تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,322 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,278 |
اتاق مشاور | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 1، دوره 24، شماره 285، آذر 1392 | ||
نویسنده | ||
مهدیس حسینی | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
کارشناس روان شناسی بالینی * سلام خانم مشاور! من مادر دو پسر دوقلو هستم. بچههای من با هم بسیار سازگارند و هیچ مشکلی ندارند؛ اما دو فرزند بعدی من که با هم دو سال تفاوت سنی دارند خیلی ناسازگارند و همیشه با هم لج و لجبازی میکنند و صدای هم را درمیآورند. به نظر شما چطور میتوانند با هم سازگاری پیدا کنند؟ ک. راشدفر - هرمزگان سلام به مادر گرامی دوست عزیز، لجبازی در کودکان کاملاً طبیعی است. کودکان لجبازی میکنند، چون این طبیعت آنهاست که اطرافشان را آزمایش کنند و بفهمند که تا کجا میتوانند پیشروی کنند. با این حال، بچهها حد و مرز خود را نمیشناسند و این وظیفهی والدین است که محدودیتها را برای آنها مشخص کنند. در مورد فرزندان شما نیز اینگونه است. شما توضیح نداده بودید که بعد از دوقلوهایتان بچههای بعدی با چه فاصلهی سنی از دوقلوهایتان متولد شدهاند. تنها متوجه شدم که تفاوت سنی آنها با هم دو سال است، حتی مثالهایی از نوع ناسازگاری آنها با یکدیگر نیز برایم ننوشته بودید. دوست عزیزم باید بگویم که تربیت هر یک از فرزندان با یکدیگر متفاوت است. در عین حال میتوانم بگویم نوع نگاه و توجه شما به هر یک از فرزندانتان بر رفتار آنها تأثیر میگذارد. احتمالاً فرزندان شما دچار کمبود توجه و محبت هستند. گاهی مواقع چون بچهها نمیتوانند به خوبی با دیگران ارتباط برقرار کنند عصبی و تندخو میشوند، در نتیجه والدین نگران میشوند از این که چرا کودکشان با کودکان دیگر یکسان نیست. راهحل مناسبی که برای حل مشکل ناسازگاری فرزندان شما با یکدیگر میتوانم به شما پیشنهاد کنم یک تکنیک رفتاردرمانی است. شاید با این تکنیک بتوانید محل زندگیتان را از یک محدودهی جنگی به بهشتی آرام تبدیل کنید! در برخورد با رفتارهای نامتعارف فرزندانتان از جمله «اگه تونستی این کار رو بکنی» استفاده کنید. مثلاً اگر فرزندتان با کتک زدن خواهرها یا برادرانش سعی دارد قوی و پرزور بودن خودش را به دیگران نشان بدهد، شما میتوانید با گفتن جملهی «اگر راست میگی و خیلی قوی هستی بیا کمک کن این صندلیها رو تنهایی جمع کن» رفتار نامطلوب او را جایگزین رفتار مطلوب بکنید. به یاد داشته باشید که اکثر رفتارهای نامطلوب و ناسازگاریهای فرزندانتان تنها برای جلب توجه شماست. در زمان ناسازگاری میان فرزندانتان آنها را آرام کنید، در میانشان بنشینید و با آنها صحبت کنید. به سخنانشان گوش دهید و با تکنیک بالا سعی در حل مشکلات کنید . در زمان ناسازگاری فرزندانتان اگر شما نیز مانند آنها جیغ بزنید، دیگر چه فرقی بین شما و آنها وجود دارد. در این صورت هر دوی شما بازنده خواهید بود. فرزندانتان از راهنمایی شما بی نصیب می مانند و شما نیز احترام خود را از دست داده اید. اگر آرام نیستید و نمی توانید منطقی عمل کنید، از محیط دور شوید و زمانی برگردید که بتوانید احساسات خود را کنترل کنید. در پایان فراموش نکنید لجبازی کودک یکروزه شکل نمیگیرد و یکروزه هم برطرف نمیشود.
