تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,050 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,996 |
اتاق مشاور | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 1، دوره 25، شماره 290، اردیبهشت 1393 | ||
نویسنده | ||
مهدیس حسینی | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
* سلام خانم مشاور! خسته نباشید. من صفحهی اتاق مشاور را همیشه میخوانم و خیلی از این صفحه خوشم میآید. من یک پسر شانزدهساله هستم؛ اما همیشه احساس میکنم که یک دخترم. دوست دارم لباسهای دخترانه بپوشم و موهایم را مثل دخترها بلند کنم و ببندم. از بچگی همین حالتها را داشتم. پدر و مادرم مرا پیش دکترهای مختلف بردهاند. دکترها هم داروها و آمپولهای زیادی برای من نوشتهاند؛ اما هیچ کدام تأثیری نداشته. بعضیها میگویند دلیلش این است که دو خواهر من که خیلی بزرگتر از من هستند از بچگی دور من چرخیدهاند و مرا لوس کردهاند؛ به خاطر همین به دختر بودن علاقه پیدا کردهام. به نظر شما آیا پسری میتواند دختر شود؟ یا این که میشود این علاقه از بین برود؟ س - ع از کرج سلام به دوست عزیزم! نامهیتان را خواندم. اختلال هویت جنسی به وضعیتی اطلاق میشود که در آن فرد به طور دایم از جنسیت خود احساس رضایت نمیکند و خود را متعلق به جنس مخالف میداند. این اختلال یکی از بیماریهای روانپزشکی به حساب میآید. این افراد «ترانس سکشوال» یا «دگر جنس جو یا دو جنس گونه» نامیده میشوند. در بررسی وضعیت بدنی و ظاهری آنها باید بگویم که از لحاظ فیزیکی و جسمی هیچ شباهتی به جنس مخالف خود نداشته و فیزیک بدن آنها هیچ نقص ظاهری ندارد. مشکل این افراد روح آنهاست که کاملاً شبیه جنس مخالفشان هستند؛ یعنی اگر مردی دارای این اختلال باشد، دارای روحیات زنانه است و کارهای آنها را انجام میدهد؛ و اگر زنی دارای این اختلال باشد، شبیه مردها رفتار میکند. این که شما مشکل جسمی ندارید، از لحاظ فیزیکی بدن، شخص سالمی هستید و تنها احساس میکنید که به جنس مخالف خود تعلق دارید، نباید شما را به این باور برساند که باید تغییر جنسیت بدهید. پیشنهاد میکنم به روانپزشک یا مددکاری که در این زمینه متخصص است مراجعه کنید. شما باید مداوا شوید تا در جنس اصلی خود باقی بمانید. * من یک دختر چهاردهساله هستم که پدر و مادرم خیلی مراقب من هستند. آنها نمیگذارند که من دوستانم را به خانه بیاورم یا به خانهی آنها بروم. پدرم میگوید: «کار مدرسه توی مدرسه و کار خانه توی خانه. این دوتا را نباید قاطی کنی.» آنها حتی اجازه نمیدهند من به دوستانم زنگ بزنم؛ البته مادرم خیلی گیر نمیدهد؛ اما وقتی پدرم حرفی میزند او از حرف پدرم حمایت میکند. آیا به نظر شما کار آنها درست است و من نباید با دوستان خود رفتوآمد داشته باشم؟ اگر این طور است، پس تمام بچههایی که با دوستان خود ارتباط دارند اشتباه میکنند و فقط کار پدر و مادر من درست است. معصومه - ی از زنجان سلام به دوست خوبم! نامهیتان را خواندم. این که پدر شما هیچ گونه علاقهای به برقراری رابطههای دوستی گسترده از طرف شما را قابل قبول نمیداند، درک میکنم. این احساس که پدر شما بینهایت به شما علاقهمند است و از روی مهر و محبتی که به شما دارد، سعی در محدود کردنتان میکند آن هم برای این که بسیار برای شما نگران است. دوست عزیزم من بارها به نوجوانان هم سن و سال شما توضیح دادهام که در مقابل والدینتان نسبت به تصمیمهایی که برای شما میگیرند جبههگیری نکنید. باور کنید که پدر و مادر شما هم روزی همانند شما نوجوان بودهاند و درست شرایطی چون وضعیت شما را تجربه کردهاند. به آنها و تصمیماتشان احترام بگذارید. هر خانوادهای در ارتباط با فرزندان