تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,075 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,023 |
با گذشتگان قدمی بزنیم | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 1، دوره 25، شماره 289، فروردین 1393 | ||
نویسنده | ||
سید ناصر هاشمی | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
مانند مردمان اعرابی را پیش خلیفه بردند. او را دید بر تخت نشسته، دیگران در زیر ایستاده، گفت: «السلام علیک یا الله.» گفت: «من الله نیستم.» گفت: «یا جبرئیل.» گفت: «من جبرئیل نیستم.» گفت: «الله نیستی، جبرئیل نیستی، پس چرا بر آن بالا رفته تنها نشستهای؟ تو نیز به زیر آی و در میان مردمان بنشین.» رسالهی دلگشا- عبید زاکانی بسیار خور شخصی بسیار پرخور، هربار یک ظرف بزرگ خرما به اندازهی هشت من میخورد. کسی این موضوع را برای دیگران نقل میکرد؛ اما مردم حرفش را باور نمیکردند. با یکی شرط بست ظرف بزرگی از خرما آوردند. مرد پرخور مریض بود و زیر لحاف خوابیده بود؛ اما از همان زیر لحاف دستش را دراز میکرد و آهسته آهسته خرما میخورد. پس از مدتی سرش را از زیر لحاف درآورد و پرسید: «شرط بسته بودید با هسته بخورم یا بدون هسته؟» گفتند: «بدون هسته.» گفت: «حیف شد، دیر گفتید همه را با هسته خوردم.» زهرالربیع-جزایری احوال گوینده آن کس که بدم گفت، بدی سیرت اوست وان کس که مرا گفت نکو، خود نیکوست حــال متکلــم از کـــلامش پیـــداست از کوزه همـان برون تراود کـه در اوست شیخ بهایی دو برادر شاعر دو برادر به نامهای «کلامی» و «سلامی» در اصفهان خود را شاعر میدانستند. شعر گفته نزد وزیر که خود نیز شاعر بود بردند. چون اشعار دو برادر شباهتی به شعر نداشت، حوصله وزیر تنگ شد و روزی ایشان را گفت: «دو چیز است بدتر ز تیغ حرامی سلام کلامی، کلام سلامی» ریحانهالادب- میرزا محمدعلی مدرس غذای بیخاصیت کریمخان زند بر سفره، ظرفی غذا موسوم به لرزانک (ژله) دید. دست به ظرف برد. غذا در ظرف شروع به لرزیدن کرد. کریمخان دست بکشید و گفت: «این که خودش را نمیتواند نگاه دارد مرا چگونه نگاه تواند داشت؟» دهخدا– امثال و حکم بیماری نادر حکایت کنند که حریری عادت داشت که پیوسته موی و ریش خود را کندی. فرزندان او را منع کردند تا جایی که دست او را در کیسهای گذاشتند. او کتابی نوشت، نزد خلیفه برد. خلیفه او را ستود و گفت: «اگر امیریِ شهری خواهی بگو.» حریری گفت: «ای خلیفه من بر محاسن خود امیر نیستم چگونه بر شهری امیر توانم بود؟» تذکرةالشعرا- سمرقندی حرص زیاد گویند شخص حریصی از در دکان مسگری میگذشت. دید مسگر سینی میسازد. مسگر را گفت: «حال که میسازی بزرگتر بساز شاید کسی در این سینی چیزی برای من بفرستد.» معارفالطایف- مجاهدی بخشندهی بیادعا از بخشندهای پرسیدند که از آنچه به نیازمندان میبخشی در باطن خود احساس خودپسندی و خرسندی میکنی؟ گفت: «هرگز.» گفتند: «چرا؟» گفت: «چون بخشش من مانند بخشش غذا از کفگیر است که در دست آشپز و طبّاخ است. به ظاهر غذا از کفگیر میریزد؛ اما دهندهی غذا طبّاخ است. کفگیر چگونه احساس بخشندگی و خرسندی کند؟» بهارستان- جامی
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 104 |