* من یک دختر 15 ساله هستم. چند ماه است که مادرم بیمار شده و به کما رفته است. او مثل یک انسان بیجان روی تخت افتاده و ما باید به او دارو تزریق کنیم. در این چند ماه، هم من و خواهر کوچکم و هم پدرم افسردگی گرفتهایم. آخر زمانی که مادرم حالش خوب بود زندگی ما خیلی شاد بود؛ اما الآن هیچ کدام از ما حوصلهی حرف زدن نداریم. تازه کلی هم کار روی دوشمان ریخته که حسابی ما را خسته میکند. غیر از آن کارها از مادرمان هم باید مراقبت کنیم. کاش انسانها قدر سلامتیشان را بدانند! ح. م- زنجان دوست خوبم سلام! نامهیتان را خواندم، امیدوارم به زودی حال مادر شما رو به بهبودی برود. دوست خوبم روزی را به یاد بیاورید که شما به دنیا آمدهاید و مادرتان با تمام محبت و مهر و علاقهی مادریاش از شما مراقبت و نگهداری کرد تا به این جایی که هماکنون هستید، برسید. شاید قبول این که مادرتان را با چنین شرایطی در بستر بیماری ببینید برایتان سخت و دشوار باشد، اما شما باید مقاوم باشید. سعی کنید شاد باشید و این شادی را به خواهر و پدرتان نیز منتقل کنید. نگذارید احساس افسردگی شما را از پای درآورد. با مادرتان حرف بزنید. از خاطرات و روزهای خوشی که با هم پشت سر گذاشتهاید برایش صحبت کنید، در کنارش بنشینید و برایش شعر بخوانید. مطمئن باشید که مادر شما احساسات شما را درک خواهد کرد و صحبتهای شما را خواهد شنید. دوست عزیزم به یاد بیاورید زمانی را که شما مریض و بیمار میشدید و مادرتان از شما پرستاری میکرد. به نظر من الآن بهترین زمان برای جبران تمام زحماتی است که او برای شما کشیده است. به اعتقاد من شما میتوانید با مدیریت درست شرایط را به حالت قبل برگردانید. نگذارید حس این که مادرتان روی تخت خوابیده است شما را آزار بدهد. نگذارید افسردگی شما را مغلوب کند. با خودتان بگویید شاید این آزمایشی از سوی خداست که من باید از آن سربلند بیرون بیایم. دوست عزیزم سعی کنید به همراه خواهرتان محیط خانه و روابط بین خودتان را به قبل از بیماری مادرتان برگردانید. با مادرتان آنطور رفتار کنید که انگار او بیمار نیست و در کما فرو نرفته است. تصور کنید مادرتان برای مدتی به آنفولانزا مبتلا شده است و شما وظیفهی مراقبت از او را بر عهده دارید. اگر انجام فعالیتهای خانه شما را خسته و کسل کرده است، از آشنایانتان کمی کمک بگیرید. از خالهها یا عمههایتان بخواهید تا کمی به شما کمک کنند. با پدرتان صحبت کنید و به او دلداری بدهید. به همراه خواهر و پدرتان زمانی را به مادرتان اختصاص دهید، در کنار تختش بنشینید و از روزهای خوبی که با هم داشتید در کنار مادرتان صحبت کنید و دائم به مادرتان یادآوری کنید شما هر روز و هر روز منتظر هستید که او چشمهایش را باز کند و از تختش پایین بیاید. من مطمئن هستم که مادر شما صدایتان را خواهد شنید. در پایان من و تمام بچههای سلام بچهها برای سلامتی مادر شما دعا میکنیم و امیدواریم ایشان به زودی سلامتی خود را به دست بیاورند.
