تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,378 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,319 |
قصهای برای روزهای سرد زمستانی | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 1، دوره 23، شماره 275، بهمن 1391 | ||
نویسنده | ||
فریبا دیندار | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
آد و غولهای یخی نویسنده: نیل گیمن مترجم: فرزاد فربد تصویرساز: برت هلکوئیست انتشارات پریان همیشه داستانی که با «یکی بود، یکی نبود» یا «روزی روزگاری» آغاز شود، من را یاد قصههای مادربزرگم میاندازد. بله، بیشتر آدمها، مادربزرگ یا کسانی را داشتهاند که در کودکی برایشان قصه بگوید؛ قصههای مختلفی که شاید نام نویسندهیشان را ندانند؛ اما آنقدر دهان به دهان و نسل به نسل منتقل شده که همهی آنها را از بر شدهاند. قصهی «آد» هم با «روزی روزگاری» شروع میشود و من را میبرد به زمستانهایی که کنار مادربزرگ لم میدادم و او برایم قصه میگفت؛ قصههای ساختگی، قصههای واقعی، قصههایی از روزگار جوانی و کودکیاش... قصهی «آد» هم شروع میشود: «روزی روزگاری پسری بود به نام آد...» از همین جملهی اول است که من غرق میشوم در دنیای آد؛ در دنیای کشفنشدهای که پیش رویم است و با خواندن هر جمله و ورق زدن هر صفحه، رازی از آن برایم آشکار میشود. «روزی روزگاری پسری بود به نام آد؛ و این قضیه به هیچ وجه غیرعادی و نامعمول نبود. لااقل نه در آن زمان و مکان. آد به معنای نوک شمشیر بود، و نام خوشیمنی بود. با این وجود خودِ پسرک غیرعادی بود. لااقل بقیهی روستاییها چنین اعتقادی داشتند؛ اما تنها خصوصیتی که نداشت خوششانسی بود. پدرش دو سال پیش، زمانی که آد تنها ده سال داشت، در جریان یک دزدی دریایی کشته شده بود...» آد پسرک نوجوانی است که همراه با پدر و مادر خود، در کلبهای، در روستایی کوهستانی زندگی میکند. روستایی که زمستانهای طولانی دارد. پدر آد که چوببر است در حادثهای دریایی کشته میشود و آد، در اتفاقی یک پای خود را از دست میدهد. با کشته شدن پدر و معلول شدن آد، زندگی شکل دیگری به خود میگیرد. آد که از رفتارهای ناپدریاش، دلشکسته شده است، از خانه بیرون میآید و به کلبهی جنگلی پدر میرود. همیشه دریچههایی هست که در تاریکترین لحظهها به روی آدم باز شوند. همیشه کسی هست که اتفاقها را طور دیگری رقم بزند. در همین کلبهی جنگلی است که آد با یکی از عجیبترین اتفاقهای دنیا روبهرو میشود: آشنایی با سه حیوان سخنگو؛ روباه، خرس و عقاب. «دوستی» که همیشه یک اتفاق نو و تازه در دنیاست، برای آد هدیهها و اتفاقهای پیشبینی نشدهای را در نظر گرفته است. این دوستی با سه حیوان سخنگوست که آد را در راهی قرار میدهد که پیش از این کسی تجربهاش نکرده است. آد و سه حیوان سخنگو، پس از دوستی، قدم به دنیای شگفتانگیز و ماجراهای هیجانانگیز میگذارند. «آد گفت: «حرفزدن آزاد است؛ اما مرد عاقل زمان مناسبی را برای حرف زدن انتخاب میکند.» این حرفی بود که همیشه پدرش میزد. «فقط فکر کردم باید اشاره کنم. داریم وقتمان را تلف میکنیم. برای رسیدن به پل رنگینکمان هیچ راهی نداریم؛ و اگر بنا به معجزهای از آن عبور کنیم، به قیافههایمان نگاه کن، حیوان هستیم؛ و تو هم که به زحمت راه میروی. نمیتوانیم غولهای یخی را شکست بدهیم. تمام این تلاشها بیفایده است.» روباه گفت: «راست میگوید.» آد گفت: «اگر بیفایده است، چرا دارید با من میآیید؟» «آد و غولهای یخی» نوشتهی نیل گیمن و ترجمهی فرزاد فربد بر اساس یکی از افسانههای اسکاتلندی نوشته شده و از سوی نشر پریان (وابسته به انتشارات کتاب پنجره) به چاپ رسیده است. این کتاب دارای هشت فصل با عنوانهای «آد، روباه، عقاب و خرس»، «گفتوگوی شبانه»، «ساختن رنگینکمان»، «در چاه میمیر»، «دروازههای اسگارد»، «چهار دگرگونی و یک وعده غذا»، «پس از آن» است و با طراحیهای بسیار زیبای «برت هلکوئیست»، تصویرسازی شده است. در پشت جلد کتاب میخوانیم: «زمستان به پایان نمیرسد. هیچکس دلیلش را نمیداند. آد نوجوان، از خانه گریخته است. هر چند به زحمت با کمک چوب زیر بغلش میتواند راه برود. در جنگل به موجوداتی برخورد میکند که داستان غریبی برایش تعریف میکنند. حالا آد باید به سفری عجیب