تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,445 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,385 |
هنر تعلیم | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 1، دوره 23، شماره 275، بهمن 1391 | ||
نویسنده | ||
زهرا عبدی | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
باز اشرفخانم یک کاسهی بزرگ آش آورده. معلوم است خواهشی دارد، یک خواهش بزرگ، درست به اندازهی همان کاسهی آش توی دستهایش! از پنجرهی اتاقم میبینمش که توی چارچوب در حیاط ایستاده و باز دل مادر ما را به بازی میگیرد. حرفهای تکراریاش را از بر شدهام. با مامان حرف میزند و من لبخوانی میکنم: «به خدا شرمندهام! توی عالم همسایگی ما بهجز زحمت برای شما هیچی نداشتیم. راستش چند روز دیگه دخترم امتحان ریاضی داره. اگر ممکنه عصرها بیاید منزلتان و زهراجون باهاش ریاضی تمرین کند. همهاش خداخدا میکنم یک روزی بیاید و من بتوانم زحمتهای شما را جبران کنم.» از جلو پنجره کنار میآیم و توی دلم جوابش را میدهم: «جبرانکردنش سادهاس؛ برایم یک کارت هدیه بگیر و یا وقتی از مشهد آمدید برایم پنج تا بلوز بیاور، نه یک جفت گل سر!» صدای بستن در را میشنوم و بعد حرفهای مادر را: «طفلکی مریم! یک امتحان سخت دارد. چند روز توی درسها کمکش کن بلکه یک نمرهی خوب بگیرد و دل مادرش شاد بشود.» *** حوصلهی سر و کله زدن با بچهها را ندارم؛ بهخصوص مریمی که باید 10بار یک فرمول را برایش توی کاغذ بنویسی و وقتی سرت را از روی برگه بلند میکنی میبینی خانم خانمها جوری زل زده به درخت وسط حیاط که انگار دارد دانه دانه برگهایش را میشمارد؛ یا وقتی جواب مسألهای را 50 بار برایش بگویی و بعد بخواهی برایت بازگو کند، آنقدر لفتش بدهد و خیرهی در و دیوار شود که خورشید از این طرف آسمان برود آن طرف آسمان و تو تازه یادت بیفتد که تکالیف خودت را هم انجام ندادهای. اگر روزی قرار باشد معلم شوم، اول دنبال پاککن بزرگی میگردم که با آن بتوان مریمها را از پشت نیمکتهای کلاس پاک کرد. یعنی کسی پیدا میشود که بتواند به این مریمها چیزی یاد بدهد؟ *** اعظمسلطان عینی 19 سال به دانشآموزان درس داده است. ایشان بارها در جشنوارههای تدریس رتبه آوردهاند و از طرف ادارهی آموزش و پرورش بهخاطر «تدریس برتر» تقدیر شدهاند. * درسدادن به بچهها خستهکننده نیست؟ - من از کودکی دوست داشتم معلم دانشآموزان ابتدایی باشم. هرقدر هم که مدرکم بالاتر برود باز هم معلم ابتدایی بودن را انتخاب میکنم؛ چون در این سنین بچهها یک صداقت و معصومیت خاصی دارند. * چطور میتوانید با بیست و چند بچهی شیطون و بازیگوش از صبح تا ظهر توی یک کلاس کوچک باشید و به آنها درس هم یاد بدهید؟ - معلم بودن یک هنر است. یک معلم باید این هنر را داشته باشد که در کلاس، محیطی صمیمی ایجاد کند تا بچهها علاقهمند به یادگیری شوند. یک معلم باید جاذبه و دافعه داشته باشد؛ جاذبهای که به واسطهی آن بچهها علاقهمند به کلاس و درس شوند. دافعه هم به این معنا که دانشآموزان از حد خود فراتر نروند و به معلم بیاحترامی نکنند. من دانشآموزان بیشفعال زیادی داشتهام که در اوایل سال تحصیلی به هیچ وجه علاقهای به یادگیری نشان نمیدادند، اما با ایشان طوری برخورد کردهام که در طول سال جزء بهترین دانشآموزان مدرسه شدهاند و پایان سال در مدارس تیزهوشان و نمونهدولتی پذیرفته شدهاند. * کدام رفتار شما در کودکی، شخصیت شغلیتان را در آینده نشان میداد؟ - از دورهی نوجوانی در برابر رفتار بچهها صبر و حوصلهی زیادی از خودم نشان میدادم. برای معلمشدن، صبوربودن عامل مهمی است. بچهها هرکدام از خانوادههایی با فرهنگهای مختلف هستند؛ حتی رفتار با والدین دانشآموزان هم صبر و مهارت خاصی را میطلبد. * تا به حال دانشآموزی هم روی شما تأثیر گذاشته است؟ - بله، در دوران تدریسم در امارات. سالها قبل آزمونی کتبی و شفاهی بین دو تا سههزار نفر از معلمها برگزار شد و در نهایت 10 نفر برای تدریس در امارات انتخاب شدند. من هم جزء آن 10 نفر بودم. برای تدریس به امارات رفتم. دانشآموزان کلاس من، هم تأثیرپذیر بودند و هم تأثیرگذار. آنها از امام حسین(ع) چیز زیادی نمیدانستند. وقتی من از امام حسین(ع) و واقعهی عاشورا برای آنها گفتم دیدم که اشک در چشمان آنها جمع شد. اهمیت آنها به دینشان هم تأثیر زیادی روی من گذاشت. آنها ارزش زیادی برای قرآن خواندن، نماز اول وقت و ماه رمضان قائل بودند. وقت نماز که میشد از من اجازه میگرفتند و میرفتند نماز میخواندند. در نمازخانه رحلهای زیادی کنار هم چیده شده بود. وقتی زنگ تفریح میشد بیشتر دانشآموزان برای خواندن قرآن میرفتند. * میگویند چوب معلم گل است. شما تا به حال چند نفر را چوبکاری کردهاید؟ - وقتی دانشآموزی کار اشتباهی انجام دهد برای بار اول، دوم و سوم تنها به او تذکر میدهم؛ اما وقتی اشتباهش را آنقدر تکرار کند که رفتارش روی بقیهی بچهها تأثیر بگذارد با شورای مدرسه تصمیم میگیریم که باید چه رفتاری با آن دانشآموز داشته باشم. اکثر اوقات او را پیش معاون مدرسه میفرستم تا برخورد جدی با او داشته باشند و در صورت نیاز خانوادهی دانشآموز را هم در جریان میگذارم. * تا به حال شده سر کلاس بهشدت گرسنهیتان شود. آنقدر دلتان ضعف برود که بخواهید چیزی بخورید؟ - نه. من همیشه میگویم اگر دانشآموزی غذای کافی نخورده باشد از درس چیزی متوجه نمیشود. برای همین همیشه چند دقیقهی ساعت اول کلاس را به خوردن نان، پنیر و خرما اختصاص میدادم. خودم هم همراه دانشآموزان کمی نان و خرما میخوردم. * در طول این 19 سال تدریس چه اتفاقی شما را بیش از اندازه شاد کرد؟ - یک سال من معلم دانشآموزان سال پنجمی بودم که مدرسهیشان در یک منطقهی فقیرنشین بود. نوبت اول آن سال معدل 20 نفر از دانشآموزان 19 به بالا شد. این اتفاق من را بسیار خوشحال کرد. * چه روزهایی اصلاً دلتان نمیخواست سر کلاس درس بروید؟ - وقتی بچههای خودم بیمار میشدند، موقع رفتن به مدرسه واقعاً ناراحت میشدم. دلم میخواست در خانه بمانم و به بچههایم رسیدگی کنم. آن روزها، روزهای سختی برای من بود. *** خداحافظی میکنم و راهی خانه میشوم. در تمام طول مسیر با خودم میگویم: «معلم خوب بودن، هنر نابی است که قطعاً تو یکی از داشتن آن محرومی!» | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 97 |