تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,282 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,197 |
گفتوگو | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 1، دوره 23، شماره 276، اسفند 1391 | ||
نویسنده | ||
سعید عسکری | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
شیرینترین جایزهی عمر من، کمی شور بود! گفتوگو با علیاصغر عزتیپاک (نویسنده) علیاصغر عزتیپاک نویسندهی کتابهای نوجوان است. او تاکنون چند رمان نوشته است که موضوع اصلی آنها دفاع مقدس است. کتابهای عزتیپاک با استقبال خوبی از طرف خوانندگان، نویسندگان و منتقدان مواجه شده است و در جشنوارههای مختلف برگزیده شدهاند. شاید بتوان گفت در این دوره کتابهای او جزء معدود کتابهایی است که تا این اندازه مورد توجه مراکز فرهنگی و نشریات واقع شده باشد! با این طلبه جوان و خوش ذوق گفتوگویی انجام دادهایم که با هم میخوانیم: نوجوانیتان در کجا گذشت؟ من در یکی از روستاهای بخش «کبودرآهنگ» استان «همدان» به دنیا آمدهام و از 17سالگی هم در قم هستم. اسم روستایمان «کوهین» است. دو طرف روستا رودخانههایی است که این سالها معمولاً خشک هستند؛ ولی وقتی من آنجا بودم، همیشه آب داشتند؛ دههی شصت بود و برخلاف آسمانمان که محل برو و بیای هواپیماهای جنگی ایران و عراق بود، زمینمان آباد بود و سرسبز. الآن هم بد نیست؛ ولی آن موقع آب فراوان بود. مهمترین خاطرات من مربوط است به جنگ؛ چون ما در نزدیکی یک پایگاه مهم هوایی زندگی میکردیم و همین، منطقهیمان را حسابی جنگی کرده بود. ترس را خیلی نمیفهمیدیم؛ چون بچه بودیم؛ اما هیجان دیدن هواپیماهای جنگی که افتادهاند دنبال هم و در تعقیب و گریز هستند، فراموشناشدنی است. چطور شد با داستان آشنا شدید؟ من به خاطر علاقه به نوشتن، داستاننویس شدم! یعنی اول فقط مینوشتم و مینوشتم. بعد یکی گفت به جای این چیزهای بیسروته، بشین داستان بنویس. من هم به حرفش گوش دادم و شروع کردم به نوشتن. چند وقت بعدش هم اطلاعیهای دیدم که نوشته بود «کلاس داستاننویسی نادر ابراهیمی در قم برگزار میشود.» و اینطوری بود که ماجرا شکل جدیتری به خود گرفت. اولین اثر شما چه بود؟ اولین کتاب من، مجموعهداستانی است به نام «میمانم پشتِ در». این کتاب در سال 1384 منتشر شد، در آن 13 داستان کوتاه چاپ شده و مخاطبش هم بزرگسالان هستند. به نظر شما کلاسهای داستاننویسی چهقدر در نویسندگی تأثیر دارد؟ تجربهی من میگوید این کلاسها به تنهایی نمیتواند کسی را داستاننویس کند؛ اما اگر کسی قریحه و استعداد داستاننویسی را داشته باشد، این کلاسها به او کمک میکنند تا زودتر به هدفش که همان نویسندگی است، برسد. هنرجو در کلاس و کارگاه داستان، به شکل مدرسهای با چارچوب داستان آشنا میشود و این مقدمات را زودتر میآموزد. ویژگی مهم این کلاسها این است که علاقهمندان همینطور که دارند آموزش نظری میبینند، با نوشتن داستان و نقد آن از سوی استاد و اعضای کلاس، آموزش عملی را نیز از سر میگذرانند. شما تاکنون بیشتر رمان نوشتهاید. چرا کمتر داستان کوتاه مینویسید؟ من داستاننویسی را با داستان کوتاه شروع کردم، و این ژانری است که دوستش هم دارم؛ اما چه کنم که وقتی با رمان آشنا شدم، مرا شیفتهی جهان گستردهی خودش کرد و به نحوی در آن غرق شدم. رمان جذابتر است؛ چون هنگام نوشتنش با آدمهای زیادی در طول داستان درگیر میشوی و حال و هواهای متفاوتی را تجربه میکنی. به نظر من نوشتن داستان کوتاه مانند شنا در استخر است؛ اما رماننوشتن، مانند پریدن به دریاست؛ و من دل به دریا زدم. به نظر شما الآن نوجوانان بیشتر به داستان کوتاه علاقهمند هستند یا رمان؟ به نظرم نوجوانان، بهخصوص نوجوانان کتابخوان، بیشتر به خواندن رمان علاقه دارند؛ و اگر آنان را بر سر دوراهی خواندن یک رمان و یک داستان کوتاه قرار دهیم، حتماً به سمت رمان خواهند رفت. دلیلش هم این است که هر رمانی، برای خودش یک جهان است. در این جهان قهرمانان و ماجراهای زیادی وجود دارد که نوجوان را با خود میبرند؛ او را در خود غرق میکنند و تجربههای ملموستری را پیش پایش میگذارند. وقتی ما چنین ارتباط عمیق و طولانیای با یک داستان برقرار کردیم، از آن لذت میبریم. به نظرم این تجربه در داستان کوتاه، به این شکل تأثیرگذار، اتفاق نمیافتد. شما سوژههایتان را چگونه انتخاب میکنید؟ سوژههای داستانهای من از زندگیام میآیند. تقریباً ریشهی تمام داستانهایی که تا امروز نوشتهام، در سرگذشت خودم، اطرافیان و دوستانم است. مثلاً موضوع رمان «باغ کیانوش» و همچنین کتاب «زود برمیگردیم»، به ماجراهایی برمیگردد که من و همنسلهای من، پشتِ سر گذاشتهایم؛ البته روشن است که این ماجراها هنگام نوشتن منسجم شدهاند و با مقداری خیالپردازی، غنیتر گردیدهاند. شما هنگام نوشتن چهقدر به طرح مشکلات روز نوجوانان در داستانهایتان توجه دارید؟ من بهعنوان داستاننویس، همیشه تلاشم این است که داستانی جذاب برای نوجوانان بنویسم. این هدف اصلی من است؛ چون اگر این اتفاق نیفتاده باشد، باقی قضایا باد هواست! اما این بدیهی است که هر داستانی باید محتوایی سودمند هم داشته باشد که مخاطبش را یک گام از آنجایی که بود، پیشتر ببرد. خب، من هم از این قانون و قاعده استثنا نیستم؛ اما راستش تا حالا خیلی در فکر طرح مشکلات روز نوجوانان نبودهام. من سعی دارم به مشکلات، مصائب، آرزوها و خواهشهای همیشگی آنان بپردازم؛ و فکر میکنم اگر در اینکار موفق بشوم، داستانم هم مورد توجه نوجوان امروز قرار میگیرد، و هم نوجوان فردا و فرداها. اگرچه این حرف من به این معنی نیست که نباید به مسایل روز نوجوانان پرداخت، باید مسائل را به شکلی دید که منحصر به بچههای یک دورهی خاص نماند. شما برای نوشتن برنامهی خاصی دارید؟ در یک دورهای، بله؛ برنامه داشتم و داستاننوشتنم خیلی با برنامه و قاعدهمند بود. بیشتر شبها مینوشتم و در جایی که صدا از پشّه هم درنیاد! اما الآن دیگر این حالت را ندارم، و معمولاً اگر به لحاظ درونی در یک آرامش نسبی باشم، همه جا و همه وقت میتوانم بنویسم. آیا از بین نویسندگان، سبک نویسندهی خاصی را هم دنبال میکنید؟ خیر! من داستان زیاد میخوانم؛ اما سعی میکنم در نوشتن از نویسندهی خاصی الگو نگیرم؛ البته در بین نویسندگان نوجوان کارهای آقای فرهاد حسنزاده و محمدرضا بایرامی را بیشتر میپسندم. از خارجیها هم «سرگذشت هکلبری فین» از جناب «مارک توین» را خیلی خیلی دوست دارم؛ خیلی! کتابهای شما تاکنون چه رتبههایی را به دست آوردهاند؟ من در پشت جلد کتاب «باغ کیانوش»م نوشتهام: تا کنون برای داستانهایم جوایز نسبتاً خوبی گرفتهام؛ اما اگر کسی از شیرینترین جایزهی عمرم بپرسد، میگویم در کلاس سوم ابتدایی، نفر اول شده بودم. خانممعلممان بعد از تحویل کارنامهها، دست کرد در کیفش، و کفِ دستِ من را پر کرد از یک مشت شاهدانهی شور و خوشمزه، و گفت: «این هم جایزهی من به نفر اول کلاس!» این یعنی که: شیرینترین جایزهی عمر من، کمی شور بود! خودتان دلیل موفقیت آثارتان را در چه میدانید؟ من این حرف را قبول ندارم! و خودم را هنوز نویسندهی موفقی نمیبینم. گرفتن جایزه که موفقیت نیست. جایزه میتواند راه موفقشدن را هموارتر بکند؛ اما خودش موفقیت نیست. به نظر من نویسندهای موفق است که در کشوری مثل ایران خودمان، که بیش از هفتاد میلیون جمعیت دارد، حداقل دویستهزار نفر خوانندهی پر و پا قرص داشته باشد. اگر نه، برگزیده شدن یک کتاب نوجوان از سوی چند کارشناس پنجاه- شصتساله، که از نگاه یک بزرگسال دربارهی کتابها قضاوت میکنند، خیلی نشانهی موفقیت نیست. من موفقیت را در پیدا کردن مخاطب میدانم، نه گرفتن جایزه؛ البته روشن است که معنی حرفم این نیست که از جایزه بدم میآید! یک نویسنده چگونه میتواند به این موفقیت دست پیدا کند؟ نویسنده باید نیازهای روحی و روانی مخاطب خود، یعنی نوجوانان را بشناسد تا بتواند انتظاری که آنان از یک داستان دارند برآورده کند. او باید بداند که نوجوانان هیجان زیادی دارند؛ خیلی پرشور و پرتحرک هستند و نیاز به قهرمان دارند؛ بنابراین، داستانهایی را بیشتر میپسندند که این ویژگیها را داشته باشد. نوجوانان به داستانهایی که خیلی ساکن و بیروح باشند و کُند پیش بروند، تمایل زیادی نشان نمیدهند. چه توصیهای برای نوجوانان علاقهمند به داستاننویسی دارید؟ توصیهی خیلی مهم من به علاقهمندان داستاننویسی، که خودم خیلی به آن توجه دارم، این است که فراوان کتاب بخوانند. کسی که میخواهد بنویسد، باید حرفی برای گفتن داشته باشد؛ و این کار بدون مطالعهی عمیق و همهجانبه امکان ندارد. روی «همهجانبه» بودن تأکید میکنم؛ و این یعنی مطالعهی فقط داستان نمیتواند ذهن ما را پربار کند. باید همه چیز خواند و دربارهی همهی مسائل انسان مطالعه کرد. هر کس که انسان، طبیعت و جهان را خوب بشناسد، میتواند با اعتماد به نفس بیشتری بنویسد. در کنار این خوب خواندن، باید بهطور مداوم نوشت. در واقع نویسندگی، خواندن و خواندن و خواندن است؛ و بعد، نوشتن و نوشتن و نوشتن! آقای عزتیپاک، به نظر شما نوجوانان و علاقهمندان به داستاننویسی، چگونه میتوانند کتابهای خوب را انتخاب کنند؟ روشن است که من در حال حاضر دارم از تجربیات خودم حرف میزنم و این تجربهها به من میگویند که توجه کن به کتابهایی که در نشریات بیشتر دربارهی آنها حرف زده میشود؛ و نیز توجه کن به آنهایی که بیشتر نقد میشوند! این کتابهای معروف معمولاً کتابهای خوبی هستند؛ چون کتاب بد که معروف نمیشود! به نظرم از این راه میتوان کتابهای مناسبی انتخاب کرد؛ اما خب، این همهی ماجرا نیست. هر کسی سلیقهی خاص خودش را دارد؛ بنابراین، بخشی از کار هم بر عهدهی هر علاقهمند به کتاب است که باید با مطالعهی سایر کتابها، کتابهای مورد علاقهی شخص خودش را جستوجو کند، آن را کشف کند و از خواندنش لذت ببرد؛ یک لذّت منحصر به فرد! | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 118 |