* سلام خانم مشاور! ببخشید که مزاحمتان شدم. من 14 سال دارم. چند سال پیش که کودکی بیش نبودم از کیف پول یکی از خانمهای فامیلمان مقداری پول بدون اجازهاش برداشتم. مدتی بعد فهمیدم که این کارم اشتباه است و گناه به حساب میآید. البته آن موقع کودک بودم و این چیزها را نمیدانستم؛ اما الآن که فهمیدهام دوست دارم پول آن خانم را پس بدهم، ولی رویم نمیشود. میترسم آن خانم در مورد من فکرهای بد کند. فکر این موضوع خیلی مرا آزار میدهد. به نظر شما باید چه کار کنم؟ رامین. ق- ساوه دوست خوبم سلام! از این که خودت از اشتباهی که انجام دادهای پشیمانی و سعی در جبران آن داری خوشحالم. به نظر من با آن خانم صحبت کن و برایش توضیح بده که از کاری که در گذشته کردهای پشیمانی و همیشه میخواستی که این رفتار ناپسند را جبران کنی. اگر احساس میکنی که ممکن است بیان این مطلب، نوع نگاه آن خانم را نسبت به شما عوض کند یا او فکر کند که باید دیگران را نیز از این موضوع آگاه کرد، پیشنهاد میکنم نامهای به صورت ناشناس برای آن خانم بنویسید و در آن نامه از اشتباهی که انجام دادهاید صحبت کنید، این که نمیدانستهاید که این عمل تا چه اندازه زشت است و گناه به حساب میآید. بنویسید که خودتان متوجه اشتباهتان شدهاید و دوست دارید این اشتباه را جبران کنید. همچنین در نامه از ایشان بخواهید که شما را ببخشند. میتوانی نامه را به آدرس ایشان پست کنید یا اگر برایتان مقدور است، خودتان نامه را در صندوق پستی خانهاش بیندازید. مطمئن هستم موفق میشوید، همانطور که مطمئنم دیگر چنین خطایی از شما سر نخواهد زد.
* دو سال پیش پدرم از دنیا رفت. من و مادرم در این دو سال تنها زندگی کردیم. نبودن پدرم خیلی در روحیهی ما تأثیر بدی گذاشته است. امسال مادرم با یک مرد دیگر ازدواج کرده است. از وقتی او ازدواج کرده اخلاقش خیلی بهتر شده و شادتر به نظر میرسد؛ اما من از ناپدریام خوشم نمیآید. دوست ندارم کسی جای پدرم را بگیرد. ناپدری من آدم خیلی خوب و خوشاخلاقی است؛ اما من فکر میکنم دارد کلک میزند. الهام. م- شهرکرد با سلام به دوست عزیزم از این که پدرتان را از دست دادهاید و در طی دو سال گذشته تلخترین تجربههای زندگی را چشیدهاید واقعاً اندوهگین شدم. هیچگاه نمیتوانم بگویم که شما را درک میکنم؛ چون شرایط شما را ندارم؛ اما وقتی خودم را جای شما با شرایطی که شما زندگی کردهاید میگذارم تا کمی به احساس شما نزدیک شوم با خودم میگویم شاید همراه شدن این آقا در زندگی کنار مادرتان و شما پاسخی است از سوی خدا برای تمام شدن تلخیها و غصههای زندگیتان. دوست خوبم! قطعاً این آقا هیچگاه نمیخواهند جای پدرتان را برای شما بگیرند؛ اما پذیرش او در جای خودش، این که همسر مادر شماست و قصد دارد در زندگی برای راحتی و آسایش شما و مادرتان تلاش کند چیزی است که شما باید بپذیرید. نگاهتان را عوض کنید و فکر نکنید که تمام محبتهای این آقا به شما از روی کلک است. حضور او را در زندگیتان قبول کنید و اجازه بدهید که تمام محبتی را که پدرتان فرصت ابراز کردن آن را به شما پیدا نکرد این آقا به شما هدیه کند.