شیوهی خاص تربیتی خود را دارد. من هیچ گونه اطلاعی از وضعیت دوستان شما، این که چگونه افرادی هستند و یا در نگاه والدینتان آنها برای شما دوستان خوبی هستند یا نه، ندارم؛ اما در عین حال معتقد هستم که برقراری ارتباط با همسالان و دوستان آن هم زیر نظر و حمایت والدین امری درست است. چراکه شما در کنار همسالان خود اعتمادبهنفس پیدا میکنید. در عین حال مهارتهای رفتاری ارتباط با دیگران را میآموزید. همچنین شخصیت اجتماعی شما از طریق ارتباط با دیگران مرحله به مرحله رشد میکند. همانطور که گفتم هر خانوادهای شیوهی تربیتی مخصوص به خودش را دارد و من نمیتوانم روش پدر شما را زیر سؤال ببرم؛ اما پیشنهاد میکنم که با پدر خود به صورت منطقی صحبت کنید، شاید ارتباط والدین شما با والدین دوستان نزدیکتان و آشنایی آنها با یکدیگر موجب شود که پدر شما کمی نسبت به تصمیماتی که گرفته است نظرش را تغییر دهد. میتوانید از پدرتان خواهش کنید که همراه شما به پارک یا خرید بیاید در عین حال با دوستتان هماهنگ کنید که او نیز همراه والدینش در پارک یا بازار شما را ملاقات کند. آشنایی والدینتان با یکدیگر هم میتواند برای پدر شما کمک بزرگی باشد. در عین حال ممکن است این دوستیها و آشناییها به یک ارتباط دوستی قوی خانوادگی منجر شود.
* پدر و مادرم خیلی به من سفارش میکنند که کتاب بخوانم. آنها اتاق مرا پر از کتاب کردهاند. کتابها را هم خودشان انتخاب کرده و خریدهاند. پدرم آدم کتابخوانی است و فکر میکند که من هم باید مثل او کتابخوان باشم؛ اما من هیچ علاقهای به کتاب ندارم. من به توپ فوتبال و بازیهای رایانهای بیشتر علاقه دارم تا کتاب. ر - ک از شیراز سلام به دوست خوبم جالب است که هیچ علاقهای به خواندن کتاب ندارید. شاید یکی از دلایل آن محتوای کتابهایی است که والدین شما برایتان انتخاب میکنند؛ چون من خودم معتقدم که در دنیا هیچ انسانی نیست که به مطالعهی موضوع خاصی علاقهمند نباشد. حتی همین که شما مجلهی سلام بچهها را مطالعه میکنید دلیلی بر درستی گفتههای من است. به هرحال هرکس در زندگی به فعالیت، دانش یا هرکار خاصی علاقهمند است و در نتیجه برای افزودن به اطلاعاتش در آن زمینه میتواند به کتابها مراجعه کند. کتابهایی که در مورد آن موضوع خاص اطلاعات کافی را در اختیارش قرار میدهند؛ حتی علاقهی شما به ورزش یا بازیهای رایانهای. فکر نمیکنید جالبتر از این که تنها به بازی فوتبال یا بازیهای رایانهای بپردازید داشتن اطلاعاتی در این زمینه هم برای شما میتواند جالب باشد. این که اولین بازی رایانهای را چه کسی اختراع کرد و نام آن بازی چه بود؛ حتی اگر علاقهمند به رایانه باشید، میتوانید با مطالعه و کمی تحقیق بتوانید برنامهنویسی یک بازی رایانهای را انجام دهید. دوست من پیشنهاد میکنم به کتابخانه بروید و برای شروع در میان کتابها قدم بزنید. سعی در مطالعهی کتابی نکنید و به زور یا خواستهی والدینتان نخواهید که مطالعه کنید. در میان کتابها قدم بزنید و به عنوانهای آنها نگاه کنید و از خودتان بپرسید که آیا کتابی هست که شما را برای خواندن تشنه کند. شاید بدین شیوه بتوانید به علایق خود پی ببرید! گاهی اوقات این ما نیستیم که کتابها را انتخاب میکنیم، این کتابها هستند که ما را انتخاب میکنند. به کتابها اجازه دهید تا وارد دنیای زندگی شما شوند. قطعاً کتابهای زیبایی را مطابق با روحیه و شرایط حالتان پیدا میکنید. دوست خوبم در عین حال فراموش نکنید که علاقهی شما را به ورزش تحسین میکنم؛ اما شما را از پرداختن به بازیهای رایانهای آن برای مدتهای طولانی منع میکنم. فراموش نکنید که نشستن ساعتهای طولانی پشت رایانه صدمات جسمی جبرانناپذیری را برای شما بهوجود میآورد.
