تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,462 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,414 |
کارخونهی یخ | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 1، دوره 24، شماره 280، تیر 1392 | ||
نویسنده | ||
سید ناصر هاشمی | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
تجویز دارو شخصی در جنگل دکتری را دید که تفنگی روی دوشش بود. پرسید: «کجا میروید؟» دکتر گفت: «برای دیدن مریضی میروم.» مرد گفت: «مگر داروهایی را که تجویز کردید برای مردنش کافی نیست که تفنگ همراه خود میبرید؟» تفریح زنی به شوهرش گفت: «من 5 دقیقه میرم بیرون. تو، هر نیمساعت یه سری به قابلمه بزن.» سرشکسته از مردی پرسیدند: «چرا سرت را بستهای؟» جواب داد: «دیروز با شخصی دعوا کردم، طرف با آب زد به سرم و سرم شکست.» گفتند: «آب که سر را نمیشکند.» جواب داد: «آخه آب توی کوزه بود!» دستپاچه سر سفرهی عقد، مادر عروس به عروس گفت: «دخترم وقتی عاقد سه بار خطبه را خواند بعد «بله» را بگو.» عروسخانم هم هی پیش خودش میگفت: «سه بار، سه بار، سه بار...» تا نصیحت مادر را فراموش نکند. عاقد برای اولینبار که خطبه را خواند، عروس با صدای بلند فریاد زد: «بله، بله، بله.» دعوا علی به دفتر مدرسه رفت و گفت: «آقای ناظم، نیم ساعت است که پسری با برادرم توی حیاط دعوا میکنند.» ناظم با تعجب گفت: «نیم ساعت است دعوا میکنند؟ چرا زودتر نیامدی؟» علی: «چون تا حالا برادرم داشت او را میزد.» دزدی از فقرا دزدی نیمهشب به خانهی مرد بینوایی آمد، هر چه گشت چیزی پیدا نکرد. موقع رفتن صاحبخانه را بیدار کرد و گفت: «بدبخت ما که رفتیم؛ ولی این روش زندگی نیست، پاشو فکری به حال خودت بکن.» آشپز سر سفرهی غذا، زن با اوقاتتلخی لباسش را به شوهرش نشان داد و گفت: «وضع لباسم را ببین، هر کس به خانهی ما بیاید و مرا نشناسد فکر میکند که من آشپزم نه خانم خانه.» شوهر در حالی که غذا میخورد گفت: «عوضش اگر دستپختت را بخورد میفهمد که تو آشپز هم نیستی.» کسب و کار از کتابفروشی پرسیدند: «وضع کسب و کارت چگونه است؟» گفت: «بسیار بد است، چون آنها که پول دارند سواد ندارند، آنها هم که سواد دارند پول ندارند.» دزد حاضرجواب قاضی به دزد گفت: «تو چطور جرأت کردی نصف شب وارد خانهی مردم شوی؟» دزد گفت: «جناب قاضی تکلیف ما را روشن کنید، دفعهی قبل هم گفتید چطور وسط روز جرأت کردی وارد خانهی مردم شوی؟ بفرمایید پس ما کی به کار و کاسبی برسیم؟» زلزله مردی به پدرزنش که در شهر دیگری بود زنگ زد و گفت: «شایعه شده که اینجا قرار است زلزله بیاید. میخواهم زنم را چند روز بفرستم پیش شما.» پدرزن جواب داد: «با اخلاق دخترم کاملاً آشنا هستم. لطفاً زنت را پیش خودت نگهدار و زلزله را بفرست پیش من!» پیامک ضربدر یخ * مادربزرگم همیشه میگه موقع آب خوردن مواظب باشید. آب 3 تا جن داره. یه دونه اکسیجن، دوتا هیدروجن. * اگه کسی بهت بدی کرد، قلبشو نشکون؛ چون طفلک یه قلب بیشتر نداره. بزن دندوناشو بشکون که 32 تا داره. * در سه حالت میتونی برای دیگران مهم باشی: 1- خوشگل باشی 2- پولدار باشی 3- بمیری. * به یارو تنبله میگن تنبلی، مادرِ عادتهای بَده. چرا ترکش نمیکنی؟ میگه: آخه احترام مادر واجبه. * توصیهی یک پدر باحال به فرزندانش: اگر شما به یکدیگر احترام بگذارید، یکدیگر هم به شما احترام خواهد گذاشت. * به بابام گفتم چهطور ثروتمند شدی؟ گفت: یه روز یه سیب خریدم صد تومن، بردم فروختم دویست تومن. بعد با اون دویست تومن دوتا سیب خریدم هر کدومشو فروختم دویست تومن. گفتم: خب بعد؟ گفت: بعد عموم مرد، اموالش به من ارث رسید. * یارو به بچههاش وصیت کرد: من از شب اول قبر میترسم. منو شب دوم خاک کنید. * ادیسون در بیانیهای یادآور شد: من فقط برقو اختراع کردم. به خاطر قبضش به من فحش ندید. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 81 |