برود. سفری که هرگز در ذهنش نمیگنجید. سفری برای نجات شهر باستانی شمال و نجات آن از جنگل غولهای یخی مهاجم.» هر وقت باران بند بیاید، به پیادهروی میروم نیل گیمن، نویسندهی داستانهای کوتاه، رمان، کتابهای کمیک، رمانهای گرافیکی و بازیگر تئاتر و سینما، متولد 1960 در انگلستان است. او در سال 2012 برندهی جایزههای «هوگو» و «نبولا» و در سال 2001 برندهی جایزهی «برام استوکر» شده است. گیمن اولین نویسندهای است که موفق به دریافت همزمان جایزههای «نیوبری» و «کارنگی» برای «کتاب گورستان» شده است. از آثار او میتوان به «گرد ستاره»، «شب بیابان» و «مرد معجزهگر» اشاره کرد. در سالهای اخیر، چند کتاب از این نویسنده برای نوجوانان در ایران ترجمه و منتشر شده که از میان آنها میتوان به «هیولا»، «کتاب گورستان»، «کورالین» و «نولت» اشاره کرد. او همیشه مشغول نوشتن داستان است و هر وقت باران بند بیاید به پیادهروی میرود. صحبتهای نیل گیمن دربارهی کتابش؛ «آد و غولهای یخی»: داستان آد چطور و از کجا شکل گرفت؟ با ویراستارم در نشر «بلومزبری» در انگلستان شروع شد. او از من خواست تا کتابی برای روز جهانی کتاب بنویسم. بهانهای که نویسندههای مختلف به خاطر آن، یک کتاب مینویسند، یک انتشارات به صورت رایگان آن را منتشر و از صفحاتش کپی میکند و در بستههایی به صورت بن کتاب توزیع میشوند. به این ترتیب هر بچهای در انگلستان کتابی هدیه میگیرد که میتواند به کتابفروشی برود و از آن استفاده کند. آن زمان فکر میکردم باید از یکی فصلهای کتاب «کتاب گورستان» که در حال نوشتنش بودم، استفاده میکردم. هشت ماه بعد، ویراستارم مرا صدا کرد و گفت که به داستانی احتیاج دارند که تا سه- چهار ماه آینده باید نوشته شود. من به او گفتم که میتوانم برای او یک فصل بفرستم؛ اما او گفت: «نه! ما به یک چیز اصل و ابتکاری نیاز داریم.» بنابراین با خودم گفتم که چه کار باید بکنم که یک رمان رضایتبخش برای نوجوانان بنویسم؛ نوجوانانی که بیشتر آنها تا پیش از این کتابی نخریدهاند. داستان آد چطور به ذهنتان رسید؟ من نیمی از ایدهی پسرکی با یک پای معلول که میخواست آسگارد را نجات بدهد، در پسزمینهی فکرم داشتم و میخواستم کتابی بنویسم که استفاده از قدرت ذهن و فکر را نشان بدهد. میخواستم کتابی بنویسم که نشان بدهد باید باهوش بود و برای پیدا کردن راهی برای رهایی از مشکلات، باید اندیشید. همانطور که آد با فکر کردن، میتواند از یک منشور یخی، رنگینکمان بسازد، یا کارهایی که او در انتهای کتاب، هنگام آزادی سرزمین آسگارد انجام میدهد. همهی اینها دربارهی استفاده از قدرت ذهن و فکر هنگام مواجه شدن با مشکلات است؛ و استفاده از فکر برای پیدا کردن راه رهایی از مشکلات. شما، هم برای بزرگسالان نوشتهاید هم برای کودکان. از کدام یک بیشتر لذت میبرید؟ اگر شما به خوبی برای بچهها بنویسید، ممکن است زندگیهای زیادی را تغییر بدهید؛ در حالی که ممکن است برای بزرگسالان اینطور نباشید. برای بزرگسالان، شما به آنها یک تفریح خوب هدیه میکنید و شاید به آنها چیزی هم یاد بدهید؛ اما به بچهها چیزی را هدیه میکنید که بخشی از آنها را میسازد. با خواندن چه کتابهایی بزرگ شدهاید؟ من عاشق کتابهای «نارنیا» هستم. عاشق کتابهای «مری پاپینز»م. عاشق کتابهای «عمو» نوشتهی جی.پی مارتین. من فکر میکنم کتابهایی را دوست داشتم که میتوانستم احساس کنم که نویسندهای هست، که صدای نویسنده را میشنیدم- حتی اگر آنها بزرگسال باشند- که هرکدام دیدگاه خودشان را داشتند. نکاتی دربارهی سبک نوشتاری کتابهای «نارنیا» هست که خیلی بیشتر از محتوا برای من اهمیت دارد. آنها اولین کتابهایی بودند که خودم به تنهایی آنها را پیدا کردم، به جملهها دقت کردم و فهمیدم که خیلی دوستشان دارم. از بین شخصیتهایی که تا به حال خلق کردهاید، کدام یک را بیشتر دوست دارید؟ من عاشق سیلاس در کتاب «کتاب گورستان» هستم. میخواهم به او برگردم، اما شک دارم. وقتی این کار را انجام بدهم یک کتاب بزرگسال میشود، نه یک کتاب برای بچهها. دلم میخواهد او را بنویسم. من عاشق شخصیتهایی هستم که بیشتر از آنکه فقط متعلق به یک کتاب باشند، زندگی میکنند و ادامه میدهند. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 95 |