* سلام. من دختری هستم که در کلاس اول دبیرستان تحصیل میکنم. چند وقت پیش یکی از پسران جوان فامیل به خواستگاری من آمد. او جوان خوبی است. دانشجوی دانشگاه پردیس است و قرار است که بعد از پایان درسش معلم شود؛ اما من هنوز نمیدانم که آیا ازدواج من در این سن درست است یا نه. هنوز به همکلاسیهایم هم نگفتهام؛ چون میدانم که تعجب میکنند. راستش را بخواهید پدر و مادرم هم ماندهاند که چه کار کنند. آیا به او جواب مثبت بدهند یا نه. لطفاً راهنماییام کنید! پریسا - الف از مراغه سلام به دوست عزیزم ازدواج کردن شما و تشکیل خانواده و تعهداتی که میتوانید در زندگی نسبت به همسر آیندهیتان داشته باشید ربطی به سن و سال شما ندارد. این که شما به رشد عقلی رسیده باشید و بتوانید در کنار همسرتان مسؤولیت زندگی را بپذیرید تنها به خودتان بستگی دارد. تنها توصیهای که برای شما دارم این است که از روی احساسات تصمیم نگیرید. عاقلانه فکر کنید و برای زندگی آیندهی خود برنامهریزی کنید. اگر تصمیم به ادامهی تحصیل دارید یا دوست دارید که در آینده بعد از کسب مدارک بالا شاغل بشوید و به سر کار بروید، اینها مسائلی است که از هماکنون باید به آن بیندیشید. نگذارید که احساس جای عقل و منطق را برایتان بگیرد. چشمهایتان را به روی واقعیت باز کنید و نگذارید دیگران برای آیندهی شما بر طبق میل و خواستهی دلشان تصمیمگیری کنند. دوست خوب من! اگر فردی که خواستگار شماست به لحاظ موقعیت و شرایط خانوادگی از نظر خانوادهیتان تأییدشده است، پیشنهاد میکنم که طی چند جلسه با او به گفتوگو بپردازید و نسبت به دیدگاههایتان و برنامهریزیهایتان نسبت به آینده با او صحبت کنید؛ حتی اگر دوست دارید که ادامهی تحصیل بدهید، میتوانید با آن آقا و خانوادههایتان صحبت کنید و قرار عروسی را به بعد از ادامهی تحصیل شما بگذارید. در این میان هم، شما دورهی دبیرستان را پشت سر گذاشتهاید و هم آن آقا میتوانند شرایط شغلی مناسبی را پیدا کنند. امیدوارم که با نگاهی درست تصمیمگیری کنید.
