تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,282 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,195 |
جادهی بهشت/ 13 ساله، اما شیرمرد | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 1، دوره 24، شماره 286، دی 1392 | ||
نویسنده | ||
مجید ملامحمدی | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
بهنام محمدی تاریخ تولد: 12 بهمن 1345 اولین رزمندهی شهید 13 ساله در دفاع مقدس محل تولد: مسجدسلیمان تاریخ شهادت: 28 مهر 1359 محل شهادت: خرمشهر، بر اثر برخورد ترکش خمپاره به گلو * در شهریور سال 59 عراقیها به خرمشهر حمله کرده بودند. خیلیها داشتند شهر را ترک میکردند. بهنام 13 ساله بود، اما مثل مردها فکر میکرد و شجاع بود. او تصمیم گرفت در خرمشهر بماند. پدر و مادرش در خرمشهر زندگی کردند. هواپیماهای عراقی مدام خرمشهر را بمباران میکردند. توپها و خمپارهها مجال نمیدادند. بهنام از این سو به آن سو میدوید و به حال مجروحان میرسید. خرمشهر داشت به دست عراقیها میافتاد. بچهها شجاع شهر کم بودند و سلاح ناچیزی در اختیار داشتند. * بهنام از 31 شهریور تا 28 مهر در شهر خود ماند و در روزهای دفاع خرمشهر، جلویِ عراقیهای متجاوز ایستاد. * یک بار رفته بود شناسایی، عراقیها فکر نمیکردند بچهی 13 ساله برود شناسایی. او را گیرش انداختند و چند تا سیلی آبدار به او زدند. جای دست سنگین عراقیها روی صورت بهنام ماند. وقتی به طرف دوستان خود برگشت دستش را روی صورت سرخش گرفته بود و به بچهها اشاره میکرد که دشمن در کجاست. بچهها راه افتادند. بهنام یک اسلحه به غنیمت گرفته بود و خوشحال بود. سرانجام با آن اسلحه هفت عراقی را اسیر کرد. * بزرگترها به او گفتند: «اسلحهات را باید تحویل بدهی!» گفت: «به این شرط تحویل میدهم که به جایش یک نارنجک به من بدهید!» او با همان نارنجک دخل یک جاسوس عراقی را آورد. * خرمشهر به دست عراقیها افتاده بود. بچهها تنها بودند. بهنام غصهدار بود. او با حسرت و درد میدید که خانههای خرمشهر یکییکی به دست دشمن افتاده و خون مردم بیدفاع روی زمین جاریست... بهنام به بچهها اینگونه سفارش کرده بود: «از بچهها میخواهم که نگذارند امام خمینی تنها بماند و خدای ناکرده احساس تنهایی بکند. در هر کاری خدا را فراموش نکنند و به خدا توکل کنند.» * بهنام زیر رگبار گلوله سر رسید. بچهها با عصبانیت داد زدند: «آخر تو اینجا چه میکنی؟ برو توی سنگر...» او برای آنها آب آورده بود تا گلویی تازه کنند. آتش و گلوله بود که از آسمان فرو میریخت. ... ناگهان بچهها متوجه شدند بهنام گوشهای افتاده است و از سر و سینهاش خون میجوشد. پیراهن آبی و چهارخانهی او غرق خون شده ود. حالا چند روز قبل از سقوط کامل خرمشهر، شیربچهی دلاور خوزستانی شهید شده بود. روز 28 مهر روز شهادت بهنام محمدی است. امروز آشیانهی بهنام، کبوتر خونینبال دفاع مقدس، در شهرستان مسجدسلیمان قرار دارد. * بهنام و بهنامهای نوجوان، شجاعانه در مقابل دشمنان اسلام و ایران ایستادند تا ما امروز سرافراز و سربلند باشیم. بهنام یکی از یادگارهای دوران دفاع مقدس ماست.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 86 |