* اسم من میناست و 15 سال دارم. پدرم خیلی مراقب من و خواهر 12 سالهام است. او گاهی ما را تا مدرسه تعقیب میکند. جاهای دیگری هم که بخواهیم برویم گاهی پدرم ما را دنبال میکند؛ البته فکر میکند که ما نمیفهمیم؛ اما من همیشه متوجه میشوم. یکی - دوبار هم این موضوع را به مادرم گفتهام و او با پدرم جر و بحث کرده است. من هم به خاطر این که دیگر در خانهیمان دعوا و جر و بحث نشود این موضوع را نگفتم. به نظر شما چطور میتوانم به پدرم بفهمانم که تعقیب کردن ما کار درستی نیست؛ چون او خودش مرا تربیت کرده. حالا که مرا تعقیب میکند، یعنی این که به تربیت خودش اطمینان ندارد. مینا. ک- میاندوآب دوست عزیزم سلام! نامهیتان را خواندم. من یک سؤال دارم. چرا هیچ وقت منطقی ننشستهاید و با پدرتان صحبت نکردهاید؟ من عمل پدرتان را تأیید نمیکنم. درست است که والدین نگران سلامتی فرزندانشان هستند؛ اما این مراقبتهای بیش از اندازه به دلیل بیاعتمادی به فرزندانشان نیست. گاهی اوقات وقوع برخی اتفاقها که در جامعه میافتد والدین را نگران میکند که خدای نکرده این اتفاق برای فرزند من رُخ ندهد. شاید حساسیتهای پدر شما به دلیل دوست داشتنهای بیش از اندازهی شماست. پیشنهاد میکنم در قدم اول همیشه برای رفتن به بیرون از منزل سعی کنید از پدرتان بخواهید شما را برساند. وقتی پدرتان آنقدر وقت دارد که شما را در خارج از منزل تعقیب کند مطمئناً خوشحال خواهد شد که وظیفهی رساندن شما را به مقصد به عهده بگیرد. زمانهای خروج از منزلتان را به گونهای تنظیم کنید که پدرتان در منزل باشند و بتوانند شما را همراهی کنند. دوست خوبم! این همراهی با پدرتان فرصت خوبی است تا شما کم کم از احساسات خود صحبت کنید. خوب است ابتدا برای مدت چندین هفته بدون هیچ گونه ناراحتی از پدرتان خواهش کنید که شما را برای رفتن به مدرسه یا خیابان همراهی کند. به پدرتان این حس را بدهید که از همراه شدن او با خودتان بسیار خوشحال هستید. وقتی در خیابان با او قدم میزنید دستهایش را در دست بگیرید و فشار دهید. شاید به نظرتان سخت باشد؛ اما باور کنید این اولین قدم برای نزدیک شدن به اوست. در زمان همراهی با پدرتان سکوت نکنید، از اتفاقها و خاطراتتان صحبت کنید. از آرزوهایتان بگویید و مدام تکرار کنید از این که او همراه شماست بسیار خوشحالید. با گذشت زمان حتماً تغییرات را در پدرتان خواهید دید. اگر زمانی از او خواستید که شما را برساند و او گفت که وقت ندارد، بلند بگویید «چهقدر حیف شد، چون همراهی با او برای شما بسیار لذتبخش است». دوست عزیزم! من باور را بر این موضوع گرفتم که پدر شما تنها از روی عشق و علاقهای که به شما دارد شما را بسیار کنترل میکند؛ چون نوشته بودید که تنها در بیرون رفتن از منزل بسیار روی شما حساس است. نمیتوانم بگویم پدر شما آدم شکاکی است؛ زیرا اگر مثل این بود، شما را در خانه حبس میکرد و ارتباط شما با تلفن را با دنیای خارج قطع میکرد و هیچ گاه به شما اجازه نمیداد که وقتی در منزل نیست شما از خانه خارج شوید. فراموش نکنید که این همراهی با پدرتان فرصت خوبی برای شما و خواهرتان است تا به او ثابت کنید که نباید نسبت به تربیت شما شک کند. من مطمئن هستم اگر شما دوستانه با پدرتان صحبت کنید، او هم دلیل رفتارش را برای شما بازگو خواهد کرد. باز هم تأکید میکنم با رفتارتان نشان دهید که در بیرون از منزل نیازمند حمایت و توجه او هستید و دوست دارید که همیشه همراه شما باشد. نگران نباشید که دوستانتان با دیدن شما و همراهی پدرتان چه میگویند. میتوانید در جواب دوستانتان بگویید که بسیار خوشحال هستید که پدرتان برای شما وقت میگذارد و همیشه مراقب شماست و با رساندن شما به مدرسه دوست دارد به همه نشان دهد که تا چه اندازه دخترانش را دوست دارد.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 100 |