* سلام خانم مشاور! پدر و مادر من خیلی با هم دعوا میکنند. همیشه با هم اختلاف دارند. توی دعواهایشان هم هرکدام توقع دارند که من از آنها حمایت کنم. مخصوصاً مادرم که بعد از دعوا با پدرم با من هم دعوا میکند که چرا از او طرفداری نکردهام. به نظر شما من باید چه کار کنم؟ ع - ک از خمینیشهر اصفهان کاملاً عادی است که گاهی والدینتان با هم دعوایشان شود. خیلی مهم است که به یاد داشته باشید والدینتان هستند که دعوا یا بحث میکنند نه بچهها. به خاطر همین بهترین کار این است که خودتان را داور دعوا نکنید و یک جای دیگر بروید تا از دعوا و مشاجرهی والدینتان دور بمانید. پس به اتاقتان بروید، در را ببندید و خودتان را به یک کار دیگر مشغول کنید تا دعوای آنها تمام شود. فراموش نکنید این وظیفهی بچهها نیست که در دعوا دخالت کنند. دوست خوب من! دعوا کردن گاهبهگاه والدین اگر باعث شود بتوانند احساسات خود را بیان کنند، اشکالی ندارد و طبیعی است. خیلی مهم است که اعضای خانواده حرفها و احساسات خود را بیان کنند و در دل خود نریزند؛ حتی اگر با هم اختلاف دارند. نکتهی خوب در مورد اختلاف داشتن این است که بعد از آن معمولاً همدیگر را بهتر درک میکنند و به هم نزدیکتر میشوند. والدین به دلایل مختلف با هم دعوا میکنند. ممکن است روز سختی را سر کار داشتهاند یا حالشان خوب نباشد و خسته باشند. والدین هم درست مثل بچهها وقتی حالشان خوب نیست ممکن است ناراحت شوند و احتمال این که دعوا کنند بیشتر باشد. اکثر اوقات، دعواها خیلی زود برطرف میشود، والدین از هم معذرت میخواهند و آشتی میکنند و همه دوباره حالشان خوب میشود. هیچ خانوادهای کامل نیست؛ حتی در خوشبختترین خانوادهها هم گاهی اوقات دعوا و مشاجره پیش میآید. معمولاً اعضای خانواده باید بتوانند چیزهایی که اذیتشان میکند را آزادانه بیان کنند. اینطوری همه حالشان بهتر میشود و زندگی دوباره به حالت عادی برمیگردد. این که عضوی از یک خانواده باشید، یعنی هرکس باید تلاش کند زندگی را برای بقیهی اعضای خانواده بهتر کند. دعوا پیش میآید و هیچ اشکالی ندارد؛ اما با عشق و محبت و درک و کمی تلاش، خانوادهها میتوانند تقریباً هر مشکلی را حل کنند. پیشنهاد میکنم در زمانی که مادرتان شرایط روحی مناسبی دارد با او صحبت کنید و به او بگویید که زمانی که با پدرتان دعوا میکنند شما تا چه حد میترسید و از این موضوع ناراحت میشوید. در عین حال به هر دوی آنها یادآوری کنید که بعد از این در دعواهای آنها هیچگونه دخالتی ندارید و آنها خودشان باید از پس مشکلاتشان به تنهایی برآیند و شما را وارد دعواهایشان نکنند. باز هم یادآور میشوم همین که میان والدینتان مشاجره و دعوایی پیش میآید بدون هیچ حرف و سخنی آنها را ترک کنید و تنهایشان بگذارید. به اتاقتان بروید و دور از چشمشان باشید. طوری وانمود کنید که آنها را در هنگام دعوا و مشاجره اصلاً نمیبینید و با کتاب خواندن یا نقاشی کشیدن خودتان را مشغول کنید. شما میتوانید در زمانی که والدینتان مشغول دعوا هستند از احساسات خود بنویسید. احساساتی که در آن لحظه دارید. میتوانید یک روز بعد از دعوا وقتی شرایط به حال عادی بازگشت دستنوشتهیتان را به والدینتان بدهید تا آنها از احساسات شما درست زمانی که مشغول دعوا کردن هستند باخبر شوند. فراموش نکنید که بزرگترها گاهی مواقع فراموش میکنند که در میان دعواهایشان فرزندانشان تا چه اندازه میتوانند ترسیده باشند و یا احساس غم بکنند. در ضمن اگر میتوانید والدینتان را متقاعد کنید تا برای یادگیری شیوههای کنترل خشم نزد مشاور بروند. این که همهی پدر و مادرها در خیلی از جهات با هم اختلاف نظر دارند امری طبیعی است؛ اما والدینی در زندگی موفق خواهند بود که بتوانند بر خشم خود مسلط شوند.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 136 |