تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,322 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,280 |
با گذشتگان قدمی بزنیم | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 1، دوره 23، شماره 276، اسفند 1391 | ||
نویسنده | ||
سید ناصر هاشمی | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
* بوی دهان جاهلی از روی تمسخر حکیمی را گفت: «چرا از دهان تو بوی بد میآید؟» حکیم گفت: «از بس معایب و زشتیهای تو را در سینهام نگاه داشتهام و جایی عنوان نکردهام، در نَفَسم سرایت کرده است.» لطائفالطوائف- علیصفی * ایثار پسرکی جامهای به فقیری داد. خبر به گوش پدر رسید. با پسر عتاب آغاز کرد. پسر گفت: «در کتابی خواندم که هر که بزرگی خواهد باید هر چه دارد ایثار کند. من بدین دلیل جامه را ایثار کردم.» پدر گفت: «ای ابله! آن کلمه را به غلط خواندهای؛ چون ایثار نیست، بلکه انبار است. نباید ایثار کرد باید انبار کرد. نبینی که همهی بزرگان انبارداری میکنند؟» عبید زاکانی- اخلاقالاشراف * اثاث خانه پدری را پسری بود سخت بیکار و بیعار. هر روز از اثاث خانه چیزی به سرقت میبرد و میفروخت. پدر و مادر از این کار ناپسند پسر به جان آمدند. یک روز نشسته بودند و پسر از در درآمد و خواست تا چیزی بردارد. پدر گفت: «جانم اگر چیزی از اثاث خانه میفروشی به خود من بفروش تا برای پس گرفتنش منّت این و آن نکشم.» پسر بر فور گفت: «باباجان، سماور را چند میخری؟» * دو حکایت از امثال و حکم دهخدا: کودکی در آغوش مرد سیاهی بود و میگریست. مرد به او دلداری میداد و میگفت: «مترس عزیزم، من با توأم و پیش توأم!» طفل گفت: «من از خود تو میترسم.» *** * گربهای گرسنه در کنار سفرهای میومیو میکرد. صاحب سفره پارهای به او انداخته و لقمهای برای خود برمیداشت. لیکن مرد هنوز لقمهی خود را نخورده بود که گربه سهم خویش را فرو برده و فریاد از سر میگرفت. پس از چندین بار، مرد برخاست و گربه را به جای خویش نشانیده و خود چهارپای به جای گربه نشسته و گفت: «حالا من میو.» * بیمعنی حاکمی از مشرف اصفهانی خواست به تعداد ابیات کتب نظامی اشعاری بسراید که عاری از معنی باشد و برای هر بیت بیمعنی یک اشرفی به او بدهد و برای هر بیت بامعنا یک دندان او را بکند. پس از اتمام کتاب، مشرف سه دندان خود را از دست داد و برای مابقی ابیات جایزه گرفت. و از جمله اشعارش این است: اگر عاقلی بخیه بر مو مزن بهجز پنبه در نعل آهو مزن به مطبخ میفکن ره کوچه را منه در بغل آش آلوچه را که نعل از تحمّل مربا شود ز صبر آسیا کهنه حلوا شود ز افسار زنبور و شلوار ببر قفس میتوان ساخت اما به صبر مجمعالصفحا- جلد2 * مال دنیا از مفلسی پرسیدند: «چگونه روزگار میگذرانی؟» گفت: «الحمدا... آنچه میباید آماده و مهیاست و از اموال دنیا فقط نان و جامه ندارم؛ وگرنه آب روان و هیزم و طناب و دوغ همیشه آماده است.» کدومطبخ قلندری- ادهم خلخالی * نعمتهای گوارا حکیمی را گفتند: «ز چه رو ترک دنیا بگفتی؟» گفت: «از آن رو که از نعمتهای گوارایش محرومم و تیره و مکدرش را نیز نخواهم.» کشکول شیخ بهایی * رزق و روزی فراوان مردی به جهت کمی روزی خود و تنگدستی بسیار، آه و ناله میکرد، به او گفتند: «مگر آیهی «و رزقُکُمْ فی السُّماء» (روزیِ شما در آسمان است) را در قرآنکریم نخواندهای؟» گفت: «چرا خواندهام، ولی نردبان به این بلندی از کجا گیر بیاورم؟» زهرالربیع- جزایری * رها کن و بیا مرد بینوایی در زمستان جامهای یکلا پوشیده بود. از قضا خرسی را سیل از کوهستان به داخل جوی آورده بود و سرش در آب پنهان بود. مردم پشتش دیدند و گفتند: «هی فلانی، پوستینی در جوی افتاده، آن را بگیر و بپوش.» مرد بینوا درجست که پوستین را بگیرد، خرس چنگال در وی زد و مرد گرفتار خرس شد. مردم بانگ برداشتند که یا پوستین را بیاور یا رها کن و بیا. مرد بینوا گفت: «من پوستین را رها میکنم، پوستین مرا رها نمیکند.» فیه ما فیه- مولوی * حیلهی کارساز روباهبچهای با مادر خود میگفت: «مرا حیلهای بیاموز که چون به کشاکش سگ درمانم خود را از او برهانم.» گفت: «این را حیله بسیار است، اما بهترین همه آن است که در خانهی خود بنشینی که نه او تو را ببیند و نه تو او را ببینی.» * دندان مصنوعی طبیبی است در کوچهی لالهزار به پیر نودساله دندان دهد برو دامنش را بگیر و بگو هر آنکس که دندان دهد نان دهد! لعلی تبریزی * شهر شلوغ شهریست پر از همهمه و قالاقیل بهتان و دروغ غیبت و فحش سبیل خستیم(1) از این همهمه، ای گوش! امان مردیم از این زندگی، ای مرگ! دخیل ملکالشعرای بهار 1) رنجور شدیم. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 256 |