛ سفید پنج تا، قرمز کبود شش تا، آبی چهار تا... انگشتانش به سرعت لابهلای تار و پودها حرکت میکردند و به دشت سرسبز جان میدادند. بار دیگر نگاهش با چشمان آهو گره خورد. چهقدر شبیه مادرش بود! چیزی گلویش را فشار داد و آهو را در پشت پردهای از اشک نگاه کرد. او بعد از مادرش نیمکت خالی جلو قالی را پر کرده بود و با دستان کودکانهاش قالی میبافت؛ اما میدانست به زودی، کسی بیتوجه به نگاه مهربان آهو با کفش به روی صورت مخملیاش قدم میگذارد. مریم قلعهوند- تهران | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 67 |