تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,764 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,969 |
این یک نفر/ فضه، شاهزادهای از هند | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 1، دوره 25، شماره 289، فروردین 1393 | ||
نویسنده | ||
سیده اعظم سادات | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
با احتیاط قالب طلا را درآورد و آن را در دست گرفت. پشت و رویش را به دقت نگاه کرد. چشمهای سیاهش برق زد. لبخند زیبایی صورت سبزه و بانمکش را جذابتر کرده بود. سراسیمه اکسیر کیمیا و قالب را در کیسهی کوچکش گذاشت. طلا را محکم در دست گرفت. صدای اهالی خانه را که شنید، ایستاد و چند قدمی به جلو رفت. زیرچشمی به گلیمهای رنگ و رو رفتهای نگاه کرد که شاید با بودن این طلا حال و روزشان عوض میشد. مشتش را محکمتر نگه داشت. درِ چوبی با سر و صدای زیادی باز شد. مثل هر روز روبهروی آقای خانه ایستاد و با احترام سلام کرد. دستش را بالا گرفت و مشتش را باز کرد. امام علی(ع) دست پینهبسته و زبرش را بالا آورد و طلا را گرفت. آن را به دقت نگاه کرد. با مهربانی گفت: «احسنت فضّه! اما اگر جسدش(1) را آب میکردی طلایت از اینی که هست بهتر و قیمتیتر درمیآمد.» فضّه که حسابی جا خورده بود با چشمانی گردشده گفت: «یعنی شما از علم کیمیا میدانید و زندگیتان آنقدر ساده است؟!» امام علی(ع) لبخند معنیداری زد و با دست به پسرش اشاره کرد. بعد آرام گفت: «حسنجان برای فضه بگو که باید چه کار کند تا طلایش بهتر شود.» چهرهی فضّه وقتی حسن(ع) را میدید که از کیمیا میگوید، دیدنی بود. در آن لحظه شاید فضّه از خودش بدش آمده بود... تازه فهمیده بود که آنهایی که در این خانهاند چهقدر بینیازند و نسبت به دنیا و فریبندگیاش بیاعتنا... *** گاهی وقتها در موقعیتی سخت قرار میگیریم. آنقدر سخت که فکر میکنیم دنیا برای ما تیره و تار شده و دیگر زندگی تمام است. در حالی که شاید همان موقعیت سخت پلهای باشد برای حرکت به جلو و همان سختیها ما را به جایی بکشاند در ناکجاآباد... جایی که تصورش هم برای ما ممکن نیست. مثل شاهزادهخانم بزرگی که اسیر شد و از اسارت سر از خانهی باصفا و سادهی امام علی(ع) و حضرت فاطمه(س) درآورد تا کنیزیِ سرور زنان عالم را بکند. او کسی نیست جز «فضّه». فضه دختر شاهزادهی هندوستان بود. از این که چطور به عربستان آمده در تاریخ چند روایت بیان شده است. 1ـ «نجاشی» پادشاه حبشه که مسلمان شده بود با پادشاه هند جنگ کرد. فضّه را به غنیمت گرفت. او را خدمت رسول خدا(ص) آورد و به آن حضرت هدیه کرد. 2ـ یا این که قیصر روم که دایم برای پیامبر اسلام(ع)، هدیه میفرستاد، یک بار هم این بانوی بزرگوار را هدیه کرده است. 3ـ یا ممکن است در دل فضّه، نوری خدایی تابیده باشد و خودش را در معرض اسارت درآورده تا به خدمت حضرت رسول(ص)، مشرف شود. مانند حضرت نرجس خاتون که از همین راه به خدمت امام حسن عسگری(ع)، رسید. اما به هر حال این موقعیت پیش آمد که صاحب فضّه، پیامبر بزرگ اسلام باشد. جالب اینجاست که وقتی رسولالله(ع) از خستگیهای دخترش در کار خانه مطلع شد فضّه را به او بخشید تا در کارهای خانه کمکش کند. در همان حال به او گفت: «دخترم یک روز تو کار میکنی و یک روز فضّه!» فضه مات و متحیر مانده بود که این چطورخانمی و خدمتکاری است که هردو باید پا به پای هم کار کنند؟ حضرت فاطمه(س) که خیلی به حرف پدر پایبند بود در این مورد هم کارها را تقسیم کرد. در بحارالانوار آمده در یکی از روزهایی که نوبت کار با حضرت فاطمه(س) بود، سلمان که از کوچه میگذشت صدای گریهی کودکی را از خانهی دختر پیامبر شنید. باعجله در زد. علت کار نکردن فضّه را جویا شد. وقتی که فهمید نوبت کار با خانم خانه است از او خواست تا کمکش کند. حضرت فاطمه(س) کار آسیاب کردن جو را به سلمان سپرد و خودش مشغول نگهداری از کودکش شد. سلمان وقتی که صدای اذان را شنید به سمت مسجد رفت و هرچه دیده بود را برای حضرت علی(ع) تعریف کرد. مولا علی(ع) سراسیمه به خانه آمد؛ اما وقتی به مسجد برگشت گل ازچهرهی گلش شکفته بود. او با لحنی آرام زیرگوش پیامبر(ص) میگفت: «فاطمه خوابیده بود و حسین روی سینهاش آرام گرفته بود؛ اما دستهی آسیاب خودبهخود میچرخید و جوها آرد میشدند...» فضّه که فهمیده بود در خدمت به این خانواده با فرشتهها رقابت میکند، سعی میکرد تا خیلی خوب از پس کارها بربیاید. اگر هم در جایی کم میآورد از آنجا که به خدای یگانه و کارسازیاش ایمان داشت از او کمک میخواست. او در این خانه نه فقط ایمانش را به خدای یکتا بیشتر کرد، بلکه در راه عبادتهای عاشقانه، قرآن خواندنهای شبانه، سخنهای عالمانه، ذکرهای خالصانه و بخششهای ایثارگرانه قدم برداشت. او آنقدر به حضرت فاطمه(س) نزدیک شد که به مقام باب حضرت فاطمهی زهرا(س) رسید؛ یعنی مردم سؤالها و مسائل خود را با او مطرح میکردند و فضّه آنها را به خدمت دختر پیامبر(ص) میرساند و ارتباط بانوان دیگر با ایشان از طریق فضّه انجام میشد. به همین دلیل او عالمهای پرهیزکار شد. از افتخارات فضّه این است که در سه روز، روزهای که حضرت فاطمه برای سلامتی فرزندانش نذر کرده بود با اهلبیت همراه و یکی از مخاطبین خداوند در سورهی هل اتی شد. برای او همین بس که امام علی(ع) در موردش فرمودند: «اللهم بارک فی فضتنا؛ خدایا به فضُّهی ما برکت بده.»(2) او در شادی و غم همراه اهلبیت پیامبر(ص) بود و در هنگام شهادت حضرت زهرا(س) سنگ صبور مولا و فرزندانش. آنقدر که هنگام خداحافظی بچهها از مادر نازنینشان وقتی که امام علی فرزندانش را صدا میزد تا با مادر خداحافظی کنند، فضّه را هم در کنار آنها نام میبرد تا با بانویش خداحافظی کند. او نه فقط امامت امام علی(ع) بلکه امامت امام حسن(ع)، امام حسین(ع) و حتی جوانی امام سجاد(ع) را نیز درک کرد. در سالهایی که در کنار این خاندان پاک و مطهر بود به مقامات بالایی رسید. او یکی از حافظین قرآن بود و بیست سال آخر عمرش را فقط با استفاده از آیههای قرآن سخن میگفت. فضّه پس از حضرت زهرا(س) افتخار خدمتگزارى حضرت زینب(س) را هم داشت و میگویند حتی در واقعهی عاشورا نیز حضور داشت و برای امام حسین(ع) غمگنانه میگریست. او در سفر دوم حضرت زینب(س) به شام در سال 62 ه.ق. بار دیگر همراه ایشان به شام برگشت و بعد از وفات حضرت زینب(س) در همان شهر ماند تا این که بالأخره خود نیز به دیدار خدا شتافت. بعد از وفات، پیکر پاک فضه را در قبرستان بابالصغیر دمشق، به خاک سپردند. مرقد او در انتهاى غربى قبرستان بابالصغیر قرار دارد. 1. اصطلاحی در علم کیمیا. 2. ریاحین الشریعه، ج 2، ص 220. منابع: بحارالأنوار، ج 41، ص 272. بهجه قلبالمصطفی، ص673 . حسین عمادزاده، زنان پیامبر اسلام، ص435. مریم صالحی، فضه؛ رهیافتهی کوی فاطمه.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 106 |