تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,125 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,044 |
داستانک/ اضطراب | ||
سلام بچه ها | ||
مقاله 1، دوره 25، شماره 290، اردیبهشت 1393 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
مهدیه سادات تاجزاده – چهارده ساله – قم هرثانیه که میگذشت بر اضطرابش افزوده میشد. دانههای درشت عرق روی صورتش نمایان بود. میترسید از پشت درخت بیرون بیاید و تیری به او اصابت کند. صدای حریف را به خوبی شنید: «آهای ترسو! کجا قایم شدی؟ اگه راست میگی بیا بیرون...» تیرهایش تمام شده بود و نمیتوانست پناهگاهش را ترک کند. - فقط کافیه بیایی بیرون تا شیرهی وجودت را بکشم بیرون. از پشت درخت نگاهی کرد. حریف هرلحظه نزدیکتر میشد. ترس وجودش را فراگرفت. سنگی برداشت و به طرفی پرتاب کرد. توجه حریف به آن طرف جلب شد. سعی میکرد سر و صدایی نکند. پاورچین پاورچین شروع به حرکت کرد تا پناهگاهش را عوض کند. ناگهان دستی از پشت یقهاش را گرفت. حریف او را به زمین کوفت و بالای سرش ایستاد. تفنگ را پایین آورد، نشانه گرفت و با نیشخند گفت: «آخرین وصیتت را بکن.» و آمادهی شلیک شد. ناگهان صدای مادر آمد: «سعید... سامان... بدوید بیایید. ناهار حاضره.» هردو برادر وسایلشان را زمین گذاشته و تا درِ خانه با یکدیگر مسابقه دادند. یادداشت: نویسنده در این قصهی کوتاه روایتی زیبا را از درگیری دو برادر به تصویر میکشد. در ابتدا خواننده فکر میکند که یک صحنه از جنگ واقعی و داستانی با موضوع جنگ است؛ اما در انتهای قصه معلوم میشود که یک دعوای خیالی است. غافلگیر کردن مخاطب یکی از اصول داستاننویسی است. با این کار میتوان زیباییِ اثر را دوچندان کرد. منتظر کارهای جدیدتری از مهدیه هستیم.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 58 |