تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,402 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,347 |
جزئیات مؤثر | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 1، دوره 23، شماره 276، اسفند 1391 | ||
نویسنده | ||
مظفر سالاری | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
نگاهی به داستان «سایلنت» کسانی که این یادداشت کوتاه را میخوانند اگر داستان «سایلنت» را نخواندهاند، بخوانند تا از آنچه گفته خواهد شد بهتر سر درآورند. گرچه پس از خواندن این یادداشت، لازم است بار دیگر آن داستان را بخوانند و به آنچه در اینجا اشاره میکنیم بهتر دقت کنند. کسی که دوست دارد داستان بنویسد خوب است داستانهای دیگران را دو بار بخواند. بار اول برای دل خودش بخواند تا بفهمد ماجرا چیست و قهرمان داستان بر اساس چه نیازی به حرکت درآمده است و... بار دوم که داستان را میخوانیم جدیتر است؛ زیرا میخواهیم بفهمیم آن داستان چگونه نوشته شده است. به طور خلاصه اینطور میتوانیم بگوییم: یک بار داستان را میخوانیم که بفهمیم قصهاش چیست، بار دوم میخوانیم که بفهمیم قصهاش را چگونه گفته است. خانم کوچکی، نام داستانش را «سایلنت» گذاشته است. هر چند «سایلنت» واژهای خارجی است، کنجکاوی خواننده را برمیانگیزد. آنها که میدانند چه معنایی دارد، ترغیب میشوند داستان را بخوانند تا ببینند در این داستان چه کاربردی دارد. آنها که نمیدانند باز کنجکاو میشوند داستان را بخوانند تا بفهمند چه معنایی دارد و بعد چه کاربردی پیدا کرده است. به طور خلاصه میتوان گفت این داستان دو ویژگی مثبت دارد و سبب میشود به دل بنشیند. ویژگی اولش، نگاه انسانی است. به ما یاد میدهد که تنها به خودمان و دنیای کوچک خواستههایمان فکر نکنیم. دیگران را نیز ببینیم و درک کنیم؛ البته میترا کار درستی نکرده که داستان کتاب فارسی را تقریباً رونویسی کرده و برای مسابقه فرستاده است. او میخواسته با این کار جلو پدر و مادرش خود را نشان دهد؛ اما از کجا میدانسته است که در مسابقه اول خواهد شد و جایزه خواهد گرفت؟ از کجا میدانسته که داوران متوجه تقلید او نخواهند شد؟ داوران میتوانستند به راحتی به رونویسی او آگاه شوند و داستانش را کنار بگذارند. جایزه گرفتن میترا که هیچ تجربهای در داستاننویسی ندارد، حسادت «هانا» را تحریک میکند. هانا دختر بدی نیست. در تحریک احساسات او، مادرش نقش اصلی دارد که جایزه گرفتن میترا را به رُخش میکشد. پدر و مادرها نباید با اشاره به توانایی بچههای دیگر، به بچهی خودشان سرکوفت بزنند. نتیجهاش این میشود که هانا آبروی میترا را میبرد. این داستان به ما میآموزد پیش از آنکه بخواهیم آبروی دیگری را ببریم و پتهاش را رو کنیم، نخست سعی کنیم او را درک کنیم. میترا میتوانست با کارهای درست، تواناییهای خود را نشان دهد. این کار را نکرده است. خواسته است با یک تقلب خود را نشان دهد. کار او خطاست؛ ولی کار هانا هم اشتباه است. عجله در قضاوت و انتقام کار درستی نیست. کسانی که داستان میخوانند بهتر دیگران را درک میکنند. نکتهاش همین است. همیشه در پی کشف انگیزهها هستند. صبر میکنند تا بفهمند چرا همشاگردیشان کتاب او را پاره کرده است. زود انتقام نمیگیرند. وقتی میفهمند که همشاگردیشان مشکل عاطفی دارد و جویای محبت است، او را میبخشند و به او محبت میکنند. ناگهان میبینند که همشاگردیشان چهقدر خوب است. ویژگی دوم داستان «سایلنت» توجه به جزئیات است. زمانی داستان تأثیرگذار خواهد بود که خواننده احساس کند واقعی است و در یک فضای واقعی اتفاق میافتد. جزئیات، چنین نقشی دارد؛ داستان را واقعی نشان میدهد. نویسندهای که میخواهد جزئیات مؤثری را در داستانش بیاورد، چارهای ندارد جز آنکه به جزئیات در زندگی واقعی، توجه نشان دهد و با چشم باز نگاه کند. اجازه دهید در پایان به چند نمونه از جزئیات تأثیرگذار در داستان «سایلنت» اشارهای داشته باشیم: * درست زمانی که هانا از گرفتن نمرهی 16 و هوای گرم و تشنگی کلافه است، مادرش میترا را به رُخش میکشاند و سرکوفتش میزند. کلافه بودن هانا از دستی که روی دکمهی آیفون میگذارد و برنمیدارد مشخص است. * بوی ماهیپلو با خنکی هوا از لای در میآمد بیرون. «آوردن بوها» داستان را واقعیتر میکند. * «سلام کردم. نگاهم نکرد. خیلی یواش جواب داد.» طرز برخورد مادر نشان میدهد که از چیزی ناراحت است. این جزئیات ما را آماده میکند تا مادر قضیهی میترا را مطرح کند. * «یک اسکلت کامل ماهی خوابیده بود توی بشقابش. اگر با ذرهبین هم نگاه میکردی اثری از گوشت روی آن پیدا نمیکردی.» چنین تصویری به طور کامل به خواننده القا میکند که ناهار، ماهیپلوست. از طرفی به شخصیت مادر هم اشاره دارد که هر چند ناهارش را زود میخورد، آدم دقیقی است و به کارهای بچههایش و آنچه در اطرافش روی میدهد توجه دارد. * «مامان داشت برنج آبکش میکرد... برگشت آبکش را گذاشت توی ظرفشویی... مینا قاشقها را پاک میکرد... مامان سیبزمینی ته دیگ انداخت. بوی روغن و جلز و ولزش آشپزخانه را پر کرد.» مادر و مینا سخت مشغولاند، میهمان دارند. نویسنده نشان میدهد که میهمان دارند. فقط نمیگوید میهمان دارند. * «باید سر راه، دوغ، خمیر پیراشکی و خیارشور میخریدم.» اشاره به نوعی عادت غذایی و غذایی که زود آماده میشود. * یکی از شخصیتهای اصلی این داستان، موبایل است. وسیلهای که ارتباطها را بیشتر و آسانتر کرده است؛ ولی سر بزنگاه ممکن است کارش را درست انجام ندهد. در این داستان، پیش از پیامکهای میترا، چند پیامک دیگر داریم. اینها ما را آماده میکند. حالا یک بار دیگر «سایلنت» را بخوانید و بقیهی جزئیات مؤثر را خودتان پیدا کنید. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 113 |