تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,402 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,349 |
خدا و طنز | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 1، دوره 24، شماره 277، فروردین 1392 | ||
نویسنده | ||
مرتضی دانشمند | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
نگاهی به موضوع طنز در قرآن شوخطبع بودن و طنزپرداز بودن یا جدی بودن هر کسی را از گفتار، رفتار و نوشتار او میتوان به دست آورد؛ اما خداوندی که وجودش نادیدنی است و صدایش ناشنیدنی، چگونه میتوان دربارهاش گفت که شوخطبع و طنزپرداز است و یا جدی و دور از هر گونه مزاح و شوخطبعی و طنزپردازی؟ اگر خدا را به دیده نتوان دید- که نمیتوان دید- و صدایش را نتوان شنید- که نمیتوان شنید- کتابش، اما خوشبختانه در دست ماست. با خواندن آیهها و سورههایش میتوان فهمید تا چه حد از طنز بهره گرفته و یا با آن بیگانه بوده و به آن روی خوش نشان نداده است. قرآن در آیاتی میگوید: «این کتاب گفتاری فاصل بین حق و باطل است و شوخی و هزل نیست.»(1) آیا از این دو آیه و آیاتی نظیر آن میتوان نتیجه گرفت که قرآن با طنز مخالف است؟ بهتر است مسأله را با تعریف طنز آغاز کنیم. به راستی طنز چیست؟ «طنز عبارت از شعر یا نثری است که در آن، حماقت یا ضعفهای اخلاقی، فساد اجتماعی یا اشتباههای بشر با شیوهای تمسخرآمیز و اغلب غیرمستقیم بازگو شود.»(2) به این معنا آیا قرآن از طنز بهره جسته است؟ آیا در قرآن آیه یا آیات و یا سوره یا سورههایی داریم که خداوند حماقت یا ضعفهای اخلاقی، فساد اجتماعی یا اشتباههای انسانی را با شیوهای تمسخرآمیز بیان کرده باشد؟ به آیهی زیر بنگریم: «حکایت حال کسانی که تورات را به آنها دادند، اما آنها از برداشتنش شانه خالی کردند، حکایت درازگوشی است که کتابهای آسمانی را بر پشت برمیدارد، بدا حکایت قومی که نشانههای خدا را دروغ شمردند و خدا مردم ستمپیشه را راه نمیبرد.»(3) چه تصویری در ذهنتان میآید؟ با خواندن آیه، درازگوشی را تصور میکنیم که از سالن کتابخانه بیرون میآید با باری از کتابهای گوناگون که بر پشت دارد. گر چه زحمت بردن کتابها را میکشد، خود کلمهای از آن کتابها را نه میخواند و نه میتواند بخواند و نه میفهمد. خر در بیشتر فرهنگها سمبل حماقت است و کتاب در همهی ملتها مظهر دانایی و علم و دانش. موقعیت طنزی که این آیه به تصویر میکشد در آن است که خداوند دو مظهر متضاد حماقت و معرفت را با هم آورده است. آیا بهتر از این میتوان حال جامعهای را که کتابخانههایش سرشار از منابع و ذخایر فرهنگی است و مردمش بیمیل به مطالعه و کتاب به تصویر کشید؟ آیا زیباتر از این میتوان حال مدعیان علم، فرهنگ و فرهنگدوستی را که تنها شعار فرهنگ را میدهند و سنگش را به سینه میزنند، اما در عمل گامی مؤثر در جهت بالا بردن فکر، فرهنگ و اندیشه به جلو برنمیدارند ترسیم کرد؟ به راستی اگر کاریکاتوریستی بخواهد حالت جامعهای را که حال مطالعه ندارد و کتاب را تنها برای دکور میخواهد به تصویر بکشد، تصویری خندهدارتر از این میشود که درازگوشی را در حالتی چنین مفلوکانه به نقش درآورد؟ به آیاتی دیگر بنگریم: «آیا حکایت آن شاکیان که از محراب (داود) بالا رفتند به تو رسیده است؟ آنگاه که (سرزده) بر او وارد شدند و او از دیدن آنها هراس کرد، گفتند: «نترس، ما دو نفر شاکى هستیم، یکى از ما بر دیگرى تعدى کرده، پس بین ما به حق داورى کن و ستم روا مدار، و راه درست را نشانمان ده. این برادر من است، 99 میش دارد، و من تنها یکى دارم، (به من) میگوید: این یکى را هم به من واگذار! با زبان بر من چیره گشته است.» (داود) گفت: «به راستی او با خواستن میش تو و درخواست افزودن آن به میشهایش بر تو ستم کرده، و بسیارى از دوستان به یکدیگر ستم مىکنند، مگر آنها که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند، که شمارشان اندک است...» داود گمان کرد ما او را (با این ماجرا) آزمودهایم، از پروردگارش بخشش خواست و به سجده افتاد و توبه کرد. ما این عمل را بر او بخشیدیم، و او نزد ما داراى مقام والا و آیندهی نیک است.»(4) موارد طنز در قصهی داود: 1- غافلگیری: داود در آغاز آمدن شاکیان فکر میکرد دو انساناند، اما بعد فرشته از آب درآمدند. 2- مقایسهی بین دارایی دو برادر با این لحن که این برادر من است، 99 میش دارد و من تنها یک میش. اصرار دارد که تنها میش خود را به من واگذار و مرا در گفتوگو مغلوب کرده است. شاید تکیه بر زبانآوری برادرش اشاره به این نکته باشد که جناب داود مبادا اینجا هم سر تو کلاه گذاشته و تو را مغلوب سخنوری خود سازد. 3- تا اینجا همهی اظهارات شاکی، او را فردی حقبهجانب و برادرش را زورگو و مظلومکش معرفی میکند؛ به گونهای که هر کس با شنیدن آنها حق را به شاکی میدهد. آیا ستمی از این بالاتر که کسی که 99 میش دارد و نیازی به بیش از آن ندارد باز زیادهخواهی کند، آن هم از برادرش و سهم او را به سوی خود بکشد. نظیر جالب این مسأله قضیهی والاستریت با شعار ناینتی ناین (99 درصد) است. در والاستریت هم ادعا شده که یک درصد افراد جامعه 99 درصد امکانات و ثروت عمومی جامعه را به خود اختصاص میدهند و صدای 99 درصدی مردم درمیآید. در قضیهی داود طرف دعوا دو نفر بیشتر نیستند؛ اما یک نفر 99 درصد دارد و یک درصد دیگر را هم طلب میکند و طرف دیگر تنها یک درصد دارد و همان حق خودش را میخواهد. صحنهی طنز آنجا رخ میدهد که داود همچون هر داور طرفدار ستمدیده حق را به شاکی داده و حکم به ستمگر بودن برادر زیادهخواه میدهد. «به تحقیق با درخواست میش تو به میشهایش به تو ستم کرده و بسیاری از دوستان به یکدیگر ستم میکنند.» در همینجاست که حس عدالتطلبی داود آنچنان او را بیتاب میکند که یک اصل مهم آیین دادرسی را از یاد میبرد. مهمترین رکن آیین دادرسی بحث «بینه و دلیل» است. داود پس از شنیدن اظهارات شاکی بایستی بر اساس اصول قضا گوش به سخنان متشاکی نیز میسپرد؛ اما بدون این که به حرفهای او گوش سپارد به محض شنیدن اظهارات شاکی حق را به او داد. تازه با آوردن یک حکم کلی نصیحتگونه و ارشادی بر پیازداغ داوریاش نیز افزود. در این داوری حتی متشاکی را به طور ضمنی به بیایمانی و فسق متهم کرد و گفت: «بسیاری از دوستان به یکدیگر ستم میکنند، مگر آنها که ایمان آوردند و کار شایسته کردند.» مهمترین موقعیت طنز در قصهی داود زمانی پیش میآید که پس از طرح دعوای متشاکیان و داوری داود بین آنها، مشخص میشود که متشاکیان در حقیقت آدمی نبودهاند، بلکه دو فرشته بودهاند که برای گرفتن آزمون از داود به زمین آمده و پس از اجرای آزمون به آسمان بازگشتهاند. برخی از درسهایی که در این قصهی زیبا با حالتی طنزگونه به داود و همهی قاضیان داده میشود از قرار زیر است: 1- قاضی بایستی از هرگونه دستپاچگی و شتابزدگی در داوری پرهیز کند. 2- قاضی بایستی به اظهارات خواهان و خوانده و یا شاکی و متشاکی هر دو گوش سپارد. داود پس از آن که به خطای دادرسی پی میبرد دست توبه به آسمان آمرزش بالا میبرد و از خدا بخشش میخواهد، که این درسی برای همهی قضات است که اگر در موردی خطا کردند و سپس فهمیدند که خطا کردهاند، بر خطای خود اصرار نورزند، بلکه از خدا بخشش بخواهند و حتی خطای خویش را جبران کنند که داود از خداوند بخشش خواست تا بر او ببخشاید. موارد بسیار فراوانی از موقعیتهای طنز و یا تعابیر طنزآمیز در قرآن به چشم میخورد که نظریهی کسانی را تأیید میکند که معتقدند قرآن از طنز بهره جسته است. در مقابل اینان کسانی قرار دارند که دامن قرآن را از آوردن طنز دور میدانند. آنها برای اثبات ادعای خود برخی از آیات را شاهد میآورند که خداوند قرآن را قول فصل دانسته و از قول هزل جدا میداند. در یک جمعبندی شاید بتوان گفت که قرآن کتاب حق است و دامن معارف بلند آن از طنز و فکاهههایی که گزافهگویی میکند و یا مبالغهآمیز و دور از واقعیت است، به دور است؛ اما در نحوهی بیان خود از شیوهها و موقعیتهای طنزآمیز بهره گرفته است.
1) سورههای طارق، آیههای 13 و 14. 2) واژهنامهی هنر شاعری، میمنت میرصادقی. 3) سورهی جمعه، آیهی 5. 4) سورهی ص، آیههای 21 تا 25. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 112 |