تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,117 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,038 |
کارخونهی یخ | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 1، دوره 24، شماره 287، بهمن 1392 | ||
نویسنده | ||
سید ناصر هاشمی | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
علت مرد در حالى که داشت روزنامه میخواند به زنش گفت: «در روزنامه نوشته زنها روزانه 30000 کلمه حرف میزنند و مردها فقط 15000 کلمه.» زن: «علتش این است که ما باید هر چیز را دو بار تکرار کنیم تا مردها بفهمند.» مرد: «چی گفتی؟» تفاهم از یک زوج سؤال کردند: «چرا هیچ وقت با هم دعوا نمیکنید؟» مرد گفت: «چون قرار شده خانم در مورد مسائل جزئی اظهارنظر کنند و من هم به عنوان مرد خانه در مورد مسائل کلی.» پرسیدند: «مسائل جزئی کدام است؟» مرد گفت: «مسائل بیاهمیتی مثل: چند تا بچه داشته باشیم، کجا زندگی کنیم، کی خانه بخریم، ماشینمان چه باشد و...» گفتند: «مسائل کلی که شما در موردش صحبت میکنید، چیست؟» مرد گفت: «من در مورد مسائل بحران خاورمیانه، نوسانات دلار، قیمت نفت و اوضاع جاری مملکت نظر میدهم.» دیوانهها دکتر از دیوانهای پرسید: «تو رو برای چی به تیمارستان آوردند؟» دیوانه گفت: «بدون دلیل، فقط به خاطر این که من معتقدم جوراب نخی خیلی بهتر از جوراب نایلونی هست.» دکتر گفت: «این که دلیل نشد، منم معتقدم جوراب نخی بهتر از جوراب نایلونی هست.» دیوانه گفت: «چه جالب! راستی شما جوراب نخی رو با سس سفید میخورید یا با سس گوجهفرنگی؟» بیمار بدحال مریض: «خانم دکتر دارم از درد میمیرم. خواهش میکنم منو بکش راحت بشم!» دست و پا چلفتی دو تا معتاد شبانه میروند تا دیواری را خراب کنند. اولی چراغ را نگه میدارد و دومی با پتک به دیوار میکوبد؛ ولی با هر پتک فقط یک آجر میافتد. بعد از مدتی جایشان را عوض میکنند. دومی چراغ را نگه میدارد و اولی با یک پتک کل دیوار را خراب میکند. دومی برای این که کم نیاورد میگوید: «یاد گرفتی؟ این جوری باید چراغ رو نگه داری.» بچهی دکوری مأمور ثبت احوال: «چند تا بچه دارید؟» مرد: «یکی.» مأمور: «ولی اینجا که نوشته دو تا؟» مرد: «یکیشون دکوریه، هر وقت اینترنت قطع باشه میاد توی هال و یه دوری میزنه.» مسافرها مسافر اول: «تاسکی تاسکی نگهدار سوار شم!» مسافر دوم: «هه هه هه.» مسافر اول: «به چی میخندی شما؟» مسافر دوم: «عزیزم تاسکی یعنی چی؟ این که تاسکی نیست!» مسافر اول: «خب چیه؟» مسافر دوم: «این شصخیه نه تاسکی.» در دعوا به یکی میگن: «زورت به چند نفر میرسه؟» میگه: «اگه آجر به اندازه باشه تعداد نفرات برام مهم نیست.» گربهی ابله یکی داشته کباب درست میکرده، میبینه یه گربه داره نگاهش میکنه، داد میزنه: «آی بلاله، شیر بلاله!» پیامک ضربدر یخ * یه نفر زنگ میزنه به مطب دکتر، میگه: «الو متخصص پوست؟» منشی میگه: «بله بفرمایید!» یارو میگه: «ببخشید! پوست بز چند میخرید؟» * شنیدم دارن یه قانون جدید میذارن که فوتبال از دقیقهی 2 شروع بشه تا آبروی تیمهای زود گُلخور نره. * به نیوتن گفتن: «برای چی از افتادن سیب تعجب کردی؟» گفت: «آخه زیر درخت گلابی نشسته بودم.» * یارو رفت فروشگاه، گفت: «آقا یه کولر بدید.» فروشنده گفت: «آبی باشه؟» یارو گفت: «نه، بیزحمت یه قرمزشو بدید.» * تجربه نشون داده وقتی با دوستت دعوات میشه، تازه میفهمی چهقدر از اسرار زندگیات باخبر بوده. * دو نفر رو میخواستن اعدام کنن. به اولی میگن: «چه آرزویی داری؟» میگه: «میخوام خانوادم رو ببینم.» به دومی میگن: «تو چی؟» میگه: «نذارین خونوادشو ببینه!»